eitaa logo
کتابشهر ایران !شعبه‌اردکان‌¡
1.4هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
770 ویدیو
11 فایل
کتابشهرایران !شعبه‌اردکان‌و‌میبد¡ کتاب📚کافه☕وکلی‌چیزای‌جذاب‌دیگه ⏰️ساعت‌کاری: همه‌روزه‌ بجز جمعه ها صبح: ۹ الی ۱۳:۳۰ |عصر : ۱۸ الی ۲۲ ارتباط‌با‌ -ادمین- : @ADMIN_KETABSHAHR ارتباط‌با‌ما"آدرس: https://zil.ink/ketabshahr_ardakan
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 چهل سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی، الیور استون کارگردان شهیر آمریکایی در سینما فلسطین تهران سئوالی را با سینماگران ایران در میان گذاشت: «چرا سینما را برای روایت انقلابتان به کار نگرفته‏اید؟»یکی از میان جمع فریاد کشید: «حرف سیاسی نزن! آمده‏ایم از هنر بشنویم.» همین یک صحنه برای توضیحِ نام این کتاب به اندازه کافی گویاست: «سینمای سانسور».سینمایی که حتی الیور استون را به خاطر آن که چنین پرسشی در میان نهاده، توبیخ می‌کند و به او هشدار می‌دهد که به دستور روشنفکران غرب‏گرا، در ایران، حرف زدن از انقلاب؛ نشانه بی‏هنری است! @patogh_ketab_ardakan
📚 جرج جرداق در سفر چند سال پیش خود به ایران، در دیدار مفصلی به این جانب گفت: اگر دنیای غرب، شخصیتی مثل علی(ع) داشت، امروز در سراسر دنیا با برگزاری همایش ها و تأسیس آکادمی ها و پژوهشکده ها، به ارزیابی اندیشه های او می پرداخت و برای بشریت، راه نو نشان می داد و همه مراکز علمی و اجتماعی خود را با نصب مجسمه های وی زینت می بخشید؛ اما مردم عرب و مسلمان، با داشتن این گوهر گرانبها در میان خود ـ و از هزار و چهارصد سال پیش تاکنون ـ متأسفانه نتوانسته اند او را بشناسند و نه از اندیشه های او در پیشبرد اهداف خود بهره مند شوند. علی(ع) یک انسان مافوق بشر است و ما هرچه درباره او بنویسیم و بگوییم، باز کم گفته ایم و کم نوشته ایم و کتاب من در واقع قطره ای است از دریایی عمیق. چه کسی می تواند ژرفای دریا را بشکافد و به عمق و حقیقت آن برسد؟... ما فقط قطره ای از آن را می چشیم و یا جرعه ای از آب شیرین چشمه های آن را می نوشیم.... همین و بس! @patogh_ketab_ardakan
📚 🔸دوست داشتم نام مناسبی كه با روحیات ابراهیم هماهنگ باشد برای کتاب پیدا کنم. اول اسم آن را معجزه اذان انتخاب كردم. بعد از مدتي حاج حسين را ديدم وگفتم: "چه نامي را براي اين مجموعه پيشنهاد ميكنيد" ايشان گفتند: "اذان" چون بسياري از بچههاي جنگ ابراهيم را به اذانهايش ميشناختند ، به آن اذانهای عجیبش". يكي ديگر از بچههاي جنگ جمله شهيد ابراهيم حسامي را گفت: شهيد حسامي به ابراهيم ميگفت:"عارف پهلوان". شب بود كه داشتم به اين موضوعات فكر ميكردم. قرآني كنار ميز بود كه توجهم به آن جلب شد. قرآن را برداشتم و در دلم گفتم: "خدايا، اين كار براي بنده صالح و گمنام تو بوده و ميخواهم در مورد نام اين مجموعه نظر قرآن را جويا شوم".... 🔹بسم‌الله گفتم و سوره حمد را خواندم. قرآن را باز كردم. آن را روي ميز گذاشتم، صفحهاي كه باز شده بود را با دقت نگاه كردم. با ديدن آيات بالاي صفحه مو بر بدنم راست شد. بياختيار اشك در چشمانم حلقه زد. در بالاي صفحه آيات 109 به بعد سوره صافات جلوهگري ميكرد كه ميفرمايد: ❤️سلام بر ابراهيم اينگونه نيكوكاران را جزا ميدهيم به درستي كه او از بندگان مؤمن ما بود. @patogh_ketab_ardakan
