#مسابقه_کتابخوانی
#به_مجنون_گفتم_زنده_بمان
#شهید_مهدی_باکری
#مرحله_ششم
آزمون به صورت مجازی : چهارشنبه 5 مهرماه
به مجنون گفتم زنده بمان؛روایت هایی است درباره ی مهدی باکری؛از چشم کسانی که او را دیده اند.
آقا مهدی تا بدر خودش را کنترل کرد و نگذاشت کسی بفهمد کمرش شکسته.من هم زیاد بهش نزدیک نبودم.مامورم کرده بود بروم قایق هایی بسازم که بشود روی آن دوشکا نصب کرد،یا با آن خودرو برد آن طرف آب.ما آن موقع شناور بزرگ نداشتیم،اگرهم بود نمی شد آورد انداخت توی هور.باید یک جور شناور خیبری می ساختیم که بشود روی آن موتور وصل کرد تا بتواند سه چهارتن بار ببرد.یکی از آنها را قبل از بدر ساختیم.آقا مهدی خیلی خوشش آمد گفت«حالا یک چیزی بساز که بشود دوشکا هم روی آن وصل کرد.طوری که،هم تیرانداز هم سکاندار پشت یک پوشش زرهی قرار بگیرند و مشکلی برایشان پیش نیاید.
گاهی خیلی دلم برای آقا مهدی تنگ می شود.سه سال با او بودم.این سه سال از بهترین دوران زندگی ام بود.بخصوص وقتی سر سفره از زبان خودش می شنیدم«اگر نیاز نبود انرژی داشته باشم وقت خودم را صرف غذا خوردن نمی کردم می رفتم سراغ کار بچه هام.»
شما اگر بودید دلتنگ همچو مردی نمی شدید؟
برگرفته از صفحه 159 کتاب
#ستاد_بزرگداشت هفته_دفاع_مقدس_بهمن
جهت دریافت کتاب و شرکت در مسابقه به کانال ایتا مسابقه کتاب خوانی به آدرس زیر مراجعه کنید :
https://eitaa.com/ketabtest
و برای کسب اطلاعات بیشتر به آی دی زیر پیام دهید :
@ketabtestt