انتقام شوهر.pdf
1.63M
📥 #دانلود_کتاب
📔 انتقام شوهر
🖌نویسنده: لئون تولستوی
📝 مترجم: محمد علی شیرازی
#رمان
#داستانی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
ابعاد_شخصیت_و_زندگی_امام_صادق_علیه_.pdf
3.78M
📥 #دانلود_کتاب
📔 گذاری بر زندگی امام صادق علیهالسلام
🖌نویسنده: دکتر احمد پاکتچی
#سیره_معصومین
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
آلفرد آدلر طبیعت انسان از دیدگاه روانشناسی .pdf
2.04M
📥 #دانلود_کتاب
📔 شناخت طبیعت انسان
🖌نویسنده: آلفرد آدلر
📝 مترجم: طاهره جواهرساز
#روانشناسی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
Jozveh-Madani-Mollakarimi.ir_-1.pdf
10.04M
📥 #دانلود_جزوه
📔 جزوه حقوق مدنی
🖌نویسنده: دکتر امید ملاکریمی
⭕️همراه با تستهای سالهای قبل
دارای آرای وحدت رویه و قوانین خاص
#حقوقی
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
ஜ۩۞۩ஜ 🌺 ஜ۩۞۩ஜ
#یک_جرعه_کتاب
هر عادت با یک نشانه آغاز میشود و بیشتر به نشانههای آشکارتر توجه نشان داده می شود.
متأسفانه محیطهایی که در آن زندگی و کار میکنیم، انجام ندادن برخی از کارها را تسهیل میکنند؛
زیرا هیچ نشانه آشکاری وجود ندارد که رفتارمان را تحریک کند.
زمانی که قفسهی کتابها در گوشهی اتاق مهمان قرار دارد نخواندن آن آسان است. زمانی که ویتامینهایتان روی قفسه و دور از دید قرار دارند مصرف نکردن آنها آسان است.
زمانی که نشانههایی که میتوانند عادتی را برانگیزند، خارج از دسترس یا پنهان باشند، میتوان به راحتی آنها را نادیده گرفت.
📙 #خرده_عادتها
✍ #جیمز_کلییر
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
6.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید | حق را بگویید و کتمان نکنید!
⭕️ خَذَلُوا الْحَقَّ، وَ لَمْ يَنْصُرُوا الْبَاطِلَ.
حق را خوار کرده و باطل را یاری نکردند.
#حکمت_هجدهم
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═
﷽
🌐 #رمان_آنلاین
🌀 #دمشق_شهر_عشق
▶️ قسمت: #چهلم
از اینهمه دستپاچگی، مادرش خندید و ابوالفضل دیگر دلیلی برای پنهانکاری نداشت که با نمک لحنش پاسخ داد:
-داداش من دارم میرم تو راحت حرفاتو بزنی، تو کجا میخوای بیای؟
از صراحت شوخ ابوالفضل اینبار من هم به خنده افتادم و خنده بیصدایم مقاومت مصطفی را شکست که بیهیچ حرفی سر جایش نشست و میدیدم زیر پردهای از خنده، نگاهش میدرخشد و به نرمی میلرزد.
مادرش به بهانه بدرقه ابوالفضل به زحمت از جا بلند شد، با هم از اتاق بیرون رفتند و دیگر برنگشت.
باران احساسش به حدی شدید بود که با چتر پلکم چشمانم را پوشاندم و او ساده شروع کرد:
-شاید فکر کنید الان تو این وضعیت نباید این خواسته رو مطرح میکردم.
و من از همان سحر حرم منتظر بودم حرفی بزند و امشب قسمت شده بود شرح عشقش را بشنوم که لحنش هم مثل دلش برایم لرزید:
-چند روز قبل با برادرتون صحبت کردم، گفتن همه چی به خودتون بستگی داره.
