7.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📱 #استوری | هرکار نوکرت کرد به کار تو نیامد😭💔
#امام_زمان
#بانگ_الله_اکبر
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
#نهج_البلاغه
حکمت 6⃣2⃣: رنگ رخساره خبر میدهد از سر درون
🌼وَ قَالَ (علیه السلام): مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَيْئاً، إِلَّا ظَهَرَ فِي فَلَتَاتِ لِسَانِهِ وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ.
🌼 امام عليه السّلام (در باره پنهان نماندن راز) فرموده است:
كسى چيزى را در دل پنهان نمیكند مگر آنكه در سخنان بىانديشه و رنگ رخسارش هويدا مىگردد (مانند زردى رو كه علامت ترس و سرخى آن كه نشانه شرمندگى است).
#شرح_حکمت
#حکمت_بیستوششم
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
AUD-20220823-WA0004.
5.54M
🎧 گوش کنید
📻 #شرح_صوتی_نهجالبلاغه
🔷 حکمت 6⃣2⃣
🎙 استاد مهدوی ارفع
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید
#شرح_صوتی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
44323339753020.pdf
791K
📥 #دانلود_کتاب
📔 سیاست علوی؛ سیره فرهنگی، اقتصادی، اداری و نظامی
🖌 نویسنده: سید حسین آیت اللهی
#امام_علی
#دهه_فجر
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_5875210666142337685.pdf
6.92M
📥 #دانلود_کتاب
📔 شاه دزد؛ مروری بر زوایای کمتر شنیده شده از زندگی رضا شاه
🖌 نویسنده: حجت اله نوری
#تاریخ_معاصر
#ایران_ما
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
نمّی از فضائل حضرت زینب.pdf
5.7M
📥 #دانلود_کتاب
📔 یک شیعه منتظر و نمّی از فضائل حضرت زینب
🖌 نویسنده: سید محسن ذبیحی
#مذهبی
#امام_زمان
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
آفتاب در حجاب-@Book24.pdf
2.4M
📥 #دانلود_کتاب
📔 آفتاب در حجاب
🖌 نویسنده: سید مهدی شجاعی
#داستانی
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═
﷽
🌐 #رمان_آنلاین
🌀 #عمار_حلب
▶️ قسمت: پانزدهم
اولین دفعه که قرار شد ببینیمش، هم خانهایاش گفت که این بابا نماز شبش ترک نمیشود. میگفت که همیشه ده دقیقه قبل از نماز صبح، تلفن همراهش زنگ میخورد. هیئت علمدار تازه از دانشگاه آمده بود بیرون و فروغی نداشت. یک محفل خانگی هفت، هشت، ده نفره بود توی آن خانه دانشجویی معروف به خیمه. اولین غروب محرم سال ۸۳ باهم آشنا شدیم. داداشم مداحی کرد و سینه زدیم. انگار همین دیروز بود. این شعر را خواندیم:
سینه زنی که فاطمه دوسش داره خراب عشقه
/ میدونه روضه اربابش حسین کتاب عشقه
بعد از مداحی یک سفرۀ کوچک انداختند. محمد حسین الویه را ساندویچ میکرد و میگذاشت جلوی ما. یکی از بچهها برداشت خورد. چیزی نگفتیم. دوباره محمد حسین ساندویچ کرد، یکی دیگر برداشت. طوری که آخر نان خالی خوردیم. سر آن سفره کم کم یخمان باز شد.
دو تا انگشترش را خیلی دوست داشت. آنها را به احدی نمیداد. بعد شهادتش بچهها خواب دیده بودند که گفته انگشترها را به خانمم بدهید. زمستانها کلاه مشهدی از سرش نمیافتاد. میرزا بود. یک شال سبز هم میانداخت. عشق میکرد که آقا گفته میرزاها هم سید هستند، فقط خمس سیدی ندارند. اصلاً بعضیها سید صدایش میزدند. جلسات دونفره من و محمدحسین بین بچهها معروف شده بود. وقتی خیمه شلوغ میشد و خسته بودیم و حال نداشتیم، میگفت که ما توی اتاق جلسه داریم. میرفتیم، میخوابیدیم. خروپفمان که در میآمد، میفهمیدند موضوع جلسه چه بوده.
اهل کلاس گذاشتن نبود. یادم میآید سر برنامه جلوه خورشید، یکی از سرداران سپاه را دعوت کرد، برای بزرگداشت حاج احمد متوسلیان. شب آوردش توی خیمه. همه همانجا خوابیدیم. برایش مهم نبود. نمیگفت که برویم هتل بگیریم. میگفت که ما همین هستیم. حاج محمد اکرمی هم همین طور. بعد از سخنرانی توی دانشگاه خسته بود و میخواست بخوابد. یکدفعه بیست، سی نفر از بچههای دانشگاه آمدند خیمه. حاجی هم وقتی کسی میآمد، نمیتوانست صحبت نکند تا یک و دو شب حرف زد. بچهها را به زور بیرون کردیم. رفتیم توی اتاق، یادمان رفت برای حاجی بالش و پتو ببریم. نماز صبح دیدیم حاجی کاپشنش را تا زده گذاشته زیر سرش و خوابیده است!
