عشق و عرفان
مردم گرایی و نوع دوستی
.
در قسمت های قبل گفته شد که عارف در عین اینکه به خلوت و گوشه نشینی اهمیت می دهد ، اما این عزلت ، موجب رویگردانی از خلق نیست ،بلکه عارفان ِ راستین مردم گرا و خدمت به خلق خدا برای آنان اهمیت بسیار زیادی دارد و اصولا معتقدند که راه وصول به حق از همین مردم دوستی و خدمت به خلق می گذرد .
اکنون جای سوال است که محدوده خدمت به خلق تا کجاست و آیا اصولا باید در این زمینه قائل به محدودیتی شد ؟ و اگر خدمت به خلق دارای حدودی می باشد حدود آن چگونه و تا کجاست ؟
امروزه این مصرع شعر سعدی زیاد زبان زد خاص و عام می باشد که بطور مکرر به آن استناد می کنند و هر جا که سخن از احکام و عبادت و دین و خدا به میان می آید سریعا گفته می شود : "عبادت به جز خدمت خلق نیست."
شکی نیست که طریق عبادت را باید معبود نشان دهد و نه عبد. عبادت آن است که معبود بگوید، نه آن که عبد بگوید.
عبادت یعنی : " هدف قرار دادن و بندگی کردن حق به قصد لقای حق ، که در اطاعت تجلی یافته و محقق میگردد " . پس اگر کسی گفت: «عبادت این است که من میگویم»، یا «من دلم میخواهد این گونه عبادت کنم»، یا گفت: «به نظر من، این عبادت نیست، بلکه آن عبادت است»؛ او در واقع #خودش را عبادت میکند، هوای نفسش را عبادت میکند، امیال خودش را عبادت و بندگی میکند و نه خداوند متعال را.
" عبادت به جز خدمت خلق نیست" ، بله خدمت به خلق، عبادت هست، اما عبادت به جز خدمت خلق نیست حرف درستی نیست. دین را که نمی شود از شعرا بگیریم، دینمان را که نمی توانیم از فیلسوفها بگیریم، فیلسوفها یک مقدمه ای درست می کنند، یک نتیجه ای می گیرند، فردا ممکن است یکی از این مقدمات لغو شود. اینها با یک مقدمه لغو می شود، ما که نمی توانیم دینمان را از آنها بگیریم.
«عبادت به جز خدمت خلق نیست»، یک شعار سوسیالیستی است و نه یک شعار اسلامی. از یک جهانبینی مادی سخن دارد، نه یک جهانبینی توحیدی
نشانههای حماقت:
امیرالمؤمنین امام علی علیهالسلام میفرمایند: «آدم احمق یا افراط میکند و یا تفریط».
برخی گمان کردند که «عبادت» یعنی مکرر نماز خواندن، مرتب روزه گرفتن و بسیار تسبیح فرستادن و خلاصه رابطه خود با خدا را خلاصه کردند به محدودهی سجادهی شخصی خودشان. برای اینان، دین از فرهنگ، اقتصاد، سیاست، روابط اجتماعی ... و خلاصه از زندگی جداست. اینها اهل افراط هستند.
متقابلاً برخی دیگر سجاده را بستند، نماز و روزه را کنار گذاشتند و به دنبال زندگی دنیوی خود رفتند و گاهی هم به دیگران کمکی کردند و گفتند: عبادت همین است و به نماز و روزه نیست. اینها نیز اهل تفریط هستند.
در فرهنگ اصیل اسلامی ایثار و کمک به دیگری جایگاه بسیار والاهی دارد
بقول شاعر :
تا توانی به جهان حاجت مستمندان ده
به دمی یا درمی یا قلمی یا قدمی
اما در استناد به این شعر سعدی همواره باید دو اصل را مد نظر قرار داد :
اصل اول :
اصل و شرط اول اینکه کمک به دیگران و خدمت به خلق " در قلمرو" است.
