🌷🌷
📜 #حڪایتآمـــــوزنده
گویند: دهقانی مقداری گندم در دامن
لباس پیرمـرد فقـــیری ریخت پیرمرد
خوشــحال شد و گوشه های دامن را
#گــــره زد و رفــت!
در راه با پــرودرگار سـخن می گفت:
«ای گـــشاینده گــره های ناگـــشوده
عنایتی فـرما و گـــره ای از گـره های
زندگـــی ما بگـــشای»
در همین حال ناگهان #گـرهای از گره
هایــش باز شد و گـــندمها به زمــین
ریخت! او با ناراحتی گـــفت:
من تو را ڪی گفتم ای یار عـزیز
کاین گـره بگشای و گندم را بریز!
آن گــره را چون نیارستی گـشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود؟
نشـــــست تا #گـــندمها را از زمــین
جمـــــع ڪند در ڪمال ناباوری دید
دانـــــه ها روی ظــرفی از #طـــــلا
ریخــته اند! نــدا آمد ڪه:
تو مبــین اندر درخـتی یا به چاه
تو #مرا بـین ڪه منم مفتاح راه
↷↷↷
http://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b4b0
📜 #حــڪایتآمـــوزنده
✍روزی مردی در بیابان در حال گذر
بود که #ندائی را از عالم غیب شنید:
«ای مـرد هرچه همین الآن آرزو ڪنی
به تـــو داده میـــشود.»
مرد قدری تأمل ڪرد، به آســمان نگاه
کرد و گفت: میخواهم کوهی روبرویم
قـــرار گرفته به #طـــــلا تـبدیل شود.
در ڪمتر از لحـــــظه ای ڪوه به طلا
تـــبدیل شد ندا آمد: #آرزوی دیگــرت
چیـــست؟؟
🔻مـرد گفت: ڪور شود هرڪه آرزو
و دعای کوچک داشته باشد بلافاصله
#مـــــرد ڪور شـــــد!
👌وقـــــتی منـــبع برآورده ڪردن
آرزوهایت خـداست حتی خـواستن
ڪوهی از طـــلا نیز ڪوچڪ است
خـــدا بزرگ است از خـــدای بــزرگ
#چیـــزهای بزرگ بخـــواهید.
↷↷↷
http://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b4b0