کابینه تناقضها و کلاهی که سرشان گذاشتند
#سید_محمدعماد_اعرابی
«دهه ۹۰ بدترین دهه زندگی مردم ایران و دهه گمشده اقتصاد ایران بود.» این جملهای بود که هفته گذشته به نقل از اسحاق جهانگیری معاون اول آقای روحانی در دولتهای یازدهم و دوازدهم منتشر شد. آقای جهانگیری که در جمع اعضای شورای سازمان جوانان حزب کارگزاران سازندگی صحبت میکرد ضمن اعترافی ناخواسته به ناکامی و ناتوانی دولت آقای روحانی البته سعی کرده تقصیر را به گردن دیگران بیاندازد:
«نهادهای حاکمیتی با رئیسجمهوری که مورد تاییدشان نیست، همکاری نمیکنند گویی که اگر او موفق شود، نهادها شکست خوردهاند.»
اعتراف تلخ آقای جهانگیری به عدم موفقیت دولت موسوم به اعتدال در حالی است که اندکی پیش از او آقای روحانی در دیدار با اعضای تحریریه یکی از روزنامههای هوادارش و در اظهاراتی کاملا متفاوت، دستاوردهای عجیب و غریبی را به نشانه موفقیت برای این دولت ردیف کرده بود.
اما نکته جالب اینجاست که حتی اظهارات آقای روحانی و دستاوردهایی که او برای دولتش شمارش کرده نیز پیشتر توسط اعضای کابینهاش نقض و تکذیب شده بود. در واقع ما با کابینهای از تناقضها مواجهیم که حتی خودشان هم بر عملکرد مثبتشان اتفاق نظر ندارند؛ چه رسد به مردم!
«دهه ۹۰ بدترین دهه زندگی مردم ایران بود» این سخن آقای جهانگیری به عنوان معاون اول دولت آقای روحانی طی ۸ سال از دهه ۹۰ کاملا درست است اما برخلاف ادعای آقای جهانگیری مسئولیت این دوره تلخ را نمیشود به گردن هیچ فرد و نهاد دیگری به جز دولتمردان وقت انداخت؛
چون تقریبا هیچ مانعی بر سر راهشان نبود و همه چیز در اختیار آنها قرار داشت؛ از مجلسی همسو و همراه که برجام را در بیست دقیقه به تصویب رساند و به وزیر فاقد صلاحیت لازم راه و شهرسازی وقت پنج بار رأی اعتماد داد تا گفتوگوی تلفنی آقای روحانی با اوباما و دیدار حضوری وزیر خارجه وقت با رئیسجمهور آمریکا در سازمان ملل.
متأسفانه آقای روحانی و دولتمردانش ۸ سال سرمایههای کشور را در دریای شور و بیحاصل امید به آمریکا تلف کردند و هر چه دلسوزان و دلواپسان نسبت به بینتیجه بودن کارش هشدار دادند، توجهی نکردند.
#یادداشت_روز کیهان
✍️ خبر و تحلیل سیاسی:
@khabarvatahlilesiasi
بدتر از دولت سوم روحانی
#سید_محمدعماد_اعرابی
آقای روحانی را میتوان «نامحبوبترین» رئیسجمهور ایران لقب داد. این نه ادعای ما که نتیجه نظرسنجی مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران (ایسپا) وابسته به جهاد دانشگاهی است؛ که از قضا جهتگیریاش در پارهای امور همسو با دولتمردان آقای روحانی دستهبندی میشد. درآخرین نظرسنجی ایسپا در مرداد ۱۴۰۰ میزان محبوبیت آقای روحانی تنها ۷ درصد بود که رکوردی بیسابقه در میان رؤسای جمهور ایران محسوب میشود.
اما این روزها برای تشخیص عدم محبوبیت آقای روحانی نیازی به نظرسنجی نیست. فقط کافی است نگاهی به نامزدهای انتخاباتی همسو با ایشان انداخت و تلاششان برای ایجاد فاصلهگذاری معنادار با آقای روحانی و دولتش را مشاهده کرد.