به این معنی که انسان نیت کمک کردن و خدمت رسانی به دیگران را داشته باشد حال اگر در قلمرو زندگیش این موقعیت پیش آمد ،اقدام به کمک کردن نماید و اگر چنین موقعیتی پیش نیامد، فعلا مسئولیت و وظیفه ای ندارد ،نه اینکه همه امورات عبادی دیگر و وظایف اساسی خود را تعطیل نماید و از این در به اون در بزند و توجیه کند که می خواهد به دیگران کمک نماید.
اصل دوم :
دوم اینکه خدمت به خلق به شرط استطاعت است.
به این معنی که هر کسی به اندازه توانایی و استطاعت خود ملزم به خدمت به دیگری می باشد.
از هیچ کسی فراتر از توانایی خود انتظار مساعدت به دیگری را ندارند.
خداوند در این زمینه می فرماید :" لا یکلف الله نفسا الا وسعها ،یعنی : خداوند هیچ کس را تکلیف نمی کند مگر به اندازه توانایی."286 سوره بقره
پس اینکه انسان خود را به هزار زحمت بیندازد و امورات زندگی خود و سایر وظایف عبودی خود را تعطیل نماید و بگوید که می خواهم به خلق خدا خدمت کنم ،به هیچوجه توجیه پذیر نیست .
بنابراین هر انسان ملزم است به اینکه وظایف عبودی و فردی و اجتماعی خود را طبق دستوراتی که در شرع لحاظ شده انجام دهد و حذف یکی و اولویت یکی بر دیگری به بهانه خدمت به خلق به هیچ وجه منطقی و مورد قبول نیست و از رفع مسئولیت نمی کند.
#عشق_و_عرفان
#مردم_گرایی_و_نوعدوستی
#عبادت_به_جز_خدمت_خلق_نیست
🌴گوهر معرفت 🌴
عشق و عرفان
: مردم گرایی و نوعدوستی
: ایثار و بخشش :
ایثار در عرفان اسلامی نقشی برتر از چهرة معمول خود مییابد. عارفان همة هستی خود را در عین نیاز میبخشند و فراتر از آن، از جان نیز میگذرند و بخشش جان را در راه عشق سبکوزن میدانند. عارفان نمونة آیات وحیاند که خلق و خوی آنها علم هدایت در جامعة بشری برافراخته و به حکم آیات وحی در عین نیازمندی از بخشش و ایثار پروایی ندارند. «وَ یُؤثِرُونَ عَلی اَنفُسِهِم وَ لَو کانَ بِهِم خَصاصَة»؛ ایثار میکنند اگرچه بدان حاجتمند باشند (حشر: 9).
بیان سخنان عارفان، تکرار دوبارة سنت رسول اکرم(ص) است که با آشناکردن سالک به حقیقت هستی، او را از خود تهی میکند؛ طوریکه فقط خداوند را مالک حقیقی وجود میداند؛ همانگونهکه یوسف بن الحسین ـ رحمه ـ گفته است: «هر آن کس که خود را مالک چیزی داند، ایثار از او درست نیاید. از بهر آنکه نفس خود بدان چیز سزاوارتر میبیند و ایثار آن است که جملة اسباب، ملک و ملک حق تعالی دانند و هر آن کس که در آن ملک تصرف کند او از خود سزاوارتر بیند و نفس را گوید: به دست تو عاریت بوده، ملک به صاحب رسید» (سهروردی، 1362: 113).
عارف در این راه دیگران را بر خود مقدم میدارد، همچنانکه ابوحفص، رحمهالله، میگوید: «ایثار آن است که حظّ برادران و دوستان را در امور دنیا و آخرت بر حظوظ و امور خود تقدیم کنی چنانکه میان برادران صلبی و خویشاوندان و میان دوستان هیچ فرق و تمیز جایز نشمری» (همان: 113).
