#خاطرات
💢بچه علی اکبر تازه به دنیا اومده بود ما هم گفتیم که باید شیرینی بده اونم همه رفقا را برد رستوران مهمون کرد.
🔹چند وقت بعد بچه منم بدنیا اومد بچه ها منو کشوندن رستوران که مهمونشون کنم
مخفیانه به علی اکبر گفتم داداش دستم خالیه
🔹علی اکبر کارت خودش را داد و گفت حساب کن با کارت من و بین خودمون باشه
همیشه چهرش خندون بود و دستش باز ولو با اون کم بضاعتی همیشه هوای دیگران را می گرفت
🔹راوی دوست شهید
🌺شهیدعلی اکبرمعصومی نژاد
🌿شادی روح #شهید والامقام صلوات
🔸 @khabarsokhteh 🔸