هدایت شده از موعظه خوبان
▫️از من بهتر بسیجی ها هستند:
چند روز بود که صبح زود تا ظهر پشت خاکریز می رفت و روی و محور عملیاتی لشکر را تنظیم می کرد، و روی منطقه تا جایی که برایش امکان داشت کار را بررسی می کرد.
هوای گرم جنوب، آن هم در فصل تابستان امان هر کسی را می برید، یکی از همین روزها نزدیک ظهر بود که آقا مهدی از پشت خاکریز به طرف سنگر بچه ها آمد و با آب داغ تانکر، گرد و خاک را از صورت پاک کرد و سر و صورتش را آبی زد و وضو گرفت و به داخل سنگر رفت.
آقا رحیم که به جلسه آمده بود، با آمدن آقا مهدی سر پا ایستاد و دیده بوسی کردند. در همین حین، آقا رحیم متوجه لب های خشک آقا مهدی شد. #رحیم به سراغ یخچال رفت و یک #کمپوت گیلاس بیرون آورد، در آن را باز کرد و به آقا مهدی داد.
آقا مهدی خنکی قوطی را حس کرد و رو به آقا رحیم گفت:
آیا امروز به بچه ها کمپوت داده اند؟
آقا رحیم گفت: نه آقا مهدی! کمپوت جزء جیره امروزشان نبوده.
#باکری کمپوت را پس زد و گفت: پس چرا این کمپوت را برای من باز کردی؟
رحیم گفت: چون حسابی خسته بودید و ترسیدم گرمازده شوید، چندتا کمپوت اضافه بود، کی از شما بهتر؟ آقا مهدی با دلخوری جواب داد: از من بهتر؟!
از من بهتر #بسیجی_ها هستند که بی هیچ چشم داشتی می جنگند و جان می دهند.
رحیم گفت: آقا مهدی حالا دیگر باز کرده ام، اینقدر سخت نگیر بخور.
آقا مهدی گفت: خودت بخور رحیم جان، خودت بخور تا تا توی آن دنیا هم خودت جوابش را بدهی.
▫️منبع: افلاکیان زمین
@moezeye_khouban