مشابه همین اتفاق برای آقای مسعود پزشکیان افتاد. او هم ۲۷ خرداد در برنامه گفتوگوی ویژه خبری با قاطعیت گفت: «من دولت سوم روحانی نیستم» و فردای آن روز در قسمت پایانی سخنانش در اولین مناظره تلویزیونی ضمن ابراز ارادت به شهید رئیسی از حسن روحانی اعلام برائت کرد و گفت: «من هیچ ربطی به دولت روحانی ندارم» اما این سخنان از جانب آقای پزشکیان غیرقابل باور بود.
کمتر از ۱۲ ساعت بعد آقای پزشکیان، محمدجواد ظریف یکی از چهرههای اصلی دولت روحانی را به عنوان مشاور خود در میزگرد سیاسی رسانه ملی انتخاب کرد. انتخابی که با توجه به حضور گسترده دولتمردان آقای روحانی در ستاد تبلیغاتی مسعود پزشکیان کاملا نشان میداد ما با دولت سوم روحانی مواجه هستیم اما ظاهرا آقای پزشکیان به دلیل تلخکامی مردم از عملکرد خسارتبار آقای روحانی از اینهمانی با دولت ایشان به شدت پرهیز میکنند؛ این یک نوع اعتراف ناخواسته به سوءمدیریت در دولتهای موسوم به اعتدال بود.
آقای پزشکیان در مناظره پنجشنبه شب در توجیه حضور گسترده دولتمردان روحانی در ستاد انتخاباتی خود علیرغم اینکه از کارنامه آن دولت اعلام برائت میکرد، گفت: «هر کسی به ستاد من بیاید میپذیرم، چون میخواهم رای بگیرم.» همین عبارت یک زنگ خطر جدی است. دقیقا به همین دلیل کاروانی از ورشکستگان سیاسی، پشت سر آقای پزشکیان پنهان شدهاند تا پس از کسب رأی توسط ایشان؛ تکهای از لقمه چرب قدرت را به دندان بگیرند؛ از این منظر دولت آقای پزشکیان حتی از دولت سوم روحانی نیز خسارتبارتر خواهد بود.
✍️ خبر و تحلیل سیاسی:
@khabarvatahlilesiasi
.
با «وفاق» کدام گره باز میشود؟ (۱)
#سید_محمدعماد_اعرابی
بهار ۱۳۸۸ هرچه به روزهای پایانیاش نزدیک میشد؛ هوای سیاست در ایران داغتر میشد. دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ داغترین روز آن بود. روزی که مردم با مشارکت خیرهکننده حدود ۸۵ درصدی در انتخابات، حد نصاب جدیدی را در تاریخ جمهوری اسلامی ایران به ثبت رساندند. این تاریخسازی اما خیلی زود به کام مردم تلخ شد.
غربگرایان مدعی اصلاحطلبی به عنوان بازنده انتخابات با ادعای تقلب دست به اردوکشی خیابانی زدند و نتیجه را بدون ارائه مستندات تقلب ادعاییشان زیر سؤال بردند. آنها حدود ۸ ماه کشور را به آشوب کشیدند و بانی تحریمهای فلجکننده آمریکا علیه ایران شدند. «باراک اوباما» رئیسجمهور وقت آمریکا در خاطرات خود از آن روزها مینویسد: «در شرایطی که این کشور [ایران] وارد چرخه هرجومرج و سرکوبگری بیشتر میشد ما راهبردمان را به سمت دومین گام راهبرد منع اشاعهای تغییر دادیم: یعنی بسیج کردن جامعه بینالمللی برای اعمال تحریمهای اقتصادی سخت» قطعنامه تحریمی ۱۹۲۹ شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران با همین هدف و در آستانه اولین سالگرد آن آشوبها در ۱۹ خرداد ۱۳۸۹ صادر شد. این قطعنامه با قوانین تحریمی یکجانبهای که آمریکا پس از آن اعمال کرد تکمیل شد و حلقه محاصره اقتصادی ایران را محکم کرد. «قانون جامع تحريمها، مسئوليتپذيري و محروميت»(CISSADA) اصليترين و پايهايترين قانون تحريمي ايران بود که دو هفته پس از قطعنامه ۱۹۲۹ در مجلس سناي آمريكا به تصويب رسيد و اول جولاي همان سال با امضاي اوباما رسمیت پيدا كرد. قانونی که در آن بارها به آشوبهای سال ۱۳۸۸ اشاره شده و در مقدمهاش خواستار تخصیص بودجه اضافی برای حمایت از عوامل آن شده بود.
