#تــݪنگـــــرامــروز
🌿 ازعالمۍ پرسیدند:
براۍ خوب بودن ڪدام روز بهــتر
است؟ عالم فـــرمود: یڪ روز قبل
از مـــــرگ گفتند:
ولى #مـــرگ راهیچڪس نمیداند!
عالم فرمود: پس هر روز زندگۍ را
روزِ آخر فکر کن وخوب باش شاید
فردایــے نباشـــــد!
➮ @YekJoreMarefat
ツ
💛عـــــلامه حسن زاده:
عارف #حــسرت از دست رفتن
چیزی جز یادِ خدا را نمیخورد
زیرا جز خدا را نمیبیند و برای
امور دیگر که فانیاند، متأسّف
نمــےشود.
➮ @YekJoreMarefat
ツ
دعای همیــشگــے مرحوم شـیخ
رجبـعلـےخیاط دو جـــــمله بود:
خـــدایا ما را بــرای #خـــــودت
تربیت ڪن!
خدایا ما را براۍ #لـقاۍ خودت
آمـاده ڪن!
➮ @YekJoreMarefat
ღ
📜 #حــدیثامـــروز
❤️ امام رضا علیه السلام :
هرکس از خدمترسانی مخلوق
سپاسگزاری نڪند، از خـداوند
سپاسگزاری نڪرده است.
➮ @YekJoreMarefat
#حڪـایــت
🔰داستان طی الارض شیخ نخودکی اصفهانی(ره)
💠 رهایی از دام قوش آبادی، در یک لحظه!
🔷 درباره ی یک نمونه از کرامات ایشان از مرحوم سید ابوالقاسم هندی نقل شده است که وی فرموده است:
🔶 «روزی در خدمت حاج شیخ حسنعلی به کوه (معجونی) از کوهپایه های مشهد رفته بودیم.
♦️در آن هنگام مردی یاغی به نام محمد قوش آبادی که موجب ناامنی آن نواحی گردیده بود از کناره کوه پدیدار شد و اخطار کرد که: اگر حرکت کنید، کشته خواهید شد!
🔶 در این بین مرحوم حاج شیخ به من فرمودند: وضو داری؟
عرض کردم: آری.
🔷 آن گاه دست مرا گرفتند و گفتند: چشم خود را ببند، پس از چند ثانیه که بیش از دو سه قدم راه نرفته بودیم فرمودند: چشمانت را باز کن؛ و چون چشم گشودم، دیدم که که نزدیک دروازه ی شهر می باشیم!
⚪️ بعدازظهر آن روز، خدمت ایشان رفتم و فرمودند: قضیه صبح را با کسی در میان نگذاشتی؟
گفتم: خیر.
🔵 سپس ایشان فرمودند: تو باید زبانت را در اختیار داشته باشی و بدان که تا من زنده ام، از این ماجرا نزد کسی سخنی نگویی، وگرنه موجب مرگ (نابهنگام) خود خواهی شد!
➮ @YekJoreMarefat
»
🌹آیتالله مجتهدۍتهرانے(ره):
چقدر خوب است که انسان طالب
#مـــــوعظـه باشد یا کسی آدم را
موعــظه ڪند.
وقتی خدمت عالم بزرگ و نورانے
می رسید #تقاضای موعظه کنید.
➯ @YekJoreMareft
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥
#ڪلیپتصــــویرۍ
💠روایت اتفاق عجیب شب
عروسی یک طـــــلبه..
🎤 استـــاد مومنـــــی
👌 #پیشنهــماد_دانلـمود
➮ @YekJoreMarefat
💥 #تــݪنگــرامــروز
👈 مـــــثݪ قــند
شما قند یا شکر را از بقال مےگیرید
هیچ هم مهم نیست ڪه خود
مصرف مــےڪـند یا نه!!
حال حرف هم مثل قند و شکر است
به همین خاطر امام جواد(ع) فرمود:
از هرڪس شنیدی بگیر و به کار ببند
ولـو خود به ڪار نبندد.
➮ @YekJoreMarefat
ツ
☘شیخ جعفر مجتهدی (ره):
تا آنجا که درتوان دارید در گره
گشایی از مـشکلات غمــدیدگان
سعےکنید تاخداوند هم درموقع
اضطرار از شما دستگیری نماید.
➮ @YekJoreMarefat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ツ
🙏دعا میـــڪنم
در فـراسـوی این شب تاریڪ و
سیاہ خداوند #نــور عشق بــے
حــدش را بتاباند بر ⇩⇩
خوشهی #آرزوهای شما تاصدها
ســـتارہ بروید برای اجابت آنها.
✨ #شـبــتونمــــهدوۍ✨
💟 @YekJoreMarefat
»#حدیــثامــروز
❤️ پيامبر خدا (ص) :
ترک عبادت دل را سخت مىڪند
رهاكردن يادخدا جانرا مىميراند
📚 تنبيه الخواطر ج۲ ص۱۲۰
➮ @YekJoreMarefat
#حڪـایــت
🔰داستان طی الارض شیخ نخودکی اصفهانی(ره)
💠 رهایی از دام قوش آبادی، در یک لحظه!