احوال عارفان بیانگر کلام آنان است و انسان را در عملکردن به سخن ایشان پایدارتر میکند. از سلطانالعارفین بایزید بسطامی، رحمهالله، نقل است که گفت: «هیچ کس بر من چنان غلبه نکرد که جوانی از بلخ از حج میآمد؛ مرا گفت: یا بایزید حدّ زهد نزدیک شما چیست؟ من گفتم: چون بیابیم بخوریم و چون نیابیم، صبر کنیم. گفت: سگان بلخ نیز همین صفت دارند. پس من او را گفتم: حدّ زهد نزد شما چیست؟ گفت: ما چون بیابیم، ایثار کنیم و چون نیابیم، صبر کنیم» (سهروردی، 1362: 112).
در شرح حال احمد بن عاصم انطاکی نیز نقل میکنند که «شبی سی و اند کس از یاران او جمع شدند و سفره نهادند. نان اندک بود شیخ پاره میکرد و چراغ برگرفت چون چراغ بازآورد، همة پارهها بر جای خود بود که کس نخورده بود، از طریق ایثار» (عطار نیشابوری، 1386: 360).
روحیة ایثار و جوانمردی، آنان را از بشربودن فراتر برده است و به مرتبهای از اندیشة معنوی و فرامادی رسانده است که حاضرند درد و بلای دنیایی و آخرتی مردمان را نیز تحمل کنند؛ همچنانکه از سَرّی سقطی نقل میکنند: «خواهم که آنچه بر دل مردمان است بر دل من استی از اندوه تا ایشان فارغ بودندی از اندوه» (همان: 288).
شیخ خرقانی هم در اندیشهای فرامادی میگوید: «کاشکی بدل همة خلق من بمردمی تا خلق را مرگ نبایستی دید. کاشکی حساب همة خلق با من بکردی تا خلق را به قیامت حساب نبایستی دید. کاشکی عقوبت همة خلق مرا کردی تا ایشان را دوزخ نبایستی دید» (همان: 591).
بنابراین عرفان اسلامی، تبدیل روح بشری به روح جهانی کلنگر است که جز منافع دیگران به چیزی نمیاندیشد؛ عارف نیز انسانی است که در کمترین مرتبه از اوصاف خدایی، عشق و مهر و بخشش را به دیگران نثار میکند و اینچنین معجزهگر انسانیّت و محبت میشود. او با دید الهی، جهان و همة چارچوبهای مادی بشر را درهم میریزد و راهی فراتر از من و ما به بشریت تقدیم میکند. عارف به دور از تعلقات دنیایی از همه چیز میگذرد؛ زیرا دلبستگی به دنیا منشأ بخل و تنگچشمی و حرص و آز است که اینها همگی عامل خواری و اسارت انسانها و سرچشمة همة تعلقات پست مادی است (یثربی، 1377: 203).
ادامه دارد...
#عشق_و_عرفان
#مردم_گرایی_و_نوعدوستی
🌴گوهر معرفت 🌴
عشق و عرفان
: مردم گرایی و نوعدوستی
شخصیت مثبت اجتماعی
روابط اجتماعی و تعامل با افراد بیشترین نقش را در آشکارکردن شخصیت انسان دارد. درواقع انسان در کشاکش ارتباطات اجتماعی کمال فکری و عملی خود را نشان میدهد و از همین رهگذر، ارزش درونی خود را درمییابد و با دلنشینترین سخن و شایستهترین برخورد به سوی هدف و مقصد متعالی خود گام برمیدارد. عارفان راستین آراستگی به صفات الهی را راه رسیدن به قرب الهی میدانند.
همچنان که هدف از رسالت پیامبر خاتم(ص) برپایة سخن ایشان جز این نبود که «اِنِّی بُعثتُ لِاُتِّمَ مَکارِمَ الاَخلاق» من برای تکمیل ارزشهای اخلاقی برانگیخته شدم. عارفان نیز همسو و همگام با پیامبر(ص) فراتر از مباحث نظری، نشان دادند که تا چه اندازه به یاری فضایل اخلاقی و نگرش مثبت، بر مسائل روانی حاکم بر روح بشر میتوان چیره شد. درحقیقت عرفان تغییر نگرشها و آراستگی به ارزشهای اخلاقی است.