یک سال بعد وقتی مردم طعم خیانت غربگرایان مدعی اصلاحطلبی را با اعمال تحریمهای اقتصادی آمریکا آهستهآهسته میچشیدند؛ غائله آشوبها کاملا خوابیده بود و چیزی جز بدنامی برای آشوبگران به همراه نداشت. آنها حالا دیگر نه یک جریان سیاسی در چارچوب قانون اساسی که «براندازان ناکام نظام جمهوری اسلامی» به حساب میآمدند. سیاست «با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن» تقریبا از همان زمان توسط آنها راه افتاد. آنها انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی در اسفند ۱۳۹۰ را در حالی تحریم کردند که نامزدهای مورد نظرشان به طمع قدرت برای ثبتنام در این انتخابات صف کشیدند؛ و محمد خاتمی به عنوان یکی از سرکردگان این جریان در حالی پای صندوق رأی در شهرستان دماوند حاضر شد که تمایل داشت این خبر چندان رسانهای نشود.
سال ۱۳۹۲ آنها بار دیگر به طمع کسب قدرت وارد رقابتهای انتخاباتی شدند و اینبار با علم به شکست نامزد مورد حمایتشان او را وادار به کنارهگیری به نفع چهرهای دور از خود اما تقریبا همسو کردند. غربگرایان مدعی اصلاحطلبی بعد از آن همه آشوبآفرینی باز هم پای صندوق رأی جمهوری اسلامی ایران حاضر شدند تا مهر ابطال دیگری بر تمامی ادعاهای خود درباره تقلب در انتخابات بزنند.
وقتی آقای حسن روحانی در انتخابات ۱۳۹۲ پیروز شد، نوبت به سهمخواهی مدعیان اصلاحات از دولت او رسید. آن روزها اصلیترین مانع برای آنها در تکیه زدن بر صندلیهای مدیریتی، ننگ آشوبهای ۱۳۸۸ بر پیشانیشان بود. کلیدواژه «آشتی ملی» در چنین شرایطی ساخته و در رسانههای زنجیرهای وابسته به غربگرایان اصلاحطلب ترویج شد تا راه سهیم شدن در قدرت را برای آنها هموار کند. آنها با تحریف واقعیتها، جامعه ایران را بحرانی و از همگسیخته جا میزدند و تجویزشان برای رفع این بحران خودخوانده بهکارگیری عناصر بدنام آشوبهای ۱۳۸۸ در مدیریت کشور تحت شعار «آشتی ملی» بود.
اتفاقی که با واکنش رهبر انقلاب در ۲۷ بهمن ۱۳۹۵ مواجه شد: «ملّت ایران ایستادهاند، مجتمع هستند. حالا یک عدّهای یاد گرفتهاند تعبیرات «آشتی ملّی، آشتی ملّی» [را گفتن]؛ این حرفها به نظر من معنی ندارد؛ مردم مجتمعند، با هم متّحدند؛ آنجایی که پای اسلام در میان است، پای ایران در میان است،
پای استقلال در میان است، پای ایستادگی در مقابل دشمن در میان است، مردم با همه وجودشان ایستادهاند. ممکن است در فلان مسئله سیاسی دو نفر با هم اختلاف نظر داشته باشند [امّا] تأثیری نمیگذارد. چرا میگویید آشتی؟ مگر قهرند که بیایند با هم آشتی کنند؟ این تعبیرات را روزنامهها پَر و بال میدهند، متوجّه نیستند که اشکال ایجاد میکند. وقتی شما میگویید آشتی، مثل این است که یک قهری وجود دارد؛ [درحالیکه] قهری وجود ندارد. بله، مردم ما با آن کسانی که به روز عاشورا اهانت کردند قهرند. ملّت با آنهائی که روز عاشورا، با قساوت، با لودگی، با بیحیایی آمدند جوان بسیجی را در خیابان لخت کردند و کتک زدند، قهر است. با اینها آشتی هم نمیکنیم.»
ادامه در پست بعدی...
✍️ خبر و تحلیل سیاسی:
@khabarvatahlilesiasi
.
با «وفاق» کدام گره باز میشود؟ (۲)
#سید_محمدعماد_اعرابی
تحلیل دقیق و درست رهبر انقلاب کمتر از سه سال بعد به وضوح آشکار شد؛ وقتی ملت ایران علیرغم سوءتدبیرهای دولت وقت و پس از ناآرامیهای دیماه ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸ برای تشییع سردار پرافتخارشان، شهید قاسم سلیمانی تصاویری باشکوه در خیابانهای اهواز، تهران، قم، مشهد و کرمان خلق کردند و در گوشه و کنار کشور به یاد او مراسم یادبود گرفتند. حاج قاسم نمادی از جمهوری اسلامی ایران و آرمانهایش بود و ملت با همه گلایههایش از مدیریت برخی امور اجرائی، پای این نظام ایستاده بود.
یک سال بعد در ۲۶ آذر ۱۳۹۹ رهبر انقلاب باز هم بر اتحاد ملت ایران تأکید کردند و البته برای حفظ آن به مسئولان کشور هشدار دادند:
«ملّت ایران در خیلی از امور صدایشان صدای واحد است، خواستشان خواست واحد است، [امّا] مسئولان میتوانند این را از بین ببرند. هنر مسئولان ما این است که این اتّحاد را، این همصدایی را تکّهتکّه کنند، ملّت را تکّهِتکّه کنند، اینها را از بین ببرند! مسئولین کشور مراقب باشند که این اتّحاد را زیاد کنند.» مخاطب بخش قابل توجهی از این هشدار رهبر انقلاب همان جریان غربگرای مدعی اصلاحطلبی بود که اینبار در قامت برخی مسئولان اجرائی وقت کشور از هیچ تلاشی برای دوقطبیسازیهای کاذبی مثل «میدان - دیپلماسی»، «تندرو-معتدل»، «جنگطلبی - تعامل با دنیا»، «کاسبان تحریم-حامیان مذاکره» و... در میان مردم دریغ نمیکرد!
پاییز ۱۴۰۱ این جریان بدنام و بدسابقه یکبار دیگر در خیانت به منافع ملی کشور کم نگذاشت و اینبار به بهانه حقوق زنان همدوش با مقامات آمریکایی در مقابل نظام ایستاد و مشوق آشوب و ناامنی شد. مردم اما باز هم علیرغم مشکلاتشان، آشوبگران را ناکام گذاشتند و در حمایت از آنها به خیابان نیامدند.
سال ۱۴۰۳ با برگزاری انتخابات زودتر از موعد ریاستجمهوری آنها باز هم در سودای کسب قدرت دست بهکار شدند. در حالی که طبق نظرسنجیهای انجام شده ۵۵ تا ۵۷ درصد از مردم علت عدم مشارکت در انتخابات را نارضایتی از مسائل معیشتی و اقتصادی بیان کرده بودند؛ غربگرایان مدعی اصلاحطلبی اما با تحریف واقعیت در رسانههای زنجیرهایشان عدم مشارکت را به عدم حضور فعال خودشان در انتخابات و در نتیجه مدیریت کشور تفسیر کردند و از این طریق برای تأیید نامزدهای مورد نظرشان فضاسازی کردند. با پیروزی «مسعود پزشکیان» در چهاردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، در رویدادی مشابه با سال ۱۳۹۲ آنها اینبار کلیدواژه «وفاق ملی» را جایگزین «آشتی ملی» کردند تا مسیر دستیابی خود به مناصب مدیریتی کشور را علیرغم سابقه سیاهشان هموار کنند. اکنون به نظر میرسد شعار «وفاق ملی» از سوی این جریان تبدیل به اسم رمزی برای تحمیل عناصر زاویهدار و بدسابقه به آقای پزشکیان شده است. شعاری که در تبلیغات انتخاباتی آقای پزشکیان نمود خاصی نداشت و دستپخت حلقهای خاص پس از ریاستجمهوری ایشان است.