ریاکاری نمیکرد. بضاعت ما، آن خیمه و آن جمع دانشجویی بود. بهترین
عامل جذب محمد حسین همین بود. برای هیچ کس فیلم بازی نمیکرد. کسانی را که به ظاهر با مذهبیها سنخیتی نداشتند، بیشتر تحویل میگرفت. نمود هیئت علمدار همین بود. عکسها و فیلمهای هیئت را که ببینید متوجه میشوید. بعد از هیئت این طور بچهها عموماً میآمدند و میگفتند: «میدونید
چرا ما میآیم اینجا؟ چون اینجا کسی به ما دید منفی نداره.»
فضای محرمها توی خیمه خیلی خاص بود. ما خانه جدا داشتیم، ولی همیشه باهم بودیم. بعد از ظهر توی خیمه سینه میزدیم. سالهای اول هنوز هیئت علمدار مراسم مفصل نداشت. شب میرفتیم انصار ولایت یا هیئتهای دیگر. دهه محرم به زیارت عاشورای صبح خیلی مقید بود. با تمام خستگی، باید میرفتیم. اگر همت محمد حسین نبود، من به شخصه نمیرفتم. با موتور دوترکه، سه ترکه میرفتیم مسجد ارگ، پای زیارت عاشورای حاج آقا مهدوی نژاد. عجیب محمد حسین را میگرفت. حالش متفاوت بود.
آدابی داشت برای خودش. در خیمه توی آن اتاقی که کتیبه و علم و پرچم زده بود اصلا نمیخوابید. احترام میگذاشت حتی با پیراهن مشکی سینهزنیاش نمیرفت دستشویی. این فضای محرمها بود تا اینکه بعد، هیئت علمدار گسترده شد و در دانشگاه، هفت شب مراسم میگرفتیم.
خیلی وقتها میگفت که اگر کتیبههای هیئت را با خواندن زیارت عاشورا زدید، آن وقت مجلس میگیرد. یک بار خیلی جدی به من گفت: «اگر یه شب چند تا مجلس داشتی، نکنه بگی تو مجلس اول صدام رو نگه دارم! خودت رو خرج امام حسین کن!» اصلاً تکه کلامش این بود: «خودت رو خرج
امام حسین کن. معلوم نیست از این مجلس، به جلسه بعدی برسی!» خودش خیلی وقتها با صدای گرفته هم روضه میخواند. فکر این را نمیکرد که ممکن است بگویند چقدر صدایش بد است. میگفت الآن وظیفهام روضه خواندن است، حتی با صدای گرفته. آخرهای روضه هم نصیحت
میکرد: «رفیق نکنه جا بمونی! نکنه ارباب تو رو نخره! نکنه روسیاه شی! اگه نخره، آبروت میره.»
سال ۹۲ هنوز نرفته بود سوریه، عراق بود. وقتی به ایران برگشت، آمد یزد. رفتیم معراج شهدای گمنام دانشگاه آزاد. آنجا گفت: «چند وقتیه که توی مقتل وارد شدم. تهران به محضر عالمی رفتم که گفت توی بحث مقتل خیلی قوی شو. وقتی وارد مقتل میشی روضه جور دیگهای میشه.»
⏯ادامه دارد...
شهید محمدحسینمحمدخانے
✍ به قلم محمد علی جعفری
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
📖 #کتابشناسی
📙 خانهدار مبارز؛ خاطرات شفاهی اقدس حسینیان
🖌نویسنده: مرضیه ذاکری
📋 انتشارات راهیار
🔰 درباره کتاب:
🔸مبارزه، فعالیتهای مخفیانه، تعقیبوگریز، زندان، شکنجه و… همیشه موضوعات مهمی در بیان تاریخ انقلاب اسلامی بودهاند. اما زمانی اهمیت آن دوچندان میشود که بفهمیم قرار است یک زن این وقایع را روایت کند. این همان موضوعی است که انگیزهٔ نگارش این کتاب شد.
🔘بریدهای از کتاب خانهدار مبارز:
ماتومبهوت مانده بودم. صدای ضربان قلبم را میشنیدم. داشتند میرفتند سمت زیرزمین. چارهای نداشتم جز اینکه دنبالشان بروم. زیرزمین تاریک بود. بچهها دستگاه را خاموش کرده بودند و صدایشان درنمیآمد. صاحبخانه در را باز کرد. کلید برق را زد.
همه به یکباره ظاهر شدند: مهدیآقا و اصغر و لیلا....
💬نظرات کاربران:
واقعا کتاب خوب و جذابی هست... فعالیت یک زن خانه دار و معتقد به دین در مرکز مبارزات سازمان پیش از انقلاب و بعد جهادسازندگی و بعدتر بزرگ کردن چهار بچه پشت سر هم، تا حالا در سوژه مشابهی نبوده. خود راوی هم خیلی نکته سنج و خوش خاطره است و یک تصویر دقیق و موجز میده از دو دهه پنجاه و شصت.
🌐لینک دانلود و خرید کتاب:
🔗https://taaghche.com/book/130215
#تاریخ_معاصر
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