-[🌈☘]-
گوشی را برداشتم. صدای دلنشین خودش بود. گفت:
- منزل آقای ایزدی؟
با لحنی غریبه گفتم:
-بله، بفرمایید... شما؟
او هم با همان لحن گفت:
- ببخشید مزاحم شدم. می خواستم عرض کنم دفعه پیش که خدمت رسیدم غفلتاً دلمو اونجا جا گذلشتم. می تونم بیام برش دارم؟
- خواهش می کنم، تشریف بیارین!!
#یه_نوش_کتاب🥤
#پنجره_چوبی🖼
☕️@ketabnoosh01
رفیق(:
داستانای عاشقانه دوست داری؟
یه کتاب آوردم واست اصلا ماه!👌🏻🙂😂
شخصیت اصلی کتاب پنجره چوبی، یه دختر خانومی به اسم گلـ🌸ـیه که بصورت کاملا اتفاقی با خواهر زاده همسایشون که یه آقا پسر دانشجو و فعالی به اسم مهدی هست آشنا میشه و دلشو به اون میبازه..(:💕
مهدی کارای عجیب و غریبی میکرد که میتونست خطرناک و دردسر ساز باشه!👀👣
چیه شاید فکر میکنی شغل مهدی امنیت و اطلاعات بود؛ ها...؟! 🔫
نه بابا! ولی دست کمی از اینم نداشت..🚶🏻♀
گلی با دل دادن به مهدی به کار و فعالیتای اون نزدیک شد..😬
این دو نفر باهم ازدواج کردن، اما ازدواج اونا تازه شروع اتفاقات جالب و اکشن زندگیشون بود..‼️
دوست داری بدونی داستان هیجان انگیز زندگیشون چیه؟🔎
حتما یه سر به این کتاب بزن رفیق🙂
#معرفی_کتاب📖
#پنجره_چوبی🖼
#عاشقانه♥️🍓
☕️@ketabnoosh01
کتابنوش | معرفیوفروشکتاب
رفیق(: داستانای عاشقانه دوست داری؟ یه کتاب آوردم واست اصلا ماه!👌🏻🙂😂 شخصیت اصلی کتاب پنجره چوبی، یه
°🍯🐻°
اینجا یه طبیی هست که اگه زیر پرونده ات رو امضا نکنه، دکترای دیگه هیچ کاری نمیتونن بکنن..
#یه_نوش_کتاب🥤
#پنجره_چوبی🖼
☕️@ketabnoosh01
کتابنوش | معرفیوفروشکتاب
رفیق(: داستانای عاشقانه دوست داری؟ یه کتاب آوردم واست اصلا ماه!👌🏻🙂😂 شخصیت اصلی کتاب پنجره چوبی، یه
⍣ 🍓📕 ⍣
هر وقت شما رو دیدم، داشتین مطالعه می کردین، خسته نمی شین؟
- مگه ماهی از آب خسته می شه؟
- چه جالب! یعنی شما با کتاب زنده اید؟
- طبیعتاً، کتاب از رکود ذهن و فسیل شدن آدم جلوگیری میکنه! آدم رو به جریان میندازه. در حالی که جسم آدم مجبوره یه حا ثابت بمونه؛ فکر و روح آدم رو پویا می کنه. احساس سکون و مرداب بودن به آدم دست نمی ده... .
#یه_نوش_کتاب🥤
#پنجره_چوبی🖼
☕️@ketabnoosh01
کتابنوش | معرفیوفروشکتاب
رفیق(: داستانای عاشقانه دوست داری؟ یه کتاب آوردم واست اصلا ماه!👌🏻🙂😂 شخصیت اصلی کتاب پنجره چوبی، یه
📗🥝
هرکس مسئول رفتار خودشه..؛
فقط آدمهای ضعیف، همیشه خودشونو تبرئه میکنن و دیگران رو مقصر اشتباهشون میدونن!
#یه_نوش_کتاب🥤
#پنجره_چوبی🖼
☕️@ketabnoosh01
کتابنوش | معرفیوفروشکتاب
رفیق(: داستانای عاشقانه دوست داری؟ یه کتاب آوردم واست اصلا ماه!👌🏻🙂😂 شخصیت اصلی کتاب پنجره چوبی، یه
◇🍫📕◇
" اینجا را دوست دارم. این خطه از زمین را دوست دارم؛ چون ثواب بردن این جا دم دست است، چون گناه نکردن این جا خیلی آسان است، چون توبه کردن این جا جزء روزمره هاست. انگار شیطان هم جرئت آمدن پشت این خاک ریز ها را ندارد. "
#یه_نوش_کتاب🥤
#پنجره_چوبی🖼
☕️@ketabnoosh01
کتابنوش | معرفیوفروشکتاب
رفیق(: داستانای عاشقانه دوست داری؟ یه کتاب آوردم واست اصلا ماه!👌🏻🙂😂 شخصیت اصلی کتاب پنجره چوبی، یه
°🍿🎡°
این جا به طبیبی هست که اگه زیر پروندهات رو امضا نکنه، دکترای دیگه هیچ کاری نمیتونن بکنن!