📚 ایشان در نجف، در درس استادان بزرگ نجف از داد و فریاد کن ها و بحث کنندگان قوی بوده است، ولی پس از آشنایی با استاد اخلاقی، مرحوم حاج میرزا علی آقا قاضی –رضوان الله علیه- سکوت را بر سخن گفتن در تمام اوقات، ترجیح داد... ده سال این روش را ادامه داد تا آنکه حالات عجیبی به ایشان دست داد. شیاطین انسی در نامه ای برای پدرشان نوشتند و پدرشان در نامه ای به ایشان نوشت: «من راضی نیستم غیر از واجبات، عملی از اعمال عبادی انجام دهی، باید درس بخوانی». وقتی نامه به دست ایشان می رسد، آن را خدمت استاد می برد و می گوید: چه کنم؟ ایشان می فرماید: از چه کسی تقلید می کند، لذا خدمت آیت الله شیخ محمدحسین اصفهانی –که استاد و مرجعش بوده- می رود و قضیه را می گوید. شیخ می فرماید: «هرچه پدرت گفته، بدان عمل کن»، لذا مدت زمانی، شاید تا پایان حیات پدرش، جز درس به هیچ مستحبی عمل نمی کرده است. @patogh_ketab_ardakan
📚 از زبان سوفی، زن دانیال که مدتی در اسارت داعشی ها بوده: این بچها، یه تعدادشون از پرورشگاه های کشورهای مختلف میان، یه عده شونم از همون حروم زاده های متولد شده از جهاد نکاحن. فکر میکنی بچه هایی که از این به اصطلاح جهاد نکاح متولد میشن رو چیکار میکنن؟ میبرن شهربازی و براشون بستنی میخرن؟ نخیر! این بچه ها با برنامه به دنیا میان و باید به دردشون بخورن...تو هر اردوگاهی، مکانهای خاصی برای نگهداری و آموزش این بچه ها وجود داره. این طفلی ها از یک سالگی با اسلحه و چاقو بزرگ میشن‌. با تماشای مرگ و جون دادن آدم ها قد میکشن. من به چشم دیدم که چجوری یه پسربچه شش ساله در کمال نفرت و خشم، تیر خلاصی تو سر چهارتا مرد مسلمون خالی کرد. این بچها ابلیسن، خود شیطان. عصبی به چشمانم زل زد: و برادر تو یکی از همون مربی هاست که شیطان تربیت میکنه. دانیال یه جانی بالفطرست! . @patogh_ketab_ardakan
📚 🔸اگر آمده اید من یک فرمول برایتان بگویم که با آن فرمول پولدار شوید و اسمش را بگذارید موفقیت، اشتباه آمده اید. اگر فکر می کنید من وردی بلدم که آن را به شما یاد بدهم و شما هم آن را بخوانید و بشوید یکی از بهترین کارآفرین های این کشور و سرمایه تان در عرض یک دهه، دهها برابر شود، همین الان بلند شوید و از این سالن بروید؛ چون من فقط می خواهم برای شما یک قصه بگویم. قصه زندگی خودم را . یک دانشجوی معمولی با نمره ۱۴. جوانی که نه بابای پول دار داشت، نه جایی پارتی داشت. اما حالا خیلی ها و از جمله استادهای دیروزش فکر می کنند او موفق ترین شاگردشان بوده است. باور کنید اگر راه دیگری داشتم تا به شما ثابت کنم که در وجود همه شماها دانشجوهای به ظاهر معمولی، یکی از همین آدم های به قول شما موفق پنهان شده، همان راه را می رفتم؛ اما هیچ راهی نیست غیر از اینکه من قصه زندگی خودم را بگویم و شما توی آن، قصه خودتان را پیدا کنید و هدف خودتان را بسازید.» @patogh_ketab_ardakan
📚 مرگ پایان زندگانی انسان نیست، بلکه آغاز مرحله ای جدید از زندگانی اوست. مرگ دروازه ای گشوده به سوی حیات آخرت است. مرگ پاسخگویی به دعوت ناگزیر خدای هستی بخش، در انتقال از سرای فانی و ناپایدار، به منزلگاهی باقی و پاینده است. مرگ سفری نزدیک به دیار جاودانگی است. مرگ برای انسانی که دل به خدا داده و با ایمان و یاد قیامت، عمل صالح را رهتوشه سفر آخرت خویش قرار داده است، شادمانی و آسایش و بازگشتی خجسته به سوی بهشت برین است. مرگ برای او بشارتی به نعمت های جاودانه است. مرگ برای او بالاترین شادمانی است. مرگ پلی برای عبور دادن مؤمن از شداید و ناگواری ها به سوی بهشت بیکرانه و نعمت های همیشگی است. مرگ برای مؤمن، چونان کندن جامه ای چرکین و پوشیدن لباسی فاخر به جای آن، چونان باز کردن بندها، شکستن زنجیرها و سوار گشتن بر رام ترین مرکب ها، چونان انتقال از منزلی ویران و وحشت زا به سرایی ایمن و مأنوس است. مردن برای مؤمن همچون بوییدن بهترین و دلپذیرترین رایحه ها است، از کثرت خوبی این بو خوابی آرام به سراغش می آید و همه درد و رنج هایش پایان می پذیرد. مردن برای مؤمنی که زاد سفر برگرفته و به حق آماده مرگ شده، نافع تر از دوایی است که دردمندی برای معالجه خویش استعمال می کند، آری! اگر آنان نعمت هایی را که مرگ سبب وصول به آنها است می شناختند، آن را طلب می کردند و دوستش می داشتند بیشتر از آنکه انسان عاقل دور اندیش، برای دفع آفت ها و جلب سلامت ها، دارو را می طلبد و دوست می دارد. مردن برای مؤمن چونان وارد شدن به حمّامی است که آخرین باقیمانده کثافتِ معاصی را از جان او می زداید و آلودگی گناهان را از پیکره هستی او پاک می کند. @patogh_ketab_ardakan
📚 کتاب را بست و منتظر ماند. گفتم: -خب نظرتون چیه؟ سرش را پایین انداخت تا سرخی صورتش را مخفی کند. حس کردم میخواهد از جواب دادن طفره برود.  -شما می تونید شبیه این آدم بشید؟  یقه پیراهنش را که از زیر پلیور سورمه ای رنگش بیرون زده بود، مرتب کرد. با سرفه بیجانی گلویش را صاف کرد. سرش را که بالا آورد، نگاهم را از او دزدیدم.  شبیه همت شدن خیلی سخته... @patogh_ketab_ardakan
📚 چشمهایم را به سختی باز می کنم .صدای نفس زدن هایم توی گوش هایم می پیچد. نمی دانم چقدر زمان گذشته، سرم درد می کند و صورتم می سوزد. تمام بدنم کوبیده شده ، انگار در یک مسابقه بوکس به یک حریف قدر رسیده و تا توانسته کتک خورده ! می خواهم جا به جا شوم اما توانش را ندارم . ناگهان صدای اسماعیل را می شنوم که فریاد می زند. هر چه انرژی برایم مانده در گلو می ریزم اسمش را صدا می کنم ! سرم را می چرخانم . ماشین با سقف به زمین چسبیده خود را از شیشه شکسته بیرون می کشم. گیج شده ام . تمام تنم گر گرفته . پاهایم سست شده و نمی خواهد برود به دنبال برادری که صدایم می زند. اطراف را نگاه می کنم. کمی جلوتر ماشین اسماعیل را می‌بینم که به پهلو افتاده و درختی تنومند کوبیده شده. می‌خواهم به سمتش بروم که از پشت کسی صدایم میزند صدا آشناست.... @patogh_ketab_ardakan
📚 «+اگر کار بزرگی برای ژاپنی ها از دستت بر می آمد، چه می کردی؟ -کار بزرگ؟ هیچ! ولی خواهش می کردم هیچ گاه چای را با یخ نخورند که انحراف بزرگی است و دهن از طعم گس تگری آن چروکیده می شود و یک درخواست محال و آن این که آهسته تر راه بروند! با این زیاد ناگهان زندگی تمام می شود، قبل از اینکه واقعا شروع شده باشد...» @patogh_ketab_ardakan
📚 💠امام حسین علیه السلام در شب عاشورا یک جور سخن گفت و در روز عاشورا یک جور دیگر. شب عاشورا، سخن از «نمی‌خواهم، احتیاج ندارم، بروید، بیعتم را برداشتم» بود. روز عاشورا می‌گوید: «بیائید به من کمک کنید، آیا یاور و مددکاری هست؟ هل من ناصر ینصرنی؟» شب صحبت می‌کند تا مبادا خبیثی در بین طیب‌ها باشد، و روز سخن می‌گوید تا مبادا طیبی در بین خبیث‌ها مانده باشد. شب غربال می‌کند تا فقط صالحان بمانند و روز غربال می‌کند تا فقط اشقیاء در مقابل او ایستاده باشند. @patogh_ketab_ardakan
