1001porsish.pdf
5.84M
📥 #دانلود_کتاب
📔 ۱۰۰۱ پرسش و پاسخ از امیرالمونین علیهالسلام
🖌 نویسنده: محمدرضا رمزی اوحدی
#حضرت_علی
#میلاد_امام_علی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
1001nokte.pdf
5.69M
📥 #دانلود_کتاب
📔 ۱۰۰۱ نکته از ولایت امیرالمونین علیهالسلام
🖌 نویسنده: محمدرضا رمزی اوحدی
#ولایت
#میلاد_امام_علی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
جاذبه-و-دافعه-علی-علیه-السلام.pdf
1.73M
📥 #دانلود_کتاب
📔 جاذبه و دافعه علی
🖌 نویسنده: شهید مطهری
#حضرت_علی
#روز_پدر
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
مداحی آنلاین - تا صورت و پیوند جهان بود علی بود - قلیچ.mp3
4.46M
●━━━━━━─────── ⇆
ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷
🎧 گـوش ڪنیــد ♬
📼 #نواے_عاشقے
🎙 علی اکبر قلیچ
مدح گویی | تا صورت و پیوند جهان بود علی بود ... ✨🎉🎊
#روز_پدر
#میلاد_امام_علی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═
﷽
🌐 #رمان_آنلاین
🌀 #عمار_حلب
▶️ قسمت: سیزدهم
زمانی که وارد بسیج دانشگاه شد دقیقترین تیم خواهران را داشت. از صفر تا صد بعضی از برنامهها را به آنها میسپرد. خیلی هم در این زمینه منفرد عمل میکرد. فقط یک بار خیلی سر من منت گذاشت و من را برد داخل جلسه حوزه خواهران. بیشتر با یکی از بچهها که متأهل بود، میرفت. دقیق نظارت داشت. این جوری نبود که مثلاً پنجرهای باز باشد رو به همه.
زمانی که روابط عمومی حوزه بودم، میگفتم من هم باید بدانم چه خبر است. خیلی روی داستان ارتباط تشکیلاتی با خواهران تنش داشتیم. میگفت چیزهایی است که به تو ربطی ندارد.
در اردوی مشهد من را برد که بعضی موقعها مداحی کنم. بهمن رفته بودیم. ساعت سه نصف شب خانمها در زدند که میخواهیم برویم حرم. در این جور مواقع، مثل داستان موسی و دختران شعیب ما جلو میرفتیم و آنها پشت سرمان.
توی شوخیهایش چند تا حرکت ویژه داشت. والیبال معلولان را خوب بازی میکرد. بین بچههای بسیج جشن پتو مرسوم است. ابداعی داشت که آن حرکت را برعکس انجام میداد. همه پتو را میانداختند روی سر طرف و شروع میکردند به زدن. ما طرف را میانداختیم روی پتو و میگفتیم:«یک، دو، سه» و طرف را میانداختیم بالا، بعد یادمان میرفت بگیریمش! یک مصدوم هم دادیم. زدیمش به سقف و بعد خورد زمین توی فاز شوخی خیلی به روز بود. اهل جوک گفتن هم بود، ولی نه در هر جمعی. آدم خودش را میشناخت. با ما بیشتر میخندید و مسخره بازی در میآورد.
سرمایی بود مسخرهاش میکردیم. شش تا پتو میپیچید دور خودش و روی بخاری میخوابید.
زیاد با گاز اشک آور شوخی میکرد یک اتاق کوچولو داشتیم که همه یاد گرفته بودیم آنجا لباس عوض کنیم. در خانههای مجردی پسرها مرسوم است که لباس را جلوی هم عوض میکنند. خیلی مقید بود و یک بار هم جلوی ما لباس عوض نکرد. تنها جایی که بدنش را میتوانستی ببینی، داخل هیئت بود. میگفتیم که محمد حسین جمع پسرانه است ولی وقتی اتاقی هم نبود دور خودش پتو می پیچید.
اگر تازه واردی میآمد و میرفت توی آن اتاق رختکن، یک گاز اشکآور خرجش میکرد در را هم از پشت میبست که حسابی به جانش بنشیند.
با همین قدو قواره کوچکش ادعایش میشد که بزن هم هست.
اعتماد به نفس بالایی داشت. جاهایی مثل جو ۱۸ تیر اصلاً ترسی نداشت که برود و آنها را جمع کند. کافی بود توی بلوار دانشگاه یک ماشین برای خانمی بوق بزند.
سریع با موتور میپیچید جلوش خیلی هم که میخواست به طرف فحش بدهد، میگفت: «ازگل، مرتیکه ازگل!»
سرسیگار روی بچهها خیلی حساس بود خط قرمزش بود. خیلی بدش آمد بهش گفتیم: «توی سوریه به نیروهایی که سیگار میکشن گیر
نمیدی؟» گفت: «نه، اونجا بعضی موقعها خودم براشون میخرم.» نمیدانستیم در سوریه چه کاره است.
