eitaa logo
خبرچین
118 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
3.7هزار ویدیو
49 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💫 شهید والامقام رئیسعلی دلواری مجاهد جنوب ایران در مبارزه با انگلیس بود که در سال 1303 در روستای دلوار متولد شد. 💎دِلوار شهری بندری است که در کرانهٔ خلیج فارس در استان بوشهر قرار دارد. شهر دلوار در جنوب شهر بوشهر و در فاصلهٔ کمی از بندرگاه قرار گرفته‌ است. 🍃🌸خانواده رئیسعلی دلواری از شهر نورآباد ممسنی و از طوایف لر بوده‌اند. رئیسعلی دلواری در کنار پدرش حاکم دلوار بود و برای نجات کشور با امیر اسلام متحد شد. 🍃🌸 پس از اشغال بوشهر توسط انگلیس، در جنگ جهانی اول ، دومین هدف آنها، در هم شکستن مقاومت دلوار بود. در 22 مرداد، انگلیس با به کارگیری چهار ناو و سلاح‌های بسیار به بندر دلوار حمله کرد که پس از دو روز درگیری شکست خورد و به عقب برگشت. پس از آن رئیسعلی دلواری در شبیخون هایی ضرباتی به پیکره اشغال گری انگلیس آورد. 🥀🍂سرانجام رئیسعلی دلواری در 12 شهریور در محلی به نام «تنگک صفر» و در زمان شبیخون به نیروهای انگلیس توسط فردی نفوذی به نام غلام‌حسین تنگکی، هدف گلوله قرار گرفت و در 33 سالگی کشته شد. 🕊🌹 پیکر رئیسعلی دلواری پس از شهادت در یکی از امامزاده های محلی نگهداری می شد تا اینکه مادرش بنابر وصیتش او را به نجف اشرف منتقل و در وادی السلام به خاک سپرده شد. ✨۱۲ شهریور سالروز شهادت قهرمان مبارزه با استعمار شهید رئیس‌علی دلواری به نام روز ملی مبارزه با استعمار انگلیس نامگذاری شده است. https://eitaa.com/khabarchein
📌 صدام شخصا برای سَر شیرصحرای ایرانی جایزه تعیین کرد 🔹️ او فقط با هشت نفر کلاه سبز در دشت عباس کاری کرد که رادیو عراق اعلام کردکه یک لشکر از نیروهای ایرانی در دشت عباس مستقرشده است. ◇ در بیست سالگی وارد ارتش شد و سریعا به نیروهای ویژه پیوست. فارغ التحصیل اولین دوره رنجری درایران بود ! دوره سخت چتربازی و تکاوری را در اسکاتلند گذراند. ◇ اولین کسی بود که در دفاع مقدس نیروهای عراقی را به اسارت گرفت، او طی نامه ای به صدام او را به نبرد در دشت عباس فرا خواند. ◇ صدام یک لشکر به فرماندهی ژنرال عبدالحمید معروف به دشت عباس فرستاد. عبدالحمید کسی بود که در اسکاتلند از این ایرانی شکست خورده بود. ◇ پس از نبردی نابرابر و طولانی عراقی‌ها شکست خوردند و او شخصا ژنرال عبدالحمید را به اسارت می‌گیرد. ◇ مردم دشت عباس به او لقب «شیر صحرا» داده بودند. این لقب برای او چنان با مسما بود که رادیوهای دشمن هم با این لقب از او نام می بردند. 🔻 او در عملیات قادر در منطقه سرسول به شهادت رسید، سرلشکر شهید حسن آبشناسان فرمانده نیروی ویژه ایران بود که بیشتر مردم او را نمی‌شناسند. https://eitaa.com/khabarchein
