eitaa logo
خادمان افتخاری حضرت‌فاطمه‌معصومه‌سلام‌الله‌علیها
8هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
49 فایل
ویژه خادمین افتخاری آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه‌سلام‌الله‌علیها آموزش مجازی و غیرحضوری، اطلاع از اخبار و رویدادهای مربوط به حرم مطهر و خادمان افتخاری، ارتقاء سطح آگاهی عمومی خدام، #جهاد_تبیین https://eitaa.com/khadem_astan ادمین: @khademharam86
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┅═══✼✼═══┅┄ هفت ماهه به دنیا آمد، لاغر اندام و ضعیف; تولدش روز سوم بود . او را غلامحسین نام نهادند . دوسال بیشتر نداشت که خانواده اش او را به زیارت امام حسین علیه السلام بردند . «غلامحسین افشردی » در سال 1359 ش . با نام مستعار «حسن باقری » در واحد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مشغول به خدمت شد. ┄┅═•°••⃟🕊⃟•°•═┅┄ سر لشکر شهید حاج حسن باقری، عاشق مولایش بود . آن روزها، در ایام علیه السلام و درست قبل از ، فرماندهان سپاه در «قرارگاه فتح » واقع در منطقه عین خوش، جلسه هماهنگی تشکیل داده بودند. پس از پایان جلسه، حاج حسن باقری با قد و قواره بلند ایستاد و با و ، را به زبان آورد . بعد، از روی کتابی که در دست داشت، شروع به خواندن کرد . وقتی به این جمله رسید: «شهادت از عسل برای من شیرین تر است .» دیگر نتوانست طاقت بیاورد و خودش را کنترل کند . جمله ها را بریده بریده و با هق هق گریه ادا می کرد . در همین حال با چفیه چشم هایش را پاک می کرد . بقیه تحت تاثیر قرار گرفته و با صدای بلند گریه می کردند . او دیگر نتوانست ادامه بدهد . نشست روی زمین و های های گریه کرد .   ╔═•__●°•🌷•°●__•══╗ @khadem_astan ╚══•__●°•🌷•°●__•═╝
┄┅═══✼✼═══┅┄ قلب ، سرشار از است و هرگز در آن راه ندارد. زمانی که دشواری ها فرا می رسند و انسان در برابر ها قرار می گیرد، این قلب روشن شده به نور است که به و آرامش فرا می خواند. ، نمونه برجسته ای از این گونه انسان هاست. دشمن با همه توان مندی های خویش، در برابر قدرت ایمان چنین مردانی به زانو درآمده بود. ازاین رو، زین الدین با خیالی آسوده وارد منطقه دشمن می شد. آنجا را شناسایی می کرد و را به دست می آورد. ┄┅═•°••⃟🕊⃟•°•═┅┄ و او، همه را متعجب کرده بود. ، خطرناک ترین آفت در زندگی مردان موفق است. ، توجه به و و احترام برای اطرافیان، غرور را در دل می میراند و انسان را تا قلّه های بالا می برد. شهید زین الدین، مردی خاکی و بی غرور بود. همیشه لباس به تن داشت، پوتین هایش رنگ و رو رفته بودند و موهای سرش را مانند سربازان عادی می تراشید. بود. چیزی که زین الدین را در دل ها جا می کرد، اش بود. دنبال تشریفات و در بند و نبود. راحت بود و در جمع بود؛ با آنها غذا می خورد، درد دل هایشان را می شنید و از همه مهم تر، به آنان بسیار می گذاشت. این بود که خواسته یا ناخواسته، همه را دنبال خود می کشید! ╔═•__●°•🌷•°●__•══╗ @khadem_astan ╚══•__●°•🌷•°●__•═╝
┄┅═══✼✼═══┅┄ آنچه می‌خوانیم توصیفاتی است که سردار_شهید_حاج_قاسم درباره دارد. شهادتش بهت بزرگ در عالم بود. حاج رضوان مرد غافلگیری بود و همواره برای شگفتی‌های جدید می‌آفرید. کسی که هواپیمای بدون سرنشین دشمن را می‌گرفت و آن را به صورت آنلاین می‌فهمید، عماد مغنیه بود. کسی که گروه‌های را با مرکز مقاومت اتصال داد و را برای اولین بار به آورد، عماد مغنیه بود. عماد در بدترین اوضاع که غالب بود و ناامیدی محض از سوی دشمن ایجاد می‌شد، تولید می‌کرد. او با ابتکار عمل خود، طومار رژیم را در اوج ناامیدی درهم پیچید و با کردن صهیونیستی، را داد. او مثل فرود می‌آمد و مثل یک ناپدید می‌شد. ┄┅═•°••⃟🕊⃟•°•═┅┄ عماد شخصیتی بود که همه ی سرویس‌های غرب و بعضاً عرب و رژیم صهیونیستی مشترکاً او را تعقیب می‌کردند. موضوعی که عماد مغنیه را از بقیه برجسته‌تر می‌کرد و مانند خورشیدی می‌درخشید، تفاوت او در و تعلق خاطرهایش بود. چرا که او آرزویی ماورای خاک داشت و هیچ موضوع زمینی او را مشغول به خود نمی‌کرد. او و و را در قرار داده بود. از حالات روحی او این بود که بود و بسیار می کرد. و اگر چیزی از یک عملیات موفق می شنید، با بکا از می کرد. ╔═•__●°•🌷•°●__•══╗ @khadem_astan ╚══•__●°•🌷•°●__•═╝