آخرین بار که دسته جمعی دیدیمش، این سؤال مرسوم شده بود: «محمدحسین اونجا چه کار میکنی؟» میگفت: «باغبونم به گلها آب میدم!» باور شخصی من این بود که این بیل هم نمیتواند دست بگیرد. بعد شهادتش خبر رسید که فرمانده تیپ بوده و با حاجقاسم عکس دارد. گفتیم:«بابا تو دیگه کی بودی؟» اصلاً ذهن ما به این طرف نمیرفت. جثهای هم نداشت آخر.
ارتباطش با روحانیت قطع نمیشد فوقالعاده از این جامعه استفاده میکرد. با همه هم نمیپرید. آدمهایی که خیلی ولایی بودند. این آدمها را در هیئت انصار ولایت پیدا کرده بود. یکی از آنها آقای مهدوی نژاد بود. با حاج آقای میرفخر هم که زیاد رفت و آمد داشت آقای میرفخر درس خارج را قم قبول شد. به محمد حسین پیشنهاد داد خانهات را تحویل بده و بیا خانه من گفت: که اجارهاش باشد تلاوت روزی یک حزب قرآن معنویت خاصی داشت. موظف بودیم هر روز به نوبت بنشینیم یک حزب قرآن بخوانیم؛ اتفاق جالبی که در خانههای دانشجویی رخ نمیدهد عادت شده بود برایمان. یزد هم که نبودیم توی شهر خودمان میخواندیم. تک و توک نماز شب خواندنش را میدیدم. همیشه غفیله و نماز نافله نشسته بعد از عشا را میخواند. به نماز بعد زیارت عاشورا مداومت داشت. برای نماز عطر میزد، لباس میپوشید عبا میانداخت. میگشت حتماً تربت توی جانمازش
باشد. تا آنجا که امکان داشت جماعت و کلاً با حس و حال نماز میخواند.
چله میگرفت قرارهای مختلفی میگذاشت، و زیارت عاشورا میخواند یا یک چله نمازهای صبح میرفت کنار شهدای گمنام تیپ الغدیر. نیتش را نمیدانستم وقتی مدتی بعد از نماز مغرب عاشورا میخواند حدس میزدم دوباره چله خوانی دارد یکی از کارهایی که باب کرده بود و به ما هم یاد داد، قبل از محرم بود که شروع میکردیم عدس پلو خوردن، میگفت عدس اشک را زیاد میکند. از چند روز مانده به محرم مراقبه را شروع میکرد.
⏯ادامه دارد...
شهید محمدحسینمحمدخانے
✍ به قلم محمد علی جعفری
#روز_پدر
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
8.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
༻⃘⃕࿇؛﷽༻⃘⃕❀༅⊹━┅┄
#درس_اخلاق_رهبر
🔘 به خودت ظلم نکن!
🌺 فِی الکافی عَنِ الصَّادِقِ عَلیهِالسَّلام کَتَبَ رَجُلٌ إِلَی أَبِیذَرٍّ یَا أَبَاذَرٍّ أَطرِفنِی بِشَیءٍ مِّنَ العِلم فكَتَبَ إلَيهِ: إنَّ العِلمَ كَثيرٌ و لكنْ إن قَدَرتَ أن لا تُسِيءَ إلى مَن تُحِبُّهُ فَافعَلْ.
قالَ: فقالَ لَهُ الرَّجُلُ: و هل رَأيتَ أحَدا يُسِيءُ إلى مَن يُحِبُّهُ ؟! فقالَ لَهُ: نَعَم، نفسُكَ أحَبُّ الأنفُسِ إلَيكَ، فإذا أنتَ عَصَيتَ اللّه َ فقد أسَأتَ إلَيها.
#الشافی_۸۶۷
◾️ شرح حدیث:
‼️تا حالا دیدید فردی به کسی که دوستش دارد بدی کند؟
آیا تا حالا دیدی کسی را که کسی را دوست بدارد در عین حال به او بدی بکند!؟ بله، دیدیم؛ خود تو محبوبترین موجودات و انسانهای عالم پیش خودت هستی؛ خودت را خیلی دوست میداری؛ از همه بیشتر خودت را دوست میداری؛ وقتی معصیت میکنی، به این محبوب خودت که نفس خودت و شخص خودت است بدی کردهای. پس ببین که میشود انسان چیزی را دوست بدارد و به آن بدی بکند که آن عبارت است از نفس آن.
۱۳۹۴/۲/۲ - رهبرانقلاب
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
-209969406_1786374838.pdf
3.99M
📥 #دانلود_کتاب
📔 غرور و تعصب
🖌 نویسنده: جین استین
📝 مترجم: رضا رضایی
#داستانی
#دهه_فجر
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@partoveedalat.pdf
250K
📥 #دانلود_مقاله
📔 اخاذی در حقوق کیفری ایران و انگلستان
🖌 نویسنده: امیر اعتمادی
#حقوقی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_5848450619001536569.pdf
1.39M
📥 #دانلود_کتاب
📔 آسان آموز قانون شوراهای حل اختلاف
🖌 نویسنده: طیبه جمال زاده
#حقوقی
#دهه_فجر
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