eitaa logo
📌نبرد آخر(حوادث آخرالزّمان )
12.7هزار دنبال‌کننده
15هزار عکس
6.7هزار ویدیو
43 فایل
این کانال به جنگ های آخرالزمانی سربازان جبهه حق با سربازان جبهه شیطانی می پردازد(انتشار مطالب، آزاد) تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/4031513195Cc2c5e9c9df
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 ✍مرد فقیرى بود که هـمسرش از ڪره مى گرفت و او آنرا به یڪى از بقــالى های شـــــــــهر مى فـروخت، آن زن ڪره ها را به صورت تــوپ های در می آورد. مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فـروخت و در مقابل مایـحتاج خانه را مى خــرید. روزى مرد بقال به کره ها شک کرد و تصــمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنـها را وزن کرد، انـــدازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تـو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یڪ ڪیلو به من مى فروختى در حالى ڪه وزن آن ۹۰۰ گــرم است. مرد فقـیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما ترازویی نــداریم، بنابراین یک کیلو شکر از شما خـــریدیم و آن یک کیلو شکر را به عـنوان وزنه قـــرار دادیم مـــــرد بقال از شـــرمندگی نمیدانست چه بگـــــوید!! http://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b4b0
🔆مالك اشتر 🌼مالك اشتر يكى از مخلصين اميرالمؤمنين (عليه السلام) و از متوغلين در محبّت آن حضرت بود. 🌼روزى مالك از راهى مىگذشت. قصابى بى ادب و دور از آداب اخلاقى و انسانى پاره استخوانى به جانبش انداخت و به شانه‏اش نواخت. 🌼مالك از فرط فتوّت برنگشت. شخصى به قصّاب گفت: آيا اين مرد را مىشناسى و با وجود آگاهى اهانت كردى؟ گفت: خير. گفت: اين مرد شير بيشه شجاعت، مالك اشتر است. قصاب ترسيد و از پى آن جناب روان شد و او را در مسجد در حال نيايش و نماز يافت. پس از نماز به پايش افتاد و عذرها خواست. مالك فرمود: به مسجد نيامدم و نماز نخواندم، جز براى اين كه از خداى بزرگ بخواهم تا از تقصير و گناه تو بگذرد. 🌼آرى مردان خود ساخته هم در جبهه با دشمن، تمام وجودشان را در اختيار معبود خود گذاشته و در راه او از جسم و جان خويش مىگذرند و در ميدان جهاد با نفس اماره بر هواى نفس پيروز شده و فاتحانه از اين ميدان مىگذرند. ظفر آن نيست كه در معركه غالب آيى * از سر نفس گذشتن ظفر است 📚مبانى اخلاق اسلام، مختار امينيان ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ @YekJoreMarefat ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
☘🔸☘🔸☘🔸☘🔸☘ 🔆پادشاه مصر ♨️شبی، یوسف علیه‌السلام پهلوی پدرش خوابیده بود و خوابی دید. فردای آن روز خواب را برای پدر نقل کرد و گفت که: «در رؤیا دیدم یازده ستاره و خورشید و ماه برای من سجده می‌کنند.» ♨️یعقوب علیه‌السلام فرمود: «تو به مقام سلطنت می‌رسی و برادرانت همه ذلیل تو می‌شوند و از برای تو سجده و تواضع می‌کنند؛ پس خوابت را برای برادرانت نقل مکن!» ♨️زن شمعون، از پشت پنجره این سخنان را گوش می‌داد. آن را بر شوهرش نقل کرد. پس برادران باهم گفتگو کردند و تصمیم بر قتل یوسف نمودند… وقتی یوسف، پادشاه مصر شد و برادران همه او را سجده کردند، پدر گفت: «این تعبیر خوابی است که قبلاً دیده بودم.» 📚(جامع النورین، ص 214) یک جرعه معرفت👇 https://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b4b0