🔷 درباره ی یک نمونه از کرامات ایشان از مرحوم سید ابوالقاسم هندی نقل شده است که وی فرموده است:
🔶 «روزی در خدمت حاج شیخ حسنعلی به کوه (معجونی) از کوهپایه های مشهد رفته بودیم.
♦️در آن هنگام مردی یاغی به نام محمد قوش آبادی که موجب ناامنی آن نواحی گردیده بود از کناره کوه پدیدار شد و اخطار کرد که: اگر حرکت کنید، کشته خواهید شد!
🔶 در این بین مرحوم حاج شیخ به من فرمودند: وضو داری؟
عرض کردم: آری.
🔷 آن گاه دست مرا گرفتند و گفتند: چشم خود را ببند، پس از چند ثانیه که بیش از دو سه قدم راه نرفته بودیم فرمودند: چشمانت را باز کن؛ و چون چشم گشودم، دیدم که که نزدیک دروازه ی شهر می باشیم!
⚪️ بعدازظهر آن روز، خدمت ایشان رفتم و فرمودند: قضیه صبح را با کسی در میان نگذاشتی؟
گفتم: خیر.
🔵 سپس ایشان فرمودند: تو باید زبانت را در اختیار داشته باشی و بدان که تا من زنده ام، از این ماجرا نزد کسی سخنی نگویی، وگرنه موجب مرگ (نابهنگام) خود خواهی شد!
➮ @YekJoreMarefat
ツ
💛علامه حسن زاده:
این قدر به زور و بازویتان متکـے
نباشید #رزق راباید از جاۍدیگر
بدهند شما دائماً اهــــل طـهارت و
پاکیباشید رزقتان وسیع میشود
➮ @YekJoreMarefat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥
#ڪلیپتصـــویرۍ
❣ ایــن #دل مشـــتری داره
❤ ️تو باید انتخــاب ڪنـــے
مشـتری این دل کی باشه؟؟
➮ @YekJoreMarefat
»
🌹آیت الله سعادتپرور(ره):
یڪی از بزرگان ڪلام شیرینـے
دارد مــےفرمــودند:
هرجا #گذشت باشد آنجا سِیْر
و پیشرفت برای #سالڪ است.
➮ @YekJoreMarefat
#تـــݪنگـــرامـروز
👈 مـــــثݪ ݪـــباس
نزدیکترین چیزها به شما #لباس شماست قرآن می گوید زن برای مرد، مرد برای زن، مـــثال لباس را دارند:
یعنی زن و مرد باید نسبت به یڪدیگر #نزدیڪترین ها باشند ولی واقـــعا آیا اینـــگونه است؟ اگر بود ڪه این هـمه اخـــــتلاف نبود!
➮ @YekJoreMarefat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💞خـــــداوندا
دنیای آشــفتهی درونم را ڪه
تنها از #نــــگاه تو پیداست..
با لالائے مـهربان خود #آرام ڪن
بگذار نزدیک بودنت از رگ گردن
را به وضوح احساس ڪنم.
✨ #شـبــتونمـــهدوۍ✨
💟 @YekJoreMarefat
ღ
📜 #حــدیثامـــروز
❤️ رسول اکرم (ص) :
هر امتی را سیاحتی است؛
و سیاحت امت من جهاد در راه
خدا است.
➮ @YekJoreMarefat
◈
✍ #سخــــن_بــــزرگان
💛عـــلامه تهرانـــے(ره) :
در همه شبانهروز محبتو عشق
خـــدا را بردل خود مــرور دهید
بخصوص موقع خــوابِ شبـــانه
بیشتر مقیّد به این امـــر باشید.
➯ @YekJoreMarefat
#حڪـایــت
🔰داستان حج عبدالجبار و زن علوی
💠 آورده اند که روزى یکى از بزرگان عرب به سفر حج مى رفت. نامش عبدالجبار بود
💰هزار دینار طلا در کمر داشت. چون به کوفه رسید، قافله دو سه روزى از حرکت باز ایستاد. عبدالجبار براى تفرج و سیاحت، گرد محله هاى کوفه بر آمد. از قضا به خرابه اى رسید.
🐓زنى را دید که در خرابه مى گردد و چیزى مى جوید. در گوشه مرغک مردارى (مرغ مرده) افتاده بود، آن را به زیر لباس کشید و رفت.
💬 عبدالجبار با خود گفت: «بى گمان این زن نیازمند است و نیاز خود را پنهان مى دارد.»
♦️در پى زن رفت تا از حالش آگاه گردد. چون زن به خانه رسید، کودکان دور او را گرفتند که اى مادر! براى ما چه آورده اى که از گرسنگى هلاک شدیم!
🍗مادر گفت: «عزیزان من! غم مخورید که برایتان مرغکى آورده ام و هم اکنون آن را بریان مى کنم.»
