#سلام_امام_زمانم ما شب زدگان درپی نوریم آقا از هجر تو درحالِ عبوریم آقا روشن شده آسمان وپایان شب است ما منتظرِصبحِ ظهوریم آقا صبحتون_مهدوی #امام_زمان  أین صاحِبُــنا؟! #اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع

حجت الاسلام پناهیان 🔸مثل #امام_زمان عجل‌الله تعالی فرجه عزاداری کن!!! 👌کوتاه و شنیدنی 👈#حتما_ببینید #اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع

✨همہ‌ هستی‌ من‌ حضرت‌ ارباب‌ سلام ✨اۍ‌ دلیلِ‌ تپشِ‌ این‌ دلِ‌ بی‌تاب‌ سلام ▪️اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ، وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِکَ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ... اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ، وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ . #صبحتون_حسینی🌤 #اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع

﷽ تلاوت روزانه قرآن کریم به نیت سلامتی وتعجیل در فرج مولایمان صفحه ۲۵۹ #اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع

🏴🏴🏴 #همراه_کاروان روز هفتم محرم 💠حادثه ی تلخ در روز هفتم محرم چه بود؟ 💠عمربن حجاج زبیدی چه نقشی در واقعه عاشورا داشت؟ 💠چرا آب رو بر عثمان بستند ؟ و امیرالمومنین چه کردند ؟ 💠دلیل بستن آب بر روی اهل بیت چه بود ؟ 💠جریان باز کردن آب بر روی یاران امام حسین (ع) ...............

. ♻️ از شهدای ایرانی عاشورا چه می‌دانید آیا می‌دانستید که بین یاران امام حسین علیه السلام چهار ایرانی حضور داشتند که روز عاشورا در رکاب ایشان به فیض شهادت رسیدند؟

مثلا تورو تاب میدم…😭🖤 #اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع

#نماهنگ لالایی گلم نذر نگاه حضرت رباب (سلام الله علیها)‌ به امید گوشه نگاهی... با اجرای گروه سرود بچه های ایران اسلامشهر 📺کارگردان هنری : سید علی بشیری ⚡️سرپرست گروه سرود : میلاد روح الدین پور 🎹تنظیم و آهنگسازی: داود نعمتی 📜شاعر : عبدالله باقری و اقتباسی به اثر لالایی گلم 🎥تصویر برداران: سیدمحمد منعم وهاب زاده علی فردوسی 🎞 مدیر تولید و تدوین: یوسف صفیاری 💻 گرافیست و تایپوگرافی: کوثر شاه محمدی تهیه شده در مرکز رسانه ای هنری معجون هنر ⚡️اجرای سرود، توسط دیگر گروه ها شرعا جایز نیست... ꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂

🔴 وای از این قاب‌ها....

#قسمت_دهم #سادات_بانو🧕🏻 پدر در حالی که دستم را می کشید چادر قاجاری را ام را جمع می کردم می گفت عجله کن زهرا سادات ممکن هست دیر برسیم چادر را جمع کردم نگاهی در کوچه کردم این موقع صبح خبری از آژان نلود بلاخره با تپش قلب فروان به عدلیه رسیدیم جایی که سید ضیا الدین در آن محبوس بود پدر مرا به گوشه دیوار کشاند زیر لب زمزمه کرد وقتی سید را آوردند ماشین هماهنگ کردم بیابد دنبال ما برویم نگاهی متعجب به پدر کردم در سرش چه می گذشت دهانم را باز کردم که صدای صحبت چند نفر به گوش رسید از گوشه دیوار نگاهی کردم سید ضیاء الدین در حالی با دستان بسته حرکت می کرد نگاهی به اطراف کرد نگاهش گیرا گویی منتظر واقعه ای بود بعد از حرکت ماشین عدلیه سوار شدیم و با سرعت آهسته ماشین نظامی را تعقیب کردیم کمی که از شهر گذشت پدر رو به همسایه کرد با سرعت زیاد جلوی ماشین بپیچ و متوقفش کن همسایه نگاهی به من کرد دختر جان حالت خوبه من که صورتم سرخ شده بود دستانم را بهم فشردن زیر لب زمزمه کردم 《افوض امری عند الله ان الله بصیر باالعباد》 ماشین با سرعت جلوی ماشین نظامی توقف کرد ، در هوای گرگ میش صحبگاهی چشمانم درست نمی دید زمانی که آژان ها سعی کردند متوجه تصادف بشوند پدر سید ضیا الدین با دستان بسته به ماشین منتقل کرد آژان که این صحنه را دید بر پشت پدر لگد محکمی زد و او را به زمین پرت کرد پدر که جز پهلوان های مشهد بود از جا بلند شد و شروع کرد به کت زدن او ، آژان دیگری که این صحنه را دید هراسان خودش را به ماشین رساند که همسایه ضربه محکمی مهمانش کرد فقط در عرض چند ثانیه پدر و همراه با همسایه سوار ماشین شدند و سید ضیا الدین را به مشهد باز گردانند نویسنده : تمنا 🌺 کپی در صورتی که با نویسنده صحبت شود 🌿

جای هردو خالیه... هم بوقت حاج قاسم سخت بود هم اون ساعاتی که درانتظار پیدا شدن پیکر رئیس جمهورمون گذشت... اما لایوم کیومک یا اباعبدالله