همنشینی و همصحبتی با عارفان مرهم روح و سرچشمة فتوح است؛ همچنانکه میگویند: «از سهل بن عبدالله تستری پرسیدند که با که صحبت داریم؟ گفت: با عارفان، از جهت آنکه ایشان هیچ چیز را بسیار نشمارند و هر فعلی که رود آن را به نزدیک ایشان تأویلی بود. لاجرم تو را در همه احوال معذور دارند» (عطار نیشابوری، 1386: 287).
شیخ ابونجیب سهروردی نیز در این باب میگوید: «آداب همصحبت آن است که در حرمتداشت وی سعی کنی و از غیبت تغافل کنی و از او با هیچ کس در میان ننهی و علیالجمله با او آن کنی که دوست داری او با تو کند» (سهروردی، 1362: 171).
سهروردی از حسن خلق و بخشش با فتوت و مردانگی یاد میکند: «اگر کسی با شما عداوت و دشمنی کند، شما در مقابلة آن به مسامحت و مساهلت پیش آیید و به محاسن اخلاق که عنوان نامة فتوّت است خود را آراسته گردانید» (همان: 54)؛ چه بسیار است که عارفانی مانند ابراهیم ادهم، با خلق و خوی عارفانة خود، همنشین خود را شگفتزده میکردند و در ارتباط با مردم، مطابق متن قرآن عمل می کردند که میفرماید: «وَ الکاظِمینَ الغَیظَ وَ العافینَ عَنِ النّاسِ وَ اللهُ یُحِبُ المُحسِنینَ» (آلعمران: 13). آنان در کوتاهیها و تنشها از خود بهانه میتراشیدند و بخشش و چشمپوشی را و ظیفة خود میدانستند و در این راه فروگذار نبودند تاحدّی که از ابوحفص حدّاد نقل میکنند: «اگر از برادری، ترک ادبی بینید، آن را عذری از خود برانگیزید و بی او آن عذر از خود بخواهید. اگر بدان عذر، غبار برنخیزد و حق به دست تو بود، عذری بهتر برانگیز و عذری دیگر از خود بخواه تا چهل بار» (عطار نیشابوری، 1386: 345).
ادامه دارد...
#عشق_و_عرفان
#مردم_گرایی_و_نوعدوستی
🌴گوهر معرفت 🌴
قبض و بسط در سلوک الی الله
اقسام قبض سلوکی :
قبض به دو بخش خواسته و ناخواسته تقسیم می گردد
. قبض ناخواسته قبض الهی است که اراده ی مستقیم سالک در آن نقشی ندارد و خدای رحمان بر عبد سالک کویش وارد می سازد که از حرارت عشق و شعله ی شوق، در میان راه نسوزد.
سالک عاشق باید این قبض را قدر بداند و بر صدر بنشاند،
اما قبض خواسته:، قبضی است که اراده ی سالک در آن نقش دارد؛ یعنی سالک به دست خود قبض را که بوی هجران می دهد و حال نشاط را می رباید، برای خود به ارمغان آورده است.
قبض خواسته خود بر دو قسم معلوم السبب و مجهول السبب تقسیم می شود.
قبض خواسته معلوم السبب آن است که سالک با جستجو در عملکردِ گذشته و حال خود، علت آن را در می یابد.
این علّت عمدتاً ترک ادبی از آداب سلوک است.
قبض خواسته ی مجهول السبب، قبضی است که سالک هرچه دقّت می کند علت آن را نمی یابد، و شاید خوب می داند که چوب خورده است، اما نمی داند از کجا چوب خورده است.