📚 مریم پرسید: امام حسین علیه السلام برای چی شهید شد پدر بزرگ؟ پدر بزرگ گفت: «برای اینکه نمی خواست ظلم و زورگویی را قبول کند دخترکم.» یاسین پرسید: «یعنی چی پدر بزرگ؟» پدر بزرگ فکری کرد و گفت: «بگذارید با قصه برایتان بگویم بچه ها.» و پدر بزرگ قصه یک درخت گیلاس پر از پرنده را برایشان تعریف کرد... @patogh_ketab_ardakan
📚 🔸جنس قاچاق می کرد به ترکیه، لبنان، سوریه و... . 🔻بساط منقل و بافورش هم به راه بود .آقا جمال را میگویم. انقد پول داشت که چند جای ترکیه خانه میخرید،خانه های آنچنانی! اما،حرفِ دین و حلال و حرام که میشد به هیچ طریقی زیر بار نمیرفت! 🔹کربلا را باور نداشت.میگفت:« اینها همه داستان است، میگفت مگر سر بریده چقدر روی ِنی دوام میآورد؟ 🔺فرض که اتفاق افتاده،چرا یک سرباز عالی رتبه که برای خودش شأن و مقامی دارد ،باید بزند توی گوشِ دختر سه ساله؟!» *** حالا اما ده سالی میشود که در حرم حضرت رقیه (صلی الله علیه و آله) زندگی می کند! . . . 💠یه کتابِ خیلی خوندنی !یه عنایت از حضرت رقیه و یه تحول از اقا جمال فیض اللهی. و کلی ماجرا های جذاب و جالب و البته واقعی. @patogh_ketab_ardakan
📚 «قبل از به‌هم‌ریختن اوضاع سوریه، آنجا نمایشگاهی رفتیم و روزهای آخر فهمیدیم سوریه با ترکیه تعرفه‌ای ترجیحی دارد؛ اما با ایران که این‌قدر کمکش می‌کند، نه. یعنی وقتی می‌خواهیم محصولی صادر کنیم آنجا، ٢۵درصد تعرفه می‌گیرند. یعنی قیمت ما ٢۵درصد نسبت به ترک‌ها گران‌تر است. برایم عجیب بود که چرا من متوجه این مسائل می‌شوم؛ اما رایزن و سفیر ما این مسائل را متوجه نمی‌شود. در تمام دنیا، از کارهای اساسی و اصلی سفیرهای کشورها بسترسازی اقتصادی برای تولیداتشان است. حتی وقتی می‌روند برای کار فرهنگی یا سیاسی، باز هم حواسشان به اقتصادشان است. چه می‌شود که چین برای ما صلوات‌شمار می‌سازد، قبل‌ از اینکه خود ما به فکر بیافتیم بسازیم؟ چون سفیرشان آمده و در فرهنگ ما نیاز به این کالا را دیده. وقتی وزیر بهداشت ایتالیا می‌آید ایران، قرارداد ساخت یک بیمارستان را با وزیر بهداشت ما می‌بندد؛ ولی وزیر بهداشت ما که می‌رود یک کشور دیگر، هیچ دستاورد اقتصادی برای بخش خصوصی ندارد.» @patogh_ketab_ardakan
📚 ؟ 🔸محور اصلی داستان چرا تو نگاه مجدد و دقیق به روزگار (ع) و اطرافیان خائن آن امام همام و مظلوم است. نویسنده صرفاً وقایع را از زاویه دید موجودی خطرناک به نام و درباره زندگانی و تصمیمات و موقعیت یکی از سگان دست‌آموز به نام بیان کرده است است. ✅ هدف این کتاب ارائه ذهنیت درست برای تشخیص به کشف پدیده شوم است. 📚 من بودم و یک طفل ناخواسته از یک رابطه ی نافرجام .گریه و خودزنی و آه و ناله فایده نداشت. نه بلد بودم سقطش کنم نه کسی را خارج از آبادی می شناختم که به او مراجعه کنم و بچه ام را بیندازد. اصلا موقع ما این چیز ها رسم نبود و هرکسی حامله می شد بچه اش را به دنیا می آورد.من بودم و یک عالمه بیچارگی که روی سرم خراب شده بود … @patogh_ketab_ardakan
