اولین مجروح حرکتهای فراگیر مردمی
🔹محمد مقصودلو، پس از مجروح شدن توسط دوستانش به صورت مخفی از چشم مأموران نظام شاه به اورژانس بیمارستان قائم منتقل شد و بلافاصله توسط تیم پزشکی مورد جراحی و مداوا قرار گرفت. مأموران ساواک بلافاصله پس از اطلاع از بستری شدن ایشان در بیمارستان قائم به بیمارستان مراجعه و خواستار انتقال ایشان به بیمارستان ارتش شدند اما با مخالفت سر سختانه کادر متعهد و دلسوز بیمارستان مواجه و در مراجعات مکرر موفق به انتقال ایشان نشدند.
#معرفی_شهید
#شهید_انقلاب
اولین مجروح حرکتهای فراگیر مردمی
🔹محمد مقصودلو، پس از مجروح شدن توسط دوستانش به صورت مخفی از چشم مأموران نظام شاه به اورژانس بیمارستان قائم منتقل شد و بلافاصله توسط تیم پزشکی مورد جراحی و مداوا قرار گرفت. مأموران ساواک بلافاصله پس از اطلاع از بستری شدن ایشان در بیمارستان قائم به بیمارستان مراجعه و خواستار انتقال ایشان به بیمارستان ارتش شدند اما با مخالفت سر سختانه کادر متعهد و دلسوز بیمارستان مواجه و در مراجعات مکرر موفق به انتقال ایشان نشدند.
#معرفی_شهید
#شهید_انقلاب
IMG_20240123_220939_843.jpg
173.2K
نرگس را در خانهاش با گلوله کشتند!
🔹شهیده نرگس قصابان گرچه از همان روزهای اول ورود به دهه چهارم عمرش، به لحاظ فکری، با انقلابیون آن سالها همراه شده بود. واقعه ۲۹ آبان ۱۳۵۷ در مشهد مقدس و حرم مطهر امام رضا (ع) خیلی از معادلات را به هم زده بود. وقتی عُمال رژیم شاهنشاهی با حمله مسلحانه خود، دست به بیحرمتی و جسارت در حرم رضوی زده بودند، خشم مردم دیدنی بود. حادثه حرم امام هشتم (ع)، احساسات مردم را جریحهدار کرده بود تا جایی که امام و مراجع تقلید، هفتمین روز این واقعه را عزای عمومی اعلام کردند.
🔹همسر شهید نرگس قصابان روایتهای جالبی دارد؛ وی میگوید: " مشغول کار بودم که ساعت یازده و نیم آن روز، دخترم با گریه به من تلفن زد که آقاجان به خانه بیا! هراسان به خانه رفتم و دیدم همسرم تیر خورده است. بعد به بیمارستان رفتم و دیدم بیهوش در اتاق عمل است. به دکتر گفتم: آقای دکتر اگر خوب میشود او را به تهران ببریم. دکتر با ناراحتی به من گفت: آقا، همسر شما نهایت تا فردا صبح مهمان ماست! ساعت حدود ده و نیم فردای آن روز، من با یک زن دیگر، او را در غسالخانه شستیم و ساعت ۱۲ خودم او را دفن کردم."
🔹همسر وی در ادامه بیان میکند: " پاسبانها هیچکس را راه نمیدادند. دخترم از دیوار پشت امامزاده آمد که برای آخرین بار مادرش را ببیند که مأموران نگذاشتند و او را دنبال کردند و آن هم فرار کرد و به خانه رفت."
#معرفی_شهید
#شهید_انقلاب
محبوبه؛ سرسخت در کشف حقیقت و شجاع در مبارزه
🔹شهیده محبوبه دانشآشتیانی بارها برای یافتن پاسخ سؤالاتش با شهید مفتح بحث میکرد و تا به جواب نمیرسید، دست بر نمیداشت. همین درایت، ذهن پویا و مطالعه زیاد باعث شد که محبوبه از نظر فکری بسیار فراتر از همسالان خود بیندیشد. یکی از همکلاسیهایش در اینباره میگوید: «همه کارهایی را که ما تازه در دبیرستان شروع میکردیم، او در سالهای راهنمایی انجام داده بود. واقعاً سنش با تجربهها و بهخصوص استقلال و قدرت فکریاش نمیخواند.»
