آن لحظه ی قشنگ دم افطار،
آن وقتی که اجازه صادر می شود
و من به خیال اینکه شاخ غول شکستهام
پیروزمندانه خرما را میبرم دم دهان و
زیر لب میگویم:
اللهم لک صمنا ...
و قبول کن از ما ...
همانوقت یک قطره گرم و شور،
شرمسارانه از گوشهی چشمم می بارد
به یاد آنهایی که پاره ی جگر دادند و گفتند:
و قبول کن از ما این اندک را ...
#شرمنده_شهداییم🌹🌹🌹🌹🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
@keyfonas