آنها برای این شعار حتی همایش هم برگزار کردند اما جالب آنجا بود که «مسعود پزشکیان» در سخنرانی خود در این همایش بیش از آنکه از «وفاق ملی» صحبت کند از «حق و عدالت» به عنوان اصول کاریاش نام برد و با اشاره به متنی که اطرافیانش برای سخنرانی او آماده کرده بودند، گفت: «متونی که عزیزان تهیه کردهاند، بسیار ارزشمند و تأثیرگذار است، اما آنچه به باورم از اهمیت بیشتری برخوردار است، بیان آن چیزی است که از دل برمیآید و در متون از پیش آماده شده، یافت نمیشود... آنچه که باور دارم و پیشتر در جریان انتخابات نیز بر آن تأکید کردم، اصولی است که حول محور حق و عدالت شکل میگیرد.»
ناهمگونی شعار «وفاق» با واقعیات ملموس کشور به حدی بود که «علی لاریجانی» نیز به عنوان یکی از چهرههای همسو با دولت چهاردهم به آن واکنش نشان داد و گفت:
«امروز مشکلات گرانی و قیمت ارز وجود دارد اما ناگهان مسئله «وفاق» مطرح میشود که این ارتباط با زندگی مردم ندارد.» او درست میگفت؛ شعار «وفاق» ارتباطی با مسائل جامعه ایران ندارد و گرهی از کار مردم باز نخواهد کرد اما این شعار برای غربگرایان مدعی اصلاحطلبی بهشدت گرهگشاست! آنها که تا دیروز پیشتاز چند پاره کردن جامعه با اردوکشیهای خیابانی و دوقطبی سازیهای واهی بودند، امروز سنگ «وفاق ملی» را به سینه میزنند تا چهرههای بدسابقه خود را در مناصب مدیریتی کشور جانمایی کنند. در صورت موفقیت این پروژه، آنها اینبار اتاق آشوب خود را به جای خیابان در ادارات دولتی تشکیل خواهند داد.
✍️ خبر و تحلیل سیاسی:
@khabarvatahlilesiasi
.
دور باطل مذاکره و درسهایی که نمیگیرند!(۱)
#سید_محمدعماد_اعرابی
تاریخ معلم خوبی است اما برخی از دولتمردان ما شاگردان خوبی برای آن نبودهاند. سال 1382 آمریکا پس از اشغال افغانستان؛ بدون اجماع حتی میان متحدان قبلیاش، به بهانه دروغین تسلیحات کشتارجمعی، عراق را هم اشغال کرد. همان ایام بود که برنامه هستهای صلحآمیز ایران با هوچیگری اروپا و آمریکا و رسانههای وابستهشان، در آژانس بینالمللی انرژی اتمی بحثبرانگیز شد. با مشاهده اوضاع آن روز در غرب آسیا برخی مسئولان جمهوری اسلامی نگران شدند.
مسئولان وقت تصمیم گرفتند برای «رفع اتهام و دفع خطر» با سه کشور اروپایی آلمان، فرانسه و انگلیس به مذاکره بنشینند. ترس برادر مرگ است؛ این را سال ۱۳۸۲ به چشم دیدیم وقتی پیش از آنکه اروپاییها درخواست مرگ برنامه هستهای ایران را مطرح کنند؛ مسئولان وقت، خودشان را برای خودکشی آن آماده میکردند. در خوشبینانهترین تفسیر از آن روزها، هراس ناشی از جنگ تیم مذاکراتی ایران را در باتلاق انفعال و وادادگی فرو برد، تا آنجا که معتقد بودند: «اگر اروپاییها گفتند تعلیق برای یک سال، ما باید بگوییم یک سال و نیم، اگر میخواهیم موضوع حل شود. یا اگر میگویند یک سال مذاکره، ما باید بگوییم یک سال و نیم مذاکره، برای اینکه ایجاد اعتماد کنیم.» اعتمادسازی برای اروپایی که دستش به خون هزاران غیرنظامی در افغانستان آلوده بود و علیرغم بازرسیهای متعدد از عراق، حمله آمریکا به این کشور را با ادعای دروغین وجود سلاح کشتار جمعی، تأیید کرد؛ از همان ابتدا لطیفهای مضحک بود. با این حال تیم مذاکراتی ایران تصمیمش را گرفته بود. ریاست این تیم را «حسن روحانی» بر عهده داشت. آنها معتقد بودند: «ما با سعه صدر تعلیق را بپذیریم تا پرونده ما در آژانس بسته شود، گرچه اینکار دو سال هم بهطول بینجامد، در عوض برای همیشه راحت میشویم.»