نگاهش تشنه پاسخی به سمت چشمه چشمانم آمد و من در برابر اینهمه احساسش کلمه کم آورده بودم که با آهنگ آرامشبخش صدایش جانم را نوازش داد:
-همونجوری که این مدت بهم اعتماد کردید، میتونید تا آخر عمر بهم اعتماد کنید؟
طعم عشقش به کام دلم به قدری شیرین بود که در برابرش تنها پلکی زدم و او از همین اشاره چشمم، پاسخش را گرفت که لبخندی شیرین لبهایش را ربود و ساکت سر به زیر انداخت.
در این شهر هیچکدام آشنایی نداشتیم که چند روز بعد تنها با حضور ابوالفضل و مادرش در دفتر رهبری در زینبیه عقد کردیم.
کنارم که نشست گرمای شانههایش را حس کردم و از صبح برای چندمین بار صدای تیراندازی در زینبیه بلند شده بود که دستم را میان انگشتانش محکم گرفت و زیر گوشم اولین عاشقانهاش را خرج کرد:
-باورم نمیشه دستت رو گرفتم!
از حرارت لمس احساسش، گرمای عشقش در تمام رگهایم دوید و نگاهم را با ناز به سمت چشمانش کشیدم که ضربهای شیشههای اتاق را در هم شکست.
مصطفی با هر دو دستش سر و صورتم را پوشاند و شانههایم را طوری کشید که هر دو با هم روی زمین افتادیم.
بدنمان بین پایههای صندلی و میز شیشهای سفره عقد مانده بود، تمام تنم میان دستانش از ترس میلرزید و همچنان رگبار گلوله به در و دیوار اتاق و چهارچوب پنجره میخورد.
ابوالفضل خودش را از اتاق کناری رسانده و فریاد وحشتزدهاش را میشنیدم:
-از بیرون ساختمون رو به گلوله بستن!
مصطفی دستانش را روی سر و کمرم سپر کرده بود تا بلند نشوم و مضطرب صدایم میکرد:
-زینب حالت خوبه؟
زبانم به سقف دهانم چسبیده و او میخواست بدنم را روی زمین بکشد که دستان ابوالفضل به کمک آمد.
خمیده وارد اتاق شده بود و شانههایم را گرفت و با یک تکان از بین صندلی تا در اتاق کشید.
مصطفی به سرعت خودش را از اتاق بیرون کشید و رگبار گلوله از پنجرههای بدون شیشه همچنان دیوار مقابل را میکوبید که جیغم در گلو خفه شد.
مادر مصطفی کنار دیگر کارکنان دفتر رهبری گوشه یکی از اتاقها پناه گرفته بود، ابوالفضل در پناه بازوانش مرا تا آنجا برد و او مادرانه در آغوشم کشید.
مصطفی پوشیده در پیراهن سفید و کت و شلوار نوک مدادی دامادیاش هراسان دنبال اسلحهای میگشت و چند نفر از کارکنان دفتر فقط کلت کمری داشتند که ابوالفضل فریاد کشید :
-این بیشرفها دارن با مسلسل و دوشکا میزنن، ما با کلت چیکار میخوایم بکنیم؟
روحانی مسئول دفتر تلاش میکرد ما را آرام کند و فرصتی برای آرامش نبود که تمام در و پنجرههای دفتر را به رگبار بسته بودند.
مصطفی از کنار دیوار خودش را تا گوشه پنجره کشاند و صحنهای دید که لبهایش سفید شد، به سمت ابوالفضل چرخید و با صدایی خفه خبر داد:
-اینا کیِ وقت کردن دو طرف خیابون رو با سنگچین ببندن؟
من نمیدانستم اما ظاهراً این کار در جنگ شهری دمشق عادت تروریستها شده بود که جوانی از کارمندان دفتر آیه را خواند:
-میخوان راه کمک ارتش رو ببندن که این وسط گیرمون بندازن!
و جوان دیگری با صدایی عصبی وحشیگری ناگهانیشان را تحلیل کرد:
-هر چی تو حمص و حلب و دمشق تلفات میدن از چشم رهبری ایران میبینن! دستشون به حضرت آقا نمیرسه، دفترش رو میکوبن!
