eitaa logo
خبر و تحلیل سیاسی
604 دنبال‌کننده
10هزار عکس
9.8هزار ویدیو
42 فایل
از اخبار موثق و تحلیل‌های ارسالی و رهنمودها، نظرات سازنده و مطالب ارزشمندتان صمیمانه استقبال می‌کنیم. ارتباط با ادمین: @Adminyek
مشاهده در ایتا
دانلود
6.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اظهارات معنادار وزیر علوم دولتِ وفاق ملی پی‌نوشت: افراد زیادی از زمان انتشار این مواضع وزیر علوم نسبت به آن واکنش نشان داده و نقدهای صحیح و دقیقی بیان کرده‌اند. لذا قصد ندارم تکرار مکررات کنم. حرف من از زاویه‌ای دیگر است؛ یک بار ماجرا را ببینید: 1️⃣ شهریور ۱۴۰۲: علی‌رغم تلاش سنگین و همه‌جانبه‌ی استکبار جهانی برای تحمیل امضای بیانیۀ پاندمی به کشورهای مختلف از جمله جمهوری اسلامی ایران، شهید رئیسی به همراه ۱۰ کشور دیگر پذیرش این بیانیۀ استعماری را رد نمود و مهم‌ترین بستر حقوقی کنترل کشور توسط سازمان بهداشت جهانی در پاندمی‌های آتی را کنار زد؛ 2️⃣ تا پایان ۱۴۰۲: ادامه‌ی تلاش سازمان ملل برای پذیرش بیانیه از سوی ایران بی‌نتیجه ماند؛ 3️⃣ اردیبهشت ۱۴۰۳: حجت‌الاسلام والمسلمین رئیسی طی سانحه‌ی هوایی به رسید؛ 4️⃣ تیر ۱۴۰۳: یک پزشک از طیف غربگرا به‌عنوان رئیس‌جمهور انتخاب شد! 5️⃣ مرداد ۱۴۰۳: یک پزشک فعال در فتنۀ ز-ز-آ، معاون اجرایی دولت شد؛ 6️⃣ شهریور ۱۴۰۳: یک پزشک همراستا با سازمان بهداشت جهانی، وزیر بهداشت شد! 7️⃣ شهریور ۱۴۰۳: وزیر علوم با طرح موضوع«شبه علم» که مورد تاکید WHO در ایام کرونا بود،به طب چند هزار ساله و افراد علمی منتقد پروتکل‌های WHO حمله کرد؛ 8️⃣ شریفی زارچی،مدیر سابق مرکز آمار و فناوری اطلاعات وزارت بهداشت و طراح قرنطینه‌های کرونایی کشور که به دلیل مشارکت در فتنه از دانشگاه شریف اخراج شده بود،به دانشگاه بازگشت! حال به‌نظر می‌رسد چه چیزی در پیش باشد؟ چه چیزی قرار است امضا شود؟ چه چیزی قرار است رخ دهد؟! شکوهیان‌راد ✍️ خبر و تحلیل سیاسی: @khabarvatahlilesiasi
خبر و تحلیل سیاسی
. این وصیت‌نامه را رهبر‌ معظم انقلاب، مکرر خوانده است ما هم بخوانیم! رهبر معظم انقلاب: «یک جوانِ پُرشورِ مؤمنِ از جان‌ گذشته‌ی سبزواری، شهید ناصر باغانی، وصیّت‌نامه دارد. او یک جوانِ در سنین حدود بیست سال است. جا دارد که انسان آن وصیّت‌نامه‌اش را ده بار بخواند، بیست بار بخواند! بنده مکرّر خوانده‌ام.» گزیده‌ای از وصیت‌نامه شهید ۱۹ ساله، ناصرالدین باغانی اینجانب ناصرالدین باغانی بنده‌ی حقیر در درگاه خداوندم. چند جمله‌ای را به رسم وصیت می‌نگارم: سخنم را درباره‌ی عشق آغاز می‌کنم. ما را به جرم عشق موأخذه می‌کنند‌. گویا نمی‌دانند که عشق گناه نیست! امّا کدام عشق؟ خداوندا، معبودا، عاشقا، مرا که آفریدی عشق به پستان مادر را به من یاد دادی، امّا بزرگتر شدم و دیگر عشق اولیه مرا ارضاء نمی‌کرد، پس عشق به پدر ومادر را در من به ودیعت نهادی. مدتی گذشت، دیگر عشق را آموخته بودم امّا به چه چیز عشق ورزیدن را نه! به دنیا عشق ورزیدم به مال و منال دنیا عشق ورزیدم. به مدرسه عشق ورزیدم. به دانشگاه عشق ورزیدم، امّا همه‌ی اینها بعدِ مدت کمی جای خود را به عشق حقیقی و اصیل داد