مذاکرات با سه کشور اروپایی بر سر برنامه هستهای صلحآمیز ایران و تعلیق آن برای اعتمادسازی آغاز شد. مهرماه 1382 در نشست سعدآباد، سه کشور اروپایی با هدف تحمیل خواستهشان، ایران را به ترک میز مذاکرات و بازگشت به کشورشان تهدید کردند. مسئولان وقت ایران باز هم ترسیدند و به خواسته سه کشور اروپایی تن دادند.
آنها یک قول شفاهی از اروپاییها گرفتند و البته در کمال تعجب این قول را به صورت مکتوب در متن نهائی بیانیه مورد توافق نیاوردند. حسن روحانی میگوید: «در جلسه با وزرای اروپایی گفتم که در مقام عمل تعلیق تنها در حد تعلیق گازدهی در نطنز خواهد بود، گرچه عبارت بیانیه کمی متفاوت بود.» شاید مضحک به نظر برسد اما مذاکرهکنندگان ایرانی با قول شفاهی تروئیکای اروپا (سه کشور آلمان، فرانسه و انگلیس) به پذیرفتن «تفسیر آژانس بینالمللی انرژی اتمی از تعلیق» در بیانیه نهائی راضی شدند و آژانس درست در زمان اجرای توافق «تعلیق» را نه فقط «توقف گازدهی به سانتریفیوژهای نطنز» بلکه طبق خواست اروپا به «توقف کلیه فعالیتهای هستهای ایران» تفسیر کرد. حسن روحانی در خاطراتش مینویسد: «البرادعی(مدیرکل وقت آژانس بینالمللی انرژی اتمی) بعدا تحت فشار اروپا تخلف کرد و آژانس هم با تفسیر جدیدی علاوهبر نطنز، قطعهسازی و مونتاژ را هم جزء موارد تعلیق اعلام کرد.»
کلیه فعالیتهای هستهای ایران به مدت دو سال تعلیق شد. با وجود اینکه تیم مذاکراتی ایران معتقد بود: «گرچه اینکار دو سال هم بهطول بینجامد، در عوض برای همیشه راحت میشویم.» اما ایران از هیچ چیز راحت نشد. طی این دو سال و تا زمانی که حسن روحانی به عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی ریاست تیم مذاکراتی را بر عهده داشت، شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی ۷ قطعنامه علیه ایران صادر کرد و در نهایت پرونده ایران را به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع داد.
درسی که آن زمان تاریخ به ما داد این بود؛ محاسبات مسئولان وقت ایران غلط است و مذاکرات با سه کشور بدعهد و فریبکار اروپایی نه به «رفع اتهام» منجر میشود و نه به «دفع خطر»؛ بلکه کاملا برعکس «اتهام» و «خطر» را تشدید میکند. حسن روحانی درباره آن روزها میگوید: «[ایران] بارها اقدامات اعتمادساز خود را افزایش داد و تنها در عوض آن، با قولهای انجام نشده و درخواستهای بیشتر روبهرو شد.»