🔹با شدتگرفتن فعالیتهای مبارزاتی معلمان و دانشآموزان مدرسه رفاه، این مدرسه توسط دولت تعطیل شد و محبوبه دانشآشتیانی و دیگر دانشآموزان مبارز این مدرسه مجبور شدند به دبیرستان هشترودی بروند؛ مدرسهای که فضایی غیر دینی و کاملاً متفاوت با مدرسه رفاه داشت و نفوذ ساواک در آن زیاد بود. با این حال آتش مبارزه که در جان محبوبه و دیگر دوستانش روشن شده بود، نه تنها در فضای نامساعد دبیرستان هشترودی خاموش نشد، بلکه شعلهورتر هم گردید؛ چراکه آنها با راهانداختن انجمن اسلامی، فعالیتهای مبارزاتی خود را بیش از پیش توسعه دادند.
#معرفی_شهید
#شهید_انقلاب
شهیدی که جنازهاش بعد از چند روز به سختی از ساواک گرفته شد
🔹شهید ایوب معادی به جهت فعالیتهای مبارزاتی خود بارها مورد پیگرد شهربانی و ساواک قرار گرفت که شهریور ۱۳۵۶ به دستگیری دو ماهه و شکنجه و بازجویی مفصل وی در کمیته مشترک ضد خرابکاری در تهران منجر شده بود.
🔹ایّوب معادی که در طرح و اجرای تظاهرات، نقش عمدهای ایفا مینمود، با چند تن از دوستانش از داخل شهر، به طرف کنار دریا گریخت. در آن زمان، آنها مسافت طولانی را میدوند و پلیس همچنان به تعقیب آنها میپردازد. ایّوب به علّت عارضهای که در پایش بود، خسته شده، به یکی از خانههای محل، پناه میبرد، امّا صاحبخانه، که از عوامل و مزدوران رژیم بود، با حمله به ایّوب و ایجاد سر و صدا، او را لو میدهد و ایّوب به اسارت پلیس و ساواک در میآید.
#معرفی_شهید
#شهید_انقلاب
۱۱ سال مشکی پوشی به یاد شهید
🔹همسر شهید مسعود میرزایی با یادآوری خاطرات همسرش در دوران انقلاب میگوید: " در مهرماه ۵۷ پیوند ما سر گرفت و با هم ازدواج کردیم، البته در دوران نامزدی هر دو فعالیتهای سیاسی علیه رژیم انجام میدادیم. هر دویمان یک دوربین داشتیم که به بهشتزهرا میرفتیم و از شهدا عکس میگرفتیم، مسعود عکسهای شهدا را چاپ میکرد و به بهانه گرفتن دارو در داروخانهها پخش میکرد و مردم را از جنایت شاه آگاه میساخت.
🔹همسر مسعود میرزایی با اشاره به این نکته که یاد و خاطره مسعود همچنان در ذهن و یاد وی زنده است، میافزاید: " ۱۱ سال به یاد مسعود مشکی پوشیدم و ازدواج نکردم و امروز نیز ادامه دادن راه شهدای ۱۰ دی ۵۷ را وظیفه خود می دانم. "
🔹وی در ادامه خاطراتش بیان میکند: " ما در منزل همیشه دو گالن بنزین در حیاط نگهداری میکردیم و مسعود میگفت اینها باید ذخیره باشد. یکی از روزهای راهپیمایی مسعود زخمی میشود و سپس او را به مطب دکتر موسوی از پزشکان قدیمی ورامین بردند و از آنجا با یک آمبولانس به سوی تهران میفرستند. درست روبهروی خیابان بختیاری (محل سکونتمان) بنزین آمبولانس تمام میشود و مسعود که هنوز میتوانسته صحبت کند نشانی منزل را به تکنسین آمبولانس میدهد و میگوید به در منزل ما برو و بگو بنزین برای مجروحین میخواهم تا به شما بنزین بدهند.
#معرفی_شهید
#شهید_انقلاب