eitaa logo
خادم|روزنوشت های یک طلبه
458 دنبال‌کننده
199 عکس
73 ویدیو
1 فایل
گفت خادمی؛ختم به سلمان میشه برای اهل بیت شدن؛مِنّا شدن📿 روزنوشت های یه طلبهِ جهادی💬 خادم ✍ @hajimirzaii 🔹️سطح دو حوزه علمیه تهران 🔸️عضو کوچک خانواده تواصی
مشاهده در ایتا
دانلود
یقینا کله خیر
هدایت شده از مُـبـتَــلا
از برایم بگو... ساعت ۲ عصر است... جمعیت موج موج به سمت مزار حاج قاسم در حرکت است... شور خاصی بین مردم است... همه مدل تیپ و قیافه ای را میبینم که برای زیارت مزار سردار دلها آمده اند... حُکماَ هم همین درست است‌‌... حاج قاسم بر دل ها حکومت میکرد... از هر قشری فدایی و مرید داشت... صفی طولانی را گذراندم تا به مزار حاجی برسم... زیارتی میکنم و مدام خادمین میگوند سریع تر زیارت کنید و راه را باز کنید... می آیم طرف خروجی گلزار... ساعتم را نگاه میکنم... پنج دقیقه به سه بود... از پله ها به سمت پائین حرکت میکنم... ناگهان صدایی مهیب گوشم را کیپ میکند! صدایی آشنا... مردم مات و مبهوت شده اند! اما بلندگو ها اعلام میکند انفجار کپسول بوده و خطری در پیش نیست! اما این صدا برای من آشناست! صدایی که صفیرش در کوه پیچید و موج انفجارش مردم را هراسان کرد نمیتواند صدای ترکیدن کپسول باشد! میخواهم هرطور شده مردم را از پائین رفتن منصرف کنم چرا که معمولا در حملات انتحاری دو یا سه انفجار با فاصله های کم صورت میگیرد... نمیخواهم جو متشنج شود! به چند نفری میگویم فعلا بمانید... دست خانواده ام را میگیرم و به گوشه ای میکشانم... انفجار دوم... این بار بوی باروت و خون با جیغ و فریاد مردم همراه شده... همه چیز بهم ریخته... هرکس به سمتی فرار میکند... به سمت محل انفجار میروم... همه جا خون است و بوی باروت فضا را گرفته... جویی از خون در کف خیابان جاریست... زنی فریاد میزند ما را از این چیز ها نترسانید، سر و جان مان فدای اسلام و حاج قاسم... همه چیز در ماتم فرو رفته‌... همه مانده اند... عده ای شهدا را جمع میکنند و عده ای دنبال گمشدگان شان میگردند... همه جا غم است و اندوه... صدا از هیچکس در نمیاید... گاه گاهی فقط سرباز صفر کرمانی فریاد میزند از محل متواری شوید ممکن است انفجار های دیگری هم باشد... انگار امروز آفتاب زود تر از همیشه غروب کرده... قسمتی از روایت ، شاهد عینی حادثه کرمان 😔🖤 @mobtalai