دولتمردان وقت ایران اما نتوانستند همین درس ساده را فرا بگیرند و محاسبات غلطشان را اصلاح کنند، آنها در عوض به این نتیجه رسیدند که به جای اروپا باید با آمریکا مذاکره کرد: «اروپاییها بدون چراغ سبز آمریکا قادر به انجام هیچ کار مهمی نبودند.» «مذاکره با اینها(اروپا) فایدهای ندارد، باید با رئیس اینها(آمريكا) مذاکره کنیم.» 8 سال بعد وقتی آنها باز هم قدرت اجرائی کشور را در دست گرفتند، تجربه شکستخوردهشان را دوباره از همین نقطه ادامه دادند. مذاکره با آمریکا آغاز شد.
ادامه دارد...
✍️ خبر و تحلیل سیاسی:
@khabarvatahlilesiasi
.
دور باطل مذاکره و درسهایی که نمیگیرند!(۲)
#سید_محمدعماد_اعرابی
رؤسای جمهور دو کشور با یکدیگر گفتوگوی تلفنی کردند، وزرای خارجه دو کشور در خیابانهای سوئیس دوستانه قدم زدند و حتی وزیرخارجه وقت با رئیسجمهور آمریکا در سازمان ملل دیدار کرد. نتیجه همه این دلسپردنها توافقی به نام برجام شد. توافقی که در همان اولین روزها و تنها 8 ماه پس از اجرایش نقض شد و وزیر خارجه وقت ایران درباره آن نوشت: «قریب هشت ماه بعد از روز اجرا، مهمترین تعهدات ایالات متحده و برخی از طرفهای اروپایی در رابطه با رفع تحریمها هنوز ایفا نگردیده است.»
محمد جواد ظریف در نامه خود به فدریکا موگرینی، نماینده وقت اتحادیه اروپا در سیاست خارجی تأیید کرد که به دلیل نقض عهد آمریکا و تهدیدهایش: «بانکها در عمل اعتصاب کرده و از تعامل مجدد با ایران خودداری میکنند.» این روند تا آخرین روزهای حضور آمریکا در برجام ادامه داشت و معاون وقت وزیر خارجه اسفند 1396 درباره آن گفت: «آمریکا تقریبا هر روز تعهداتش در برجام را نقض میکند.» دو ماه بعد در اردیبهشت 1397 آمریکا با پاره کردن برجام کار را یکسره کرد.
تاریخ این بار درس تکراری دیگری به دولتمردان داد و آن اینکه اروپا و آمریکا به یک اندازه عهدشکن و غیرقابل اعتمادند؛ اما آنها از فهم این درس ساده هم ناتوان بودند. اینکه دولتمردان وقت تصمیم گرفتند در غیاب آمریکا مسیر خود را با اروپا ادامه دهند اگر چه مثل شوخی به نظر میرسید اما اتفاقی بود که کاملا جدی رخ داد. آنها مسیری را انتخاب کردند که سال 1382 بنبست بودنش را به چشم دیده بودند. حسن روحانی که پس از چشیدن طعم بدعهدی اروپا در مذاکرات 1382 تا 1384 گفته بود: «کاملا روشن شد که اروپا نمیتواند در برابر فشار آمریکا بایستد.» و بر همین اساس آمریکا را کدخدا و رئیس اروپا لقب داده بود در تناقضی آشکار کدخدای دیروز را مزاحم امروز خواند و گفت: «یک موجود مزاحم از برجام رفت... برجام منهای آمریکا را با دیگر اعضای 1+5 و از جمله اروپا ادامه میدهیم.» دو سال دیگر گذشت تا محمدجواد ظریف وزیر خارجه وقت ایران پس از مشاهده کارشکنی و نقض عهد کشورهای اروپایی، آذرماه 1399 خطاب به آنها بنویسد: «به تعهداتتان ذیل قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل پایبند باشید و نقض برجام را متوقف کنید.» اروپا حتی در سختترین روزهایی که مردم ایران درگیر همهگیری کرونا بودند برای واردات واکسن از طریق کانال مالی مشترکی(SPV-اینستکس) که خودشان راه انداخته بودند، کارشکنی کرد و جان مردم ایران را به بازی گرفت.
