مراسم عقد ریحانه و سرگرد امیرحیدره اما حیدر دیر کرده و....😢☹️
ساعت تقریبا چهار و نیم بود که با داداش حسین و سمانه و مامان به محضر رفتیم.
فکر نمی کردم محضر انقدر شلوغ شده باشه و با خجالت توی جایگاه عروس و دوماد نشسته بودم.
همه ی اقوام به محضر اومده بودن و بدتر از جو شلوغ محضر، نبودن امیر حیدر #عذابم می داد!
در میان همهمه تنها صدای عاقد رو شنیدم که گفت: آقا #حیدر هنوز نیومده؟!
علی آقا جوابش رو داد: نه! هر چی هم تماس می گیرم گوشیش رو جواب نمی ده!
دلم #شور افتاد و صدای امیر حیدر پتک شد و به سرم کوبیده شد که گفته بود: کار من #خطرناکه! ممکنه یه روز #منتظرم باشی و من هیچ وقت برنگردم.
حال غریبی داشتم!
سعیده کنارم وایستاد و به آرومی گفت: ریحانه! حیدر به تو زنگ نزد؟!
با نگرانی نگاهش کردم و گفتم: چیزی شده؟!
سمانه گفت: .......
https://eitaa.com/Youth_of_mahdi