سرسام مسلسلها لحظهای قطع نمیشد، میترسیدم به دفتر حمله کنند و تنها زن جوان این ساختمان من بودم که مقابل چشمان همسر و برادرم به خودم میلرزیدم.
چشمان ابوالفضل به پای حال خرابم آتش گرفته و گونههای مصطفی از غیرت همسر جوانش گُر گرفته بود که سرگردان دور خودش میچرخید.
از صحبتهای درگوشی مردان دفتر پیدا بود فاتحه این حمله را خواندهاند که یکیشان با تهران تماس گرفت و صدایش را بلند کرد:
-ما ده دیقه دیگه بیشتر نمیتونیم مقاومت کنیم!
⏯ادامه دارد...
✍ به قلم فاطمـہ ولـےنژاد
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
یک آیه یک قصه (26).mp3
3.33M
#داسـتان_شـب
🎧 گـوش کنیـد
🎭 نمایش جـذاب و شنیـدنی
یــڪ آیــہ یــڪ قصــہ
🎙 باصدای: مریم نشیبا
🌀 قسمت بیستوششم
📜سوره مبارکه آل عمران آیه ۵۷
🔸...وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ
#کتاب_صوتی
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
📖 #کتابشناسی
📙 در خدمت و خیانت روشنفکران
🖌نویسنده: جلال آل احمد
📋 انتشارات مجید
🔰 درباره کتاب:
🔹جلال آل احمد در این کتاب از پدیدهای به اسم روشنفکر در جامعه سخن میگوید.
🔸او معتقد است کلمه یا عنوان روشنفکر که از زمان مشروطه تا به حال در ایران رواج داشته معلوم نیست دقیقا به چه کسانی اطلاق میشود. معنایش چیست و در کدام حوزه جای میگیرد. آیا یک درجه از سواد است؟ یک درجه اجتماعی است؟ عضوی از یک طبقه است؟
🔹آل احمد در مقدمه کتابش سوالات و ابهامات بیشماری را درباره کلمه روشنفکر بیان میکند. و میگوید تنها وقتی میتوان تکلیف روشنفکر و روشنفکری را معین کرد که به تمام سؤالهایی که گذشت پاسخی داده بشود و به بسیاری سؤالهای دیگر نیز.
🔸او در کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران سعی نموده پاسخهایی برای این سوالات پیدا کند. به گفته خودش چه به صورت طرحی و یا پیشنهادی.
🔘 خواندن کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
اگر دوست دارید به ابهامات و سوالات خود درباره روشنفکری و روشنفکر بودن پاسخی بدهید. کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران میتواند تا حدود زیادی پاسخ سوالات شما را بدهد.
💬 نظرات کاربران:
🔸سیر پژوهش تاریخی کتاب برای رسیدن به اهداف خود فوق العاده است.
🔹برخی مباحثش خصوصا تحلیلش از روحانیت هنوز و پس از بیش از نیم قرن، قابل اعتنا و مهم است.
🌐لینک دانلود و خرید کتاب:
🔗https://taaghche.com/book/102257
#جامعه_شناسی
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | فیلم معرفی کتاب
📙 در خدمت و خیانت روشنفکران
✍ جلال آل احمد
⭕️ بخشی از نامه مقام معظم رهبری به انتشارات رواق در سال ۱۳۵۸:
به نظر من سهم جلال بسیار قابل ملاحظه و مهم است.
یک نهضت انقلابی از «فهمیدن» و «شناختن» شروع میشود.
روشنفکر درست آن کسی است که در جامعهی جاهلی، آگاهیهای لازم را به مردم میدهد و آنان را به راهی نو میکشاند.
و اگر حرکتی در جامعه آغاز شده است؛ با طرح آن آگاهیها، بدان عمق میبخشد.
#فاطمیه
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