قصه های حیله و حیله گری
مجموعه داستان های کودکانه و آموزنده
با تصاویر زیبا🤩👌
در روزگار گذشته، در دهکدهای بالای کوهستان، نجار فقیری زندگی میکرد. نجار، مرد سختکوشی بود و از بهار تا پاییز نجاری میکرد؛ زمستانها هم به هیزمشکنی مشغول بود. او بسیار فقیر بود و درآمد اندکی داشت، فقط میتوانست شکم بچههایش را با شیرینی خشک و سوپ رقیق سیر کند.
روزی سیل وحشتناکی در کوهستان جاری شد و پل را شکست و دهکده را ویران کرد.🌊🌨🌧
ارباب دهکده ،نجار را خبر کرد و گفت: به زودی بازار شهر برپا میشود و ما باید به شهر برویم.
اگر تو موفق بشی تا سه روز دیگر پل جدیدی بسازی، صد سکه طلا دستمزد میگیری. نجار سرش را تکان داد و گفت: شما خوب میدانید که ظرف سه روز نمیتوان پل ساخت!😢
ارباب گفت: میتوانیدر این باره فکر کنی. 🤨
صد سکه طلا پول کمی نیست.
حتما تو آرزوی چنین پولی را داشتی!🤩
#قصه_های_حیله_وحیله_گری
#جمعیازنویسندگان
#رویاخوئی
#نشرمحراب_قلم
#کودک
کرایه کتاب 2000تومان
تعداد صفحات 📚 64 📚