از دیدگاهی دیگر قبض های خواسته به سه قسم تقسیم می شود؛ زیرا یا سببش اختیاری است، مانند گناه کردن و یا غیراختیاری است،
مانند مکدرکردن نفس امام علیه السلام و یا هم اختیاری و هم غیراختیاری است، مانند برخورد با انسان پلید.
قبض در تقسیمی دیگر به دو قسم شدید و ضعیف تقسیم می شود.
البته این تقسیم در مورد بسط هم جاری است. اقسامی که در این تقسیمات گفته شد، قابل تداخل اند.
بازشناسی قبض ناخواسته از قبض خواسته ی مجهول السبب کار آسانی نیست.
«=قبض غالباً پس از بسط دست می دهد، به علت اسائه ی ادبی که سالک در حال بسط انجام می دهد».
این عبارت با اختصارش بر همه اقسام سه گانه دلالت دارد؛ زیرا در برابر اکثر، قلیلی است که به دلیل اسائه ی ادب نیست و اسائه ی ادب را هم، گاه سالک می فهمد و گاه نمی فهمد.
در این عبارت دو نکته وجود دارد.
اول آنکه اکثر قبض ها، قبض های خواسته است
و دوم اینکه منشأ قبض خواسته، سوء ادبی است که از سالک در زمان بسط سر می زند، اما این نکته قابل استفاده نیست که این سوء ادب به خاطر بودن در حال بسط است.
البته ممکن است که حال بسط، خود علّت از دست دادن یکی از آداب گردد.
واردات گاه آن قدر سنگین است که سالک را از جای می جنباند و سالک از جای جنبیده، شاید ادبی را مغفول بگذارد و قهراً به قبض گرفتار آید، ولی این مطلب، کلی نیست.
یعنی این گونه نیست که همیشه و یا حتی در اکثر موارد، حال بسط منشأ سوء ادب گردد.
به هر حال، این سوء ادب، می تواند امری باشد که از سالک در درجه ای که در آن قرار دارد مورد انتظار و توقع نبوده است.
قهراً مصادیقش قابل تعیین دقیق نیست، اما ما در اینجا به برخی از اهمّ مصادیق اشارتی می کنیم،
ولی پیش از شروع، این نکته را باید تذکر دهیم که اکنون درصدد ارائه ی اسباب اختیاری قبض خواسته ایم.
ادامه دارد...
#عشق_و_عرفان
#قبض_بسط
🌴 گوهر معرفت 🌴
اسباب اختیاری قبض خواسته :
1. صدور گناه کبیره
سالک باید تلاش کند که هیچ گونه گناه کبیره ای از او سر نزند.
به ویژه گناهان کبیره ای که حقّ الناس هم در آن پایمال می شود،
مانند: تهمت، غیبت، رشوه خواری و ... .
.
اصولاً گناه دل را می میراند و جان را افسرده می سازد.
سالک ادعای عشق محبوب را دارد و محبت با مخالفت محبوب نمی سازد.
سرّ اینکه اولین گام در سلوک پس از یقظه، توبه است، این است که سالک ِ آلوده پاک شود تا لیاقت سفر به عالم پاک را پیدا کند.
حتی دیده شده که اساتید عرفان به برخی شاگردان در آغاز هر اربعین دستور غسل توبه و توبه داده اند.
استاد فقه و عرفان، بزرگ عارفان قرن اخیر شیعه مرحوم آیة الله حاج ملاحسینقلی می فرماید:
«و آنچه این ضعیف از عقل و نقل استفاده نموده ام، این است که اهمّ اشیاء از برای طالب قرب، جدّ و سعی تمام در ترک معصیت است،
تا این خدمت را انجام ندهی، نه ذکرت و نه فکرت به حال قلبت فایده ای نخواهد بخشید، زیرا پیشکش و خدمت کردن سلطان با کسی که با سلطان در مقام عصیان و انکار است، بی فایده خواهد بود».