یعنی عشق به تو. (یَومَ لا یَنْفَعُ مال وَلا بَنُون ) فهمیدم که وقتی شرایط عوض شود یَفِرّالْمرءَ مِنْ اَخیهِ و صاحِبَتهِ و بَنیهِ و اُمّهِ وَاَبیهِ، پس به عشق تو دل بستم. بعد از چندی که با تو معاشقه کردم یکباره به خود آمدم و دیدم که من کوچکتر از آن هستم که عاشق تو شوم و تو بزرگتر از آن هستی که معشوق من قرار گیری. فهمیدم در این مدت که فکر می‌کردم عاشق تو هستم اشتباه می‌کرده‌ام، این تو بودی که عاشق من بوده‌ای و من را می‌کشانده‌ای! اگر من عاشق تو بودم باید یکسره به دنبال تو می‌آمدم. ولیکن وقتی توجه می‌کنم می‌بینم که گاهی اوقات در دام شیطان افتاده‌ام ولی باز مستقیم آمده‌ام؛ حال می‌فهمم که این تو بوده‌ای که به دنبال بنده‌ات بوده‌ای، و هرگاه او صید شیطان شده، تو دام شیطان را پاره کرده‌ای و هر شب به انتظار او نشسته‌ای تا بلکه یک شب او را ببینی. حالا می‌فهمم که تو عاشق صادق بنده‌ات هستی، بنده را چه، که عاشق تو بشود؛ عَنقا شکار کرکس نشود دام باز گیر. آری تو عاشق من بودی و هر شب مرا بیدار می‌کردی و به انتظار یک صدا از جانب معشوق می‌نشستی. اما من بدبخت ناز می‌کردم و شب خلوت را از دست می‌دادم و می‌خوابیدم! اما تو دست بر نداشتی و آنقدر به این کار ادامه دادی تا بالاخره منِ گریز پای را به چنگ آوردی و من فکر می‌کردم که با پای خود آمده‌ام وه چه خیال باطلی! این کمند عشق تو بود که به گردن من افتاده بود. مرا که به چنگ آوردی به صحنه‌ی جهادم آوردی، تا به دور از هر گونه هیاهو با من نرد عشق ببازی. من در کار تو حیران بودم و از کرم تو تعجب می‌کردم. آخر تو بزرگ بودی و من کوچک؛ تو کریم بودی و من ل‍ئیم؛ تو جمیل بودی و من قبیح؛ تو مولا بودی و من شرمنده از این همه احسان تو بودم... امّا چیست؟ آن هنگام که رزمنده‌ای مجاهد، بسوی دشمن حق می‌رود و ملائک به تماشای رزم او می‌نشینند و شیطان ناله بر می‌آورد و پای به فرار می‌گذارد و ناگهان غنچه‌ای می‌شکفد، آن هنگام را جز شهادت چه نام می‌توانیم داد؟ شهادت خلوت عاشق و معشوق است .شهادت تفسیر بردار نیست. ای آنانی که در زندان تن اسیرید، به تفسیر شهادت ننشینید که از درک قصۀ شهادت عاجزید. فقط شهید می‌تواند شهادت را درک کند. کسی نیست که ناگهان به خون بغلتد و نام شهید به خود گیرد. شهید در این دنیا قبل از این که به خون بتپد، شهید است. و شما همچنان که شهیدان را در این دنیا نمی‌توانید بشناسید و بفهمید، بعد از وصل‌شان نیز نمی‌توانید درکشان کنید. شهید را شهید درک می‌کند. اگر شهید باشید شهید را می‌شناسید و گرنه آئینۀ زنگار گرفته، چیزی را منکعس نمی‌کند که نمی‌کند. برخیزید و فکری به حال خود بکنید که شهید به وصال رسیده است و غصه ندارد. شهیدان به حال شما غصه می‌خورند، و از این در عجبند و حیرت می‌کنند که چرا به فکر خود نیستید! به خود آیید و زندان تن را بشکنید. قفس را بشکنید و تا سر کوی یار پرواز کنید و بدانید که برای پرواز ساخته شده‌اید نه برای ماندن در قفس! این منزل ویران را رها کنید و به ملک سلیمان در آیید... 🕊 ۱۱ اسفند سال‌روز شهادت عارف شهید ناصرالدین باغانی گرامی باد ✍️ خبر و تحلیل سیاسی: @khabarvatahlilesiasi