⭕️عبد الجبار که این را شنید، گریست و از همسایگان احوال وى را باز پرسید. گفتند: «سیده اى است، زن عبدالله بن زیاد علوى، که شوهرش را حجاج ملعون کشته است. او کودکان یتیم دارد و بزرگوارى خاندان رسالت نمى گذارد که از کسى چیزى طلب کند.»
💰عبدالجبار با خود گفت: «اگر حج مى خواهى، این جاست.» بى درنگ آن هزار دینار را از میان باز کرد و به زن داد.
🍶عبد الجبار آن سال به ناچار در کوفه ماند و حج نرفت و به سقایى مشغول شد.
🕋 هنگامى که حاجیان از مکه باز گشتند، وى به پیشواز آنها رفت. مردى در پیش قافله بر شترى نشسته بود و مى آمد.
🐫چون چشمش بر عبد الجبار افتاد، خود را از شتر به زیر آورد و گفت: «اى جوانمرد! از آن روزى که در سرزمین عرفات، ده هزار دینار به من وام داده اى، تو را مى جویم. اکنون بیا و ده هزار دینارت را بستان!»
❗️عبد الجبار، دینارها را گرفت و حیران ماند و خواست که از آن شخص حقیقت حال را بپرسد که وى به میان جمعیت رفت و از نظرش ناپدید شد.
عبدالجبار حیران در این داستان مانده بود که در این هنگام آوازى شنید:
🕊«اى عبد الجبار! هزار دینارت را ده هزار دادیم و فرشته اى به صورت تو آفریدیم که برایت حج گزارد و تا زنده باشى هر سال حجى در پرونده عملت مى نویسیم، تا بدانى که هیچ نیکوکارى بر درگاه ما تباه نمى گردد.
➮ @YekJoreMarefat
ツ
🌺آیت الله بــهاءالدینـــے(ره):
هیچ چیز به اندازه #عــمل انسان
در ساختن دیگران مـؤثر نیست و
حرکات یک انسان وارســـته خود
تبلیغ به وارستگی است.
➮ @YekJoreMarefat
🎊🎉
شعبان شد و پیکِ
عشق از راه آمد
عطر نفس بقیه الله آمد
با جلوه سجاد و
ابالفضل و حسین
یک ماه و سه خورشید
در این ماه آمد
🌘حلول ماہ شعبان مبارکباد🌹
➮ @YekJoreMarefat
ღ
📜 #حــدیثامـــروز
❤️ امام على عليه السلام :
روزۂ ماه شعبان، وسواس دل و
پريشانىهاىجان را از بينمیبرد.
📙 الخصال ص۶۱۲
🌹حلول ماه شعبان مبارکباد🌹
➮ @YekJoreMarefat
»
🌺آیت الله جوادی آملی:
هر کس یک ساعت برای #مراقبت
زحمت بکشد ده ساعت او را حفظ
میکنند و به پیش می برند و قهراً
#نــجات پیدا مــےڪند.
➯ @YekJoreMarefat
#حڪـایــت
🔰 کی تو را گرسنه گذاشتم؟!
💠 علامه طباطبایی در زمینه مکاشفات خود حکایت می کند که:
🔸... من در نجف که بودم، هزینه زندگی ام از تبریز می رسید، دو سه ماه تأخیر افتاد و هر چه پس انداز داشتم خرج کردم و کارم به استیصال کشید.
📖 روزی در منزل نشسته بودم و کتابم روی میز بود، مطالب هم خیلی باریک و حساس بود، دقیق شده بودم در درک این مطالب، ناگهان فکر رزق و روزی و مخارج زندگی افکار مرا پاره کرد و با خود گفتم تا کی می توانی بدون پول زندگی کنی؟
💥به محض اینکه مطلب علمی کنار رفته و این فکر [ تهیه رزق و روزی] به نظرم رسید، شنیدم که، کسی محکم در خانه را می کوبد، پاشدم رفتم، در را باز کردم و با مردی روبه رو شدم، که دارای محاسن حنایی و قد بلند و دستاری بر سر بسته بود که، نه شبیه عمامه بود و نه شبیه مولوی، (دستار خاصی بود، با فرم مخصوص) به محض اینکه در باز شد، ایشان به من سلام کرد و گفتم: علیکم السلام
⚡️گفت: من شاه حسین ولیّ هستم، خدای تبارک و تعالی می فرماید:
⁉️در این هجده سال (از سالی که معمم شدم و به لباس خدمتگزاری دین درآمدم) کی تو را گرسنه گذاشتم که، درس و مطالعه را رها کردی و به فکر روزی افتادی، خداحافظ شما!
⭕️در را بستم و آمدم، پشت میز مطالعه، آن وقت تازه سرم را از روی دستم برداشتم، در نتیجه سؤالی برای من پیش آمد و اینکه آیا من با پاهایم رفتم دم در و برگشتم؟!
⚪️ اگر اینجور بود، پس چرا الآن سرم را از روی دستم برداشتم؟! و یا خواب بودم، ولی اطمینان داشتم که، خواب نبودم، بیدار بودم، معلوم شد که، یک «حالت کشفی» برای من رخ داده بود.
➮ @YekJoreMarefat