در خبر است که در اوائل پیروزی انقلاب اسلامی ایران گروهی که ادّعای سلوک و عشق داشتند،
به طور قاچاق ارز از کشور جمهوری اسلامی ایران خارج می کردند
و وقتی با نهیب مرحوم استاد حضرت علامه ی تهرانی روبه رو شدند،
گفته بودند: ما اهل عشقیم، عشق قانون نمی شناسد
مرحوم استاد بسیار ناراحت شدند و فرمودند: «در دنیای دیگر که با سر به دوزخ افتادید، آن وقت می فهمید قانون عشق کجا ظاهر می شود.»
و بعد فرمودند: «قوانین کشور اسلام لازم الاجراست و همه باید در این زمینه ها از ولیّ فقیه تبعیت کنند و نه هیچ کس دیگر حتّی مرجع تقلید خاصّ خود.»
باری، معصیت الهی سدّ سلوک است.
البته سالک به خصوص سالک نوپا معصوم نیست،
ولی باید بنایش بر اجتناب کامل از معاصی باشد،
به خصوص معصیت های کبیره.
فقها اصرار بر گناهان صغیره را هم معصیت کبیره دانسته اند.
🌴🌴
2. ارتکاب گناه صغیره
سالک باید از گناهان صغیره هم اجتناب کند
. اگرچه نفس اجتناب از گناهان کبیره خود باعث تکفیر و جبران گناهان صغیره است،
اما بسیار فرق است بین گناهی که انجام نشود و گناهیکه به فضل و لطف الهی پوشیده شود.
خداوند متعال وعده داده است که اجتناب کنندگان از گناهان کبیره را مورد تفضّل خود قرار دهد و گناهان صغیره شان را ببخشد.
اما سالک باید طریق «عصمت اختیاری» را بپیماید.
او باید در اندیشه ترک أولی باشد تا معصیت از او سر نزند.
3. عدم رعایت حقوق
سالک حقوق فراوانی بر گردن دارد که باید از عهده ی همه ی آن ها برآید.
کوتاهی در ادای حق دیگران موجب قبض می شود و حتی گاه انسان را از سلوک ساقط می کند.
مرحوم استاد طهرانی ره می فرمود: سالک واصل و عارف کامل مرحوم آیت الله حاج سیدجمال الدین گلپایگانی برای سالک سه امر را ضروری می دانستند:
1. ترک معصیت.
2. نماز شب و شب زنده داری.
3. رعایت حقوق.
سپس استاد اضافه فرمودند: «خود مرحوم سیدجمال عجیب بود.
همسری داشتند جسم، زبان دار، اهل امر و نهی و خلاصه به گونه ای بود که ساختن با این زن برای ایشان سخت، ولی کمال آور بود.
آن گاه، مرحوم سیدجمال برای اینکه به خلوت های شبانه ی خود در دو مسجد سهله و کوفه برسد،
بسیار مواظب بود حقّی از حقوق این خانم از دست نرود.
برای او شیرینی می خرید، با او ملاطفت می کرد تا بتواند او را راضی کند و به خلوت سلوکی خویش بپردازد.
انصاف اینکه مرحوم سیدجمال در رعایت حقوق دیگران عجیب بود.»
نه تنها دیگر مسلمانان و مؤمنین بلکه همه ی انسان ها، حتی حیوانات، درختان و جمادات بر گردن انسان حقوقی دارند.
استاد می فرمودند: «سالکی در نجف نیمه شب برای تهّجد برخواسته بود و چون احساس ضعف می کرد، تصمیم گرفت قدری عسل بخورد،
ناگهان دید بخاطر باز بودن درب شیشه ی عسل، مقداری مورچه روی آن جمع شده و او برای دفع آن ها رویشان آب ریخت و همه را نابود کرد.
بعداً در حال خواب یا مکاشفه مورد عتاب قرار گرفت که چرا تعدادی مورچه را کشتی؟ مگر راه دیگری برای دفع آن ها وجود نداشت.»