تاریخ معلم خوبی است. آنقدر خوب که یک درس را چند بار تکرار میکند اما اینکه برخی از دولتمردان ما درسهای صریح، ساده و تکراری تاریخ را باز هم متوجه نمیشوند، تأسفآور است. کمتر از 4 سال بعد همان جریان بار دیگر قدرت اجرائی را در دست گرفت. آنها تجربههای شکستخورده قبلی خود را اصلا به روی مبارکشان هم نیاوردند و یک بار دیگر اصرار کردند با مذاکره با آمریکا به اعتمادسازی و رفع تحریم بپردازند! مذاکره با آمریکا دوباره آغاز شد. پنج دور مذاکره غیرمستقیم با آمریکا نه تنها هیچ تحریمی را رفع و یا تعلیق نکرد بلکه حتی مانع از اعمال تحریمهای جدید هم نشد! پس از پنج دور مذاکره با آمریکا در دولت چهاردهم، واشنگتن بیش از 313 تحریم علیه اصلیترین شریان اقتصادی ایران یعنی فروش نفت اعمال کرد. این بار مذاکره با آمریکا تحفه دیگری هم برایمان آورد و آن حمله مشترک نظامی آمریکا و اسرائیل به ایران بود.
ادامه دارد...
✍️ خبر و تحلیل سیاسی:
@khabarvatahlilesiasi
.
دور باطل مذاکره و درسهایی که نمیگیرند!( قسمت ۳ و پایانی)
#سید_محمدعماد_اعرابی
حالا فکر میکنید پس از این تجربه تلخ، دولتمردان ما چه نتیجهای گرفتهاند؟! هیچ چیز از طنز این ماجرا نمیکاهد که آنها به این نتیجه رسیدهاند که باید با اروپا مذاکره کنند! آنها برای بار سوم مسیری را انتخاب کردهاند که پیشتر تا انتهایش را رفته و سرشکسته بازگشته بودند. این انتخاب با هیچ تعریفی از عقلانیت و واقعبینی سازگاری ندارد و این زیبنده نظام جمهوری اسلامی ایران نیست که دولتمردانش به امید واهی، سالها هرولهکنان بین اروپا و آمریکا در رفت و آمد باشند. درسی که در تمام این سالها باید میگرفتیم خیلی ساده است؛ دور باطل مذاکره با اروپا و آمریکا صد بار دیگر هم که تکرار شود، نتیجهاش همان است که رهبر انقلاب فرمود: «همه بدانند- مذاکره با رژیم زورگو و پُرتوقّعی مثل آمریکا، وسیلهای برای رفع دشمنی نیست؛ مذاکره، وسیلهای برای رفع دشمنیِ آمریکا نیست بلکه مذاکره، ابزاری در دست او برای اعمال دشمنی است... بعضی میگویند مذاکره کنیم تا دشمنی کم بشود؛ نه، مذاکره دشمنی را کم نمیکند، مذاکره یک وسیلهای به او میدهد تا اعمالِ دشمنیِ بیشتری بکند.» (22 مرداد 1397) «از اروپا قطع امید بکنید.
اروپا جایی نیست که ما بتوانیم برای مسائل گوناگون خودمان از جمله همین مسئله برجام و مسائل اقتصادی و مانند اینها به آنها امید ببندیم؛ نه، اینها کاری نخواهند کرد؛ قطع امید [بکنید].» (7 شهریور 1397)«اگر هدف از مذاکره رفع تحریم است، مذاکره با این دولت آمریکا رفع تحریم نخواهد کرد؛ یعنی تحریمها را برنمیدارد، [بلکه] گره تحریمها را کورتر خواهد کرد؛ فشار را افزایش خواهد داد. مذاکره با این دولت، فشار را افزایش خواهد داد.» (22 اسفند 1403) تاریخ باز هم به ما درس میدهد اما کوتاهی دولتمردان ما در عبرت گرفتن از این درسها، هزینه تحمیل شده به ایران را هر بار بیشتر میکند. آخرین هزینهای که ما پرداختیم، شهادت فرماندهان ارشد نظامی، دانشمندان برجسته هستهای، نزدیک به 1000 غیرنظامی و تخریب بخشی از تأسیسات نظامی و هستهایمان بود.
✍️ خبر و تحلیل سیاسی:
@khabarvatahlilesiasi