🔻#قصیدهٔپیدایناپیدا
ای ناگشوده رمز ای گنج نهانم
کی میشود حلّ رمز وراز چیستانم؟
هرگز نگردد کشف حلّ این معمّا
تا برنخیزد این حجاب تن ز جانم
«المؤمن مراة المؤمن»شگفتا
آیا منم تو یا تویی من؟ این ندانم
نه نه! تویی تو من منم خاکم دهان باد
ای رائی ومرئی ومرات ومکانم
پیدا تر از تو نیست چیزی در دو عالم
ای اول وآخر به پیدا ونهانم
ای قاصد ومقصود ومقصد در حقیقت
دوری ونزدیکی ز تو وهم وگمانم
سیمرغ را آئینه سیمرغ مائیم
عنقای قاف قلّه خلد آشیانم
تنهائیم را گریه کردم در دل خویش
چون درپس آئینه دیدم جان جانم
وقتی که دیدم ذاکر وذکری و مذکور
دیگر چه ذکری به ازاین دارد زبانم؟
تو تا همیشه زنده وپاینده باشی
من از ازل فانی وجاری و روانم
تو بوده وهستی وخواهی بود یکسان
من دائما اندر بهار ودر خزانم
من مردهام بیتو تو امّا حیّ مطلق
من جسم بی روح وتویی جانان جانم
«کلمیّت بین یدی الغسال»ماییم
تو فاعل فعّال باشی بیگمانم
خاموشتر چون تو نباشد عین غوغا
روشنتر از خاموشیت نوری ندانم
تسبیح تو گفتن نشان نقص باشد
از حق تسبیح تو گفتن ناتوانم
من عاجزم از مدح ونعت و وصف رویت
ای برتر از تقدیس وتسبیح وبیانم
تو بودی وهستی وخواهی بود یکسان
من نیستتر از نیست در هربار وآنم
ای شادی واندوه وای مرگ وحیاتم
پست وبلندی وزمین وآسمانم
من هرچه هستم خوبیا بد خار یا گُل
پرورده ودلدادهٔ آن باغبانم
تا داغ مهرت خورد بر پیشانی من
میسوزد از این داغ مغز استخوانم
والفجر باتو رستگار روزگارم
والعصر بیتو عین خسران و زیانم
گرچه ظهورت آمده ماییم غایب
در انتظار طلعت صاحب زمانم
♥️ابوالفضلفیروزی