هر کس سرزندگی، بذله گویی و آن چهرهٔ شاداب حاج بخشی را میدید باور نمیکرد که دو ساعت پیش، فرزندش شهید شده باشد؛ اما حقیقت همین بود. او حاضر نشده بود که به همراه پیـکر فرزند شهیدش، جبهه نبرد را ولو برای چند روزی ترک گوید. حـزب الله از متن امّتِ خوب ما برخاسته اند و در دل مردم جای دارند. آنها یادآور وعده های قرآن و روایات هستند و تو گویی همهٔ تـاریخ منـتظر قدوم آنها بوده است. https://eitaa.com/khabarchein
آن شهیدی که شب ۱۱ ماه رمضان حضرت صاحب را دید به ما میگوید: اگر ذره ای از ولایت فاصله بگیریم، شکستمان نه... نابودیمان حتمی است.. _ به نقل از پدر شهید مدافع حرم اسماعیل خانزاده در دیدار با حضرت آقا ✍ زهرا رکن آبادی https://eitaa.com/khabarchein
@qomirib1_7058924773.mp3
زمان: حجم: 5.08M
نفس نفس طنین غیرت است در گلوی ما.... قدم قدم رهایی قدس آرزوی ما... 🎙حامد زمانی https://eitaa.com/khabarchein
دوستش‌ می‌گفت: توی‌ مدتی که عراق‌ بود وقتی‌ می‌خواست‌ به کربلا‌ بره روی‌ صورتش‌ چفیه می‌انداخت و‌ می‌گفت: اگر‌ به نا‌محرم‌ نگاه‌ کنی‌؛‌ راه‌ شهادت بسته میشه ... 🌷شهید‌ هادی‌ ذوالفقاری https://eitaa.com/khabarchein
@khadem_shohda1_7280714011.mp3
زمان: حجم: 4.68M
🔷 در این روزهای سخت، چیزی بهتر از صدای سید مرتضی آوینی را مرحم دردهای شما سربازان جبهه حق ندیدم. 🔸ترکیبی فوق العاده زیبا از همه صوت‌های شهید آوینی https://eitaa.com/khabarchein
دوستش می گفت: «ما که توی نماز قنوت می گیریم ، از خدا می خواهیم که خیر دنیا و آخرت را به ما اعطا کند و یا هر حاجت دیگری که برای خودمان باشد. اما صیاد توی قنوتش هیچ چیزی برای خودش نمی خواست. بارها می شنیدم که می گفت : ... اللهم احفظ قائدنا الخامنه ای ... بلند هم می گفت ، از ته دل ...
بسیار جالب... شهید شاهمرادی متخصص شناسایی بود؛ قیافه‌اش به اهالی جنوب بیشتر شبیه بود؛ به خصوص چهره آفتاب سوخته و قدبلند او. شنیده بودم که در شناسایی‌ها به راحتی وارد مقر عراقی‌ها شده، با آنها غذا می‌خورد و برمی‌گشت در عملیات «والفجر 8» جمعی اسیر از دشمن گرفته، در گوشه‌ای نشانده بودیم و منتظر خودرو جهت انتقال آنها به عقب بودیم. شاهمرادی نیز در خط قدم می‌زد؛ ناگهان یکی از درجه‌داران بعثی در حالی که با انگشت به او اشاره می‌کرد، چیزهایی می‌گفت؛ آن درجه‌دار بعثی شلوارش را بالا زده، پای کبود شده‌اش را نشان می‌داد. یکی از بچه‌هایی را که به زبان عربی آشنا بود، آوردیم ببینیم چه می‌گوید. درجه‌دار بعثی می‌گفت: «این عراقی است!(منظورش شهید شاهمرادی بود)؛ اینجا چه کار می‌کند؟! از نیروهای ماست، چرا دستگیرش نمی‌کنید؟» در حالی که متعجب شده بودیم، پرسیدم: «از کجا می‌گویی؟» گفت: «چند روز قبل در صف غذا بود؛ با من دعوایش شد و من را کتک زد؛ این جای لگد اوست» و پای سیاه‌شده‌اش را نشان داد. شاهمرادی که متوجه این صحنه شده بود، از دور دستی تکان داد و جلوتر نیامد. راوی: محمد حسن خلیفی https://eitaa.com/khabarchein