آری، درختان بر گردن ما حق دارند،
حیوانات حقوقی دارند،
قرآن در منزل حقی دارد،
مسجد محل ما حقی دارد،
عالِم حقی دارد
تا چه رسد به خویشاوندان و پدر و مادر.
#عشق_و_عرفان
🌴گوهر معرفت 🌴
اسباب اختیاری قبض خواسته :
1. صدور گناه کبیره
سالک باید تلاش کند که هیچ گونه گناه کبیره ای از او سر نزند.
به ویژه گناهان کبیره ای که حقّ الناس هم در آن پایمال می شود،
مانند: تهمت، غیبت، رشوه خواری و ... .
.
اصولاً گناه دل را می میراند و جان را افسرده می سازد.
سالک ادعای عشق محبوب را دارد و محبت با مخالفت محبوب نمی سازد.
سرّ اینکه اولین گام در سلوک پس از یقظه، توبه است، این است که سالک ِ آلوده پاک شود تا لیاقت سفر به عالم پاک را پیدا کند.
حتی دیده شده که اساتید عرفان به برخی شاگردان در آغاز هر اربعین دستور غسل توبه و توبه داده اند.
استاد فقه و عرفان، بزرگ عارفان قرن اخیر شیعه مرحوم آیة الله حاج ملاحسینقلی می فرماید:
«و آنچه این ضعیف از عقل و نقل استفاده نموده ام، این است که اهمّ اشیاء از برای طالب قرب، جدّ و سعی تمام در ترک معصیت است،
تا این خدمت را انجام ندهی، نه ذکرت و نه فکرت به حال قلبت فایده ای نخواهد بخشید، زیرا پیشکش و خدمت کردن سلطان با کسی که با سلطان در مقام عصیان و انکار است، بی فایده خواهد بود».
در خبر است که در اوائل پیروزی انقلاب اسلامی ایران گروهی که ادّعای سلوک و عشق داشتند،
به طور قاچاق ارز از کشور جمهوری اسلامی ایران خارج می کردند
و وقتی با نهیب مرحوم استاد حضرت علامه ی تهرانی روبه رو شدند،
گفته بودند: ما اهل عشقیم، عشق قانون نمی شناسد
مرحوم استاد بسیار ناراحت شدند و فرمودند: «در دنیای دیگر که با سر به دوزخ افتادید، آن وقت می فهمید قانون عشق کجا ظاهر می شود.»
و بعد فرمودند: «قوانین کشور اسلام لازم الاجراست و همه باید در این زمینه ها از ولیّ فقیه تبعیت کنند و نه هیچ کس دیگر حتّی مرجع تقلید خاصّ خود.»
باری، معصیت الهی سدّ سلوک است.
البته سالک به خصوص سالک نوپا معصوم نیست،
ولی باید بنایش بر اجتناب کامل از معاصی باشد،
به خصوص معصیت های کبیره.
فقها اصرار بر گناهان صغیره را هم معصیت کبیره دانسته اند.
🌴🌴
2. ارتکاب گناه صغیره
سالک باید از گناهان صغیره هم اجتناب کند
. اگرچه نفس اجتناب از گناهان کبیره خود باعث تکفیر و جبران گناهان صغیره است،
اما بسیار فرق است بین گناهی که انجام نشود و گناهیکه به فضل و لطف الهی پوشیده شود.
خداوند متعال وعده داده است که اجتناب کنندگان از گناهان کبیره را مورد تفضّل خود قرار دهد و گناهان صغیره شان را ببخشد.
اما سالک باید طریق «عصمت اختیاری» را بپیماید.
او باید در اندیشه ترک أولی باشد تا معصیت از او سر نزند.
3. عدم رعایت حقوق
سالک حقوق فراوانی بر گردن دارد که باید از عهده ی همه ی آن ها برآید.
کوتاهی در ادای حق دیگران موجب قبض می شود و حتی گاه انسان را از سلوک ساقط می کند.
مرحوم استاد طهرانی ره می فرