eitaa logo
خبر مهم
208 دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
15هزار ویدیو
19 فایل
بهترین و تازه ترین خبرها رو اینجا ببینید
مشاهده در ایتا
دانلود
💔ماجرای یک بوسه! 🔺اولین جلسه کنفرانس بین‌المللی حمایت از انتفاضه بود. پس از سخنرانی، هنگامی که آقا در حال عبور از سالن کنفرانس بود، سیدحسن نصرالله، خودش را به آقا رساند و دست ایشان را بوسید. برایم کمی تأمل برانگیز بود. یک روز بعد که به دیدار سیدحسن نصرالله رفتم، قضیه را پرسیدم. سیدحسن گفت: امسال رسانه‌های جهانی مرا به عنوان "مرد سال" نامیده‌‌اند و در کشورهای عربی نیز عنوان "موفق‌ترین رهبر جهان عرب" را به من داده‌اند. دیروز چون مراسم به طور مستقیم در جهان پخش می‌شد، مناسب دیدم به همه بگویم که من "سرباز" رهبر انقلابم! 🕊 ࿐ྀུ🌹༅࿇༅═‎ 🔹https://eitaa.com/khabar1357/27991
🗓 به مناسبت ۱۷ اسفند، سالروز شهادت سردار خیبر حاج ابراهیم همت ❓ امتحان شیعیان در چه وقت؟ ✨ امام صادق علیه السلام فرمود: إمْتَحِنوا شیعَتَنا عِنْدَ ثَلاثٍ؛ عِنْدَ مَواقیتِ الصّلاهِ کَیْفَ مُحافِظَتُهُمْ عَلَیْها … 🔹 شیعیان ما را در سه (وقت) امتحان کنید؛ در وقت نماز که چگونه بر آن محافظت می‌کنند… 📚 منبع: وسائل الشیعه، ج‏ ۴، ص: ۱۱۲ ح ۴۶۵۰ 📖 داستانک (۱): 🔸 سر تا پاش‌ خاکی‌ بود. چشم‌هایش‌ سرخ‌ شده‌ بود؛ از سوز سرما. 🔹 دو ماه‌ بود ندیده‌ بودمش‌. 🔸 _ حداقل‌ یه‌ دوش‌ بگیر، یه‌ غذایی‌ بخور. بعد نماز بخون‌. ❇️ سر سجاده‌ ایستاد. آستین‌هاش‌ را پایین‌ کشید و گفت‌ «من‌ با عجله‌ اومده‌م‌ که‌ نماز اول‌ وقتم‌ از دست‌ نره‌.» 🔹 کنارش‌ ایستادم‌. حس‌ می‌کردم‌ هر آن‌ ممکن‌ است‌ بیفتد زمین‌. شاید این‌جوری‌ می‌توانستم‌ نگهش‌ دارم‌. 📚 منبع: کتاب «همت» از مجموعه کتب یادگاران _ 📖 داستانک (۲): 🔴 قلاجه‌ بود و سرمای‌ استخوان‌سوزش‌. 🔹 اورکت‌ها را آوردیم‌ و بین‌ بچه‌ها قسمت‌ کردیم‌. نگرفت‌. ✅ گفت‌: «همه‌ بپوشن‌. اگه‌ موند، من‌ هم‌ می‌پوشم‌.» 🔹 تا آن‌جا بودیم‌، می‌لرزید از سرما. 📚 منبع: کتاب «همت» از مجموعه کتب یادگاران ____ 📖 داستانک (۳): همت چاره ساز است… 💬 یک استاد دانشگاه می‌گفت خوابیده بودم، خواب شهید همت را دیدم. با موتور تریل آمد به من گفت: بپر بالا. از کوچه‌ها و خیابان‌ها که گذشتیم درِ یک خانه رسیدیم. از خواب پریدم… ❓ به اطرافیان گفتم به نظر شما تفسیر این خواب چیست؟ ♻️ گفتند: آدرس خانه را بلدی؟ گفتم: بله. گفتند معلوم است، حاج ابراهیم گفته آنجا بروی. 🔹 درِ خانه رفتم، دیدم جوان دانشجویی دم در آمد. گفتم: شما با حاج ابراهیم همت کاری داشتی؟ یک دفعه رنگش عوض شد و شروع به گریه کرد. گفتم: چه شده؟ گفت: من می‌خواستم خودکشی کنم. داشتم فکر می‌کردم، از اتوبان شهید همت که رد شدم گفتم: شهید، مگر نمی‌گویند شما زنده‌اید، اگر مردی و زنده‌ای بیا، به من بگو خودکشی نکنم. 📚 منبع: تلخیص از کتاب «شهیدان زنده‌اند» ࿐ྀུ🌹༅࿇༅═‎ https://eitaa.com/khabar1357/28898