#یه_نوش_کتاب🥤
#پنجره_چوبی🖼
☕️@ketabnoosh01
کتابنوش | معرفیوفروشکتاب
رفیق(: داستانای عاشقانه دوست داری؟ یه کتاب آوردم واست اصلا ماه!👌🏻🙂😂 شخصیت اصلی کتاب پنجره چوبی، یه
~°🎨📘°~
- خیلی فعال شدی! هر شب هم که بالا پشت بوم ارکستر سمفونیک اجرا میکنین!
با افتخار جواب دادم :
- لااقل مثل بعضی ها فالش نمیخوانیم؛ هم صدا با گروه اجرا میکنیم.
خواستم برم که از پشت سر، روسری ام را کشید. دیگر این جسارتش برایم غیر قابل تحمل بود. با آرامش روسری ام را دوباره سرم کردم و به طرفش برگشتم. سیلی محکمی توی صورتش خواباندم و در حالی که چشمانش از حدقه بیرون زده بود گفتم :
- سالگرد کشف حجاب چند روز پیش بود. در ضمن یادت باشه اون ملعونی که چادر از سر زن ها میکشید، الان سینه قبرستونه. مواظب رفتارت باش!
#یه_نوش_کتاب🥤
#پنجره_چوبی🖼
☕️@ketabnoosh01
کتابنوش | معرفیوفروشکتاب
رفیق(: داستانای عاشقانه دوست داری؟ یه کتاب آوردم واست اصلا ماه!👌🏻🙂😂 شخصیت اصلی کتاب پنجره چوبی، یه
<💊📕>
دستش را در دست گرفتم و گفتم :
- کجا بودی؟ چقدر دلم برات تنگ شده بود! چقدر عوض شدی، اصلا نشناختمت.
چشم هایش لبریز از مهربانی بود و همان دریایی شده بود که میتوانستم در آن غوطه ور شوم.
گفت :
- کاش میتونستم...
- هیس! یادت رفته؟... اینجا بیمارستانه! تو هم مریضی... پاتو از گلیمت درازتر نکن برادر مهدی!
خندید. از همان خنده هایی که دلم برایش تنگ شده بود..
#یه_نوش_کتاب🥤
#پنجره_چوبی🖼
☕️@ketabnoosh01
کتابنوش | معرفیوفروشکتاب
رفیق(: داستانای عاشقانه دوست داری؟ یه کتاب آوردم واست اصلا ماه!👌🏻🙂😂 شخصیت اصلی کتاب پنجره چوبی، یه
[ 🍯📔 ]
بدون توجه به موضوعی که او داشت با آب و تاب از آن صحبت میکرد گفتم :
- من به خاطر شما روسری سر کردم، ولی شما اصلا به من نگاه نمیکنین!
یکّه خورد.
صحبتش نیمه کاره ماند؛
سرش را بلند کرد.
با تعجب نگاهم کرد و گفت :
- من از شما خواستم روسری سر کنین؟
- من...من فکر کردم شما اینطوری خوشحال میشین!
- خوشحالی من چه اهمیتی داره!
شما باید کسی رو خوشحال کنیم که این کار رو ازتون خواسته..
#یه_نوش_کتاب🥤
#پنجره_چوبی🖼
☕️@ketabnoosh01
کتابنوش | معرفیوفروشکتاب
رفیق(: داستانای عاشقانه دوست داری؟ یه کتاب آوردم واست اصلا ماه!👌🏻🙂😂 شخصیت اصلی کتاب پنجره چوبی، یه
🪞 کتابنوش | معرفیوفروشکتاب
آیا ندیدهای که مرا تاب میبرد در چشمهی
دو چشم تو گرداب میبرد؟ آیا شنیدهای که
به سیلاب عشق تو هر لحظه قطعه ای ز مرا
آب میبرد؟
🧃 #یه_نوش_کتاب
🖋 #برش_کتاب
🪟 #پنجره_چوبی
☕️ @ketabnooshh
کتابنوش | معرفیوفروشکتاب
رفیق(: داستانای عاشقانه دوست داری؟ یه کتاب آوردم واست اصلا ماه!👌🏻🙂😂 شخصیت اصلی کتاب پنجره چوبی، یه
🎀 کتابنوش | معرفیوفروشکتاب
طبیعتاً کتاب از رکود ذهن و فسیل شدن
آدم جلوگیری میکنه! آدم رو به جریان
میندازه. درحالی که جسم آدم مجبوره یه
جا ثابت بمونه؛ فکر و روح آدم رو پویا
میکنه. احساس سکون و مرداب بودن
به آدم دست نمیده...
🧃#یه_نوش_کتاب
🖋#برش_کتاب
🪟#پنجره_چوبی
☕️ @ketabnooshh
کتابنوش | معرفیوفروشکتاب
رفیق(: داستانای عاشقانه دوست داری؟ یه کتاب آوردم واست اصلا ماه!👌🏻🙂😂 شخصیت اصلی کتاب پنجره چوبی، یه
🍒 کتابنوش | معرفیوفروشکتاب
هرکس مسؤل رفتار خودشه! فقط آدم های
ضعیف همیشه خودشونو تبرئه می کنن و
دیگران رو مقصر اشتباهاتشون می دونن.
🧃#یه_نوش_کتاب
🖋#برش_کتاب
🖼#پنجره_چوبی
☕️ @ketabnooshh