eitaa logo
کتاب یار
915 دنبال‌کننده
174 عکس
114 ویدیو
1.2هزار فایل
📡کانال کتاب یار 📚 معرفی کتب کاربردی 🔊ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی 🎧فایل صوتی کتب 📲کپی با ذکر منبع مجاز است 📣📣برای دریافت تبلیغ آماده ی خدمت رسانی هستیم... ☎️ارتباط با ما👇🏽 @Ravanshenas1online
مشاهده در ایتا
دانلود
yek aye yek ghese 53.mp3
3.61M
🎧 گـوش کنیـد 🎭 نمایش جـذاب و شنیـدنی یــڪ آیــہ یــڪ قصــہ 🎙 باصدای: مریم نشیبا 🌀 قسمت پنجاه‌وسوم 📜سوره مبارکه قصص آیه ۸۴ 🔹مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا ۖ وَمَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ حکمت 4⃣2⃣: ارزش رفع غم و اندوه از مردم 🌼وَ قَالَ (علیه السلام): مِنْ كَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ، إِغَاثَةُ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفِيسُ عَنِ الْمَكْرُوبِ.    🌼 امام عليه‌السّلام (در سفارش ستمديدگان و افسردگان) فرموده است: از كفّارات گناهان بزرگ دادرسى ستمديده و شاد نمودن غمگين است؛ چون گناهكار بر اثر گناه خاطرها را اندوهگين نموده جا دارد كه دلهاى افسرده را شاد نمايد تا خدا از او درگذرد. 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
hkhmt_24_nhj_lblgh.mp3
2.96M
🎧 گوش کنید 📻 🔷 حکمت 4⃣2⃣ 🎙 استاد محمدی شاهرودی 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
4_5888504221283649612.pdf
854.6K
📥 📔 خواب زمستانی 🖌 نویسنده: گلی ترقی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_5951983988242384264.pdf
1.03M
📥 📔 مواد مهم قوانین خاص مرتبط با حقوق مدنی؛ ویژه آزمون وکالت 🖌 نویسنده: دکتر فرهاد بیات 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_6005608020732544541.pdf
10.4M
📥 📔 روانشناسی جوانان 🖌 نویسنده: غلامرضا فاروق 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
کریستین بوبن .pdf
11.99M
📥 📔 سی اثر 🖌 نویسنده: کریستین بوبن 📝 مترجم: حبیب گوهری راد 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═ ﷽ 🌐 🌀 ▶️ قسمت: چهارم می‌دانستی اگر افسارت را بدهی دستش، تو را در خانه یزید نمی‌برد، می‌برد جلوی خانه امام حسین. در رفتار و عملش خیلی امام حسینی بود توی هیئت، همه کاری می‌کرد فقط دستور نمی‌داد. وقتی می‌آمد هم به آشپز کمک می‌کرد، هم به آنکه داشت بنر می‌زد. این اواخر کمتر حضور داشت ولی وقتی پیدایش می‌شد، گوشه‌ای از کار را می‌گرفت. نمی‌رفت بنشیند و نگاه کند موضوع دیگر این بود که صدا نداشت ولی میکروفون را که می‌گرفت و می‌خواند میدیدی ضجه می‌زند و می‌خواند. من هم امام حسین را دوست دارم ولی هیچ وقت به این درجه نرسیدم که یهو قاطی کنم و میکروفون را بگیرم و شروع کنم به خواندن. یک بار یکی از بچه‌ها آمد به من گفت: «این چی میگه؟! قتلوک ذبحوک؟!» تندتند می‌گفت، ولی وقتی می‌خواند گریه می‌کرد و می‌خواند وارد روضه که میشد میدیدی خودش را دارد می‌زند و از تباکی یک پله آن طرف‌تر است، صدایش سوز داشت. بعضی از مداحی‌هایش را توی گوشی‌ام دارم. دلتنگش که می‌شوم گوش می‌کنم. توی هیئت لعن می‌گفتیم با بچه‌ها کل کل داشتیم که آقا گفته لعن نگویید این توی کت ما نمی‌رفت. لعن را می‌گفتیم. یک بار یکی از بچه‌ها توی گروه وایبر شروع کرد لعن گفتن بقیه شاکی شدند که اینها چه حرفی است! ممد حسین آن موقع سوریه بود. یکدفعه قاطی کرد توی چت خصوصی به من گفت: «برو به این بگو دست برداره از این کارهاش تند تند پیام می‌نوشت و عکس می‌فرستاد. عکس چند تا از رفقایش را که سر بریده بودند فرستاد و گفت: «ته این لعن گفتنها می‌شه این!» آخرش شکلک خنده گذاشتم. نوشت: «بی‌شعور چرا میخندی؟ من دارم جدی صحبت میکنم!» گفتم: «باشه، دیگه فحش نمی‌دیم.» یک بار هم سر داستان کشف حجاب توی دانشگاه آزاد دیدم که چقدر قاطی کرد. شب شهادت حضرت زهرا بود آمد توی هیئت و گفت که فردا می‌خواهند چنین کاری بکنند و ما به عشق حضرت زهرا نباید بگذاریم. از دیدن بغض توی چهره‌اش می‌شد دید که واقعاً درد دین دارد. آن شب خیلی کلافه شدم که مجلس شهادت حضرت زهرا است و توی دانشگاه هر غلطی می‌خواهند می‌کنند. گفت: «درد دین فقط این نیست که من بیایم اینجا و گریه کنم باید ببینم در جامعه چه خبر است.» این بشر از اول نور بالا میزد. نور بالا را خوشگل می‌زد. یکی از بچه‌ها می‌گفت: «این آخر سر شهید می‌شه.» آخر هم شهید شد از شهادتش تعجب نکردیم. از زمانش شوکه شدیم. زود بود. با مرگ کسی خم به ابرو نمی‌آورم. راستش ککم هم نمی‌گزد. مادربزرگم که فوت کرد، انگار نه انگار خبر ممدحسین که آمد، بند دلم پاره شد. ـ٨ـﮩـ۸ـﮩღـ٨ـﮩـ۸ـﮩ ـ٨ـﮩـ۸ـﮩღـ٨ـﮩـ۸ـﮩ داستان ۳ چندشم شد، با شلوار شش جیب بسیجی و آن همه ریش. با خودم گفتم: «این از جایی پول گرفته بیاد حال دانشجوها رو بگیره!» اولین بار بالای داربست دیدمش، داشت بنر می‌زد. دفعه دوم هم توی تحصن، سر ماجرای کشف حجاب. دخترها می‌گفتند: «چرا باید چادر بپوشیم؟» ما و اکیپ اراذل و اوباش هم آمده بودیم پشتشان که مگر حجاب زوری است؟! باید آزاد باشد! در نمازخانه مهندسی درگیری شدیدی شد. دویست نفر ریخته بودند سر بیست نفر. محمد حسین و رفقایش سه کنج دیوار جمع شده بودند که از پشت نخورند. کتک سفت و سختی هم خوردند ولی آخر، حرف‌شان را به کرسی نشاندند. بعدها هم می‌دیدم مثل غربتی‌ها با پای برهنه دور و بر معراج شهدای گمنام پلاس است. نمی‌فهمیدم چرا این قدر شهید، شهید می‌کنند. میگفتم:«توی جنگ که حلوا خیرات نمی‌کردن. وقتی یه اتوبوس آدم خالی کنی اونجا، به هر حال یکی تیر می‌خوره و کشته می‌شه. کجاشون خاص و ویژه است که توی دانشگاه دفن شن و براشون گنبد و بارگاه بسازن؟!» گذشت تا یک روز به واسطه احسان، در تعارف و معذورات رفتیم هیئت دانشگاه. هم ولایتی بودیم و هم کلاسی. ول کن نبود، مدام می‌گفت: «یه توک پا بیا بریم هیئت!» نخواستم رویش را زمین بزنم. برای اینکه دست از سرم بردارد، گفتم: «جهنم و ضرر. همه جا که می‌ریم، یه بارم بریم هیئت!» اعتقادی نداشتم اگر جایی روضه می‌خواندند، می‌خندیدم. نه اینکه قبول نداشته باشم، برایم مهم نبود. یک خط در میان نماز می‌خواندم. صبح نمی‌خواندم. نماز مغرب را ساعت دوازده شب، کلاغ پر می‌کردم. اگر همه در خانه روزه می‌گرفتند من هم می‌گرفتم. دردسرت ندهم. اولین بار با احسان رفتم هیئت‌شان، توی نمازخانه علوم. برایم نوبر بود. فقط به عزاداری یزدی عادت داشتم، سینه زنی سه ضرب و شش ضرب. دیدم لخت شده‌اند و ذکرگویان بالا و پایین می‌پرند و به سر و سینه می‌زنند. احسان دستم را گرفت و برد حلقه دوم. نفهمیدم، ولی ناخودآگاه من هم لخت شدم. آخر سر، سفره انداختند، آبگوشت. غذا کم آمد. دیدم حتی یکی از بچه‌های کادرشان به غذا لب نزد. ⏯ادامه دارد... شهید محمدحسین‌محمدخانے ✍ به قلم محمد علی جعفری 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
yek aye yek ghese 55.mp3
3.72M
🎧 گـوش کنیـد 🎭 نمایش جـذاب و شنیـدنی یــڪ آیــہ یــڪ قصــہ 🎙 باصدای: مریم نشیبا 🌀 قسمت پنجاه‌وپنجم 📜سوره مبارکه فیل 🔸أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ.. 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا