هدایت شده از موعظه خوبان
▫️سر گذشت سه برادر:
در شهری سه برادر بودند که یکی از آنها #موذن مسجد بود و در بالای #مناره مسجد اذان می گفت. این برادر پس از چند سال فوت کرد و برادر دوم موذن شد و در بالای مناره مسجد #اذان می گفت. او هم حدود ده سال به موذنی مشغول بود تا اینکه برادر دوم هم فوت کرد. پس از آن مردم نزد برادر سوم رفتند و از او خواستند او هم ، چون دو برادرش، به اذان گویی بپردازد، اما وی از پذیرفتن دوری کرد. وقتی با پافشاری زیاد مردم روبرو شد، به آنان گفت: من اذان گفتن را بد نمی دانم، ولی اگر صد برابر پولی را که پیشنهاد می کنید به من بدهید، باز هم نخواهم پذیرفت، زیرا این کار سبب شد دو برادر من بی ایمان از دنیا بروند. وقتی لحظات آخر عمر برادر بزرگترم رسید، خواستم بر بالینش سوره یس تلاوت کنم که با اعتراض و فریاد و نهیب او روبرو شدم . او می گفت : قرآن چیست ؟ چرا برایم #قرآن می خوانی؟ برادر دوم هم به این صورت در هنگام مر گش به من اعتراض کرد. از خداوند کمک خواستم که علت این عمر را برایم روشن گرداند ، زیرا آنان موذن بودند و این کار از آنان انتظار نمی رفت. خداوند برای آنکه ماجرا را به من بفهماند، زبان او را گویا کرد و در این هنگام برادرم گفت: ما هرگاه بالای مناره ی #مسجد می رفتیم به خانه های مردم نگاه می کردیم و به محارم مردم چشم می دوختیم و خلاصه #چشم_چرانی علت این بی ایمانی و عذاب شده است.
▫️منبع: اسماعیل حقی بروسوی،تفسیر روح ال بیان، بیروت، دار الفکر، بی تا، ج ۲،ص ۲۱۹.
@moezeye_khouban