📚 ؟ 🔸محور اصلی داستان چرا تو نگاه مجدد و دقیق به روزگار (ع) و اطرافیان خائن آن امام همام و مظلوم است. نویسنده صرفاً وقایع را از زاویه دید موجودی خطرناک به نام و درباره زندگانی و تصمیمات و موقعیت یکی از سگان دست‌آموز به نام بیان کرده است است. ✅ هدف این کتاب ارائه ذهنیت درست برای تشخیص به کشف پدیده شوم است. 📚 من بودم و یک طفل ناخواسته از یک رابطه ی نافرجام .گریه و خودزنی و آه و ناله فایده نداشت. نه بلد بودم سقطش کنم نه کسی را خارج از آبادی می شناختم که به او مراجعه کنم و بچه ام را بیندازد. اصلا موقع ما این چیز ها رسم نبود و هرکسی حامله می شد بچه اش را به دنیا می آورد.من بودم و یک عالمه بیچارگی که روی سرم خراب شده بود … @patogh_ketab_ardakan
📚 🔻رمانی تاریخی ست که به «کتاب» می‌پردازد. رمان سعی کرده ارزش‌گذاری به کتاب توسط ایرانیان را زیر ذره‌بین قرار دهد. داستان در دوره سلطنت مظفرالدین‌شاه رخ می دهد،زمانی که ریاست کتابخانه سلطنتی به میرزا علی واگذار شده است. . 🔸️همانطور که در تاریخ آمده، میرزا علی خیلی از کتاب‌های کتابخانه سلطنتی را فروخته یا عوض‌کرده و بسیاری از نگاره‌های ارزشمند این کتاب‌ها را نیز جداکرده و در اختیار بیگانگان قرار داده بود. از طرفی دیگر، شخصیت اصلی رمان فردی به نام «میرزا یعقوب آنتیکه‌فروش» است که علاقه زیادی به گردآوری نسخ خطی و چاپ سنگی دارد و برای دستیابی به آن‌ها حتی حاضر است از جانش نیز بگذرد. . 🔸️در خلال داستان، سه روایت موازی را نیز خواهید خواند. یک روایت اساطیری (از ضحاک) و دو روایت تاریخی(ماجرای به توپ بستن مجلس و ماجرایی از ناصرالدین‌شاه). بی کتابی تا به امروز به عنوان برنده جایزه جلال آل احمد وکتاب سال 96 انتخاب شده است. 🔹️رمان "بی‌کتابی" با داستان جذاب، درون‌مایه تاریخی و نثر قاجاری اما روان، دستت رو می‌ گیره و تو رو به حال و هوای اون روزهای مملکت می‌بره. رمانی که در زمان قاجار و همزمان با درگیری‌های مشروطه و به توپ بستن مجلس اتفاق افتاده. 📚 عجب پدرسوخته جلبی است این چپومیرزا! چنان از اساس، قضیه را به هم ریخته که اگر نصف این گنجینه را هم چپو کند، کسی سر درنمی‌آورد. دزد از بی‌نظمی نان می‌برد. امور منزل و دولت و شهر و مملکت ندارد، چه آشپزخانه باشد، چه کتابخانه سلطنتی. فرقی ندارد. @patogh_ketab_ardakan
🔻بارها میشد همراه استاد به کتاب فروشی میرفتیم. میگفت فلان کتابفروشی کتابهای خوبی داره. کتاب فروشی ها را خوب می شناخت. 🔻میگفت سید این ماه فقط تونستم صد تومان کتاب بخرم!! یعنی کتاب توی سبد خرید استاد جاش محکم بود. 🔻یه بار گفتم استاد فلان کتاب را خوندم خیلی دید من را به انقلاب باز کرد. خیلی استقبال کرد و گفت «حدیث پیمانه» را اگر بخوانی فوق العاده است. عاشقش میشی. 🔻درباره کتاب میگفت این کتاب ما را بیدار کرد! چقدر این کتاب را دوست داشت. با اینکه بارها خونده بود اما جلسه مطالعه و مباحثه اش را برای ما می گذاشت تا رشد کنیم. 🔻اینقدر این کتاب را دوست داشت که بخاطرش رفته بود شیراز تا با نویسنده کتاب استاد گفتگو کنه. 🔻یکبار در فروشگاه انتشارات آقای خسروشاهی دنبال کتاب خودش (کتاب اسطوره های صهیونیستی در سینما) میگشت. گفتم مگه کتاب خودتون را ندارید؟ گفت نه، می‌خوام برای کسی بخرم! 🔻برای شهرستان لیست پیشنهادی مطالعه کتاب میخواستم. یک جزوه معرفی کتاب برای سنین مختلف با موضوع های مختلف بهم داد. خوشحال می شد که داریم کتاب خوان میشیم و سرعت خواندنمون بالا رفته. کتاب یا در دستش بود، یا تو‌ی کیفش یا توی اتاقش یا محل کارش. ♨️ راوی: سید ضیاءالدین رضی 📚 @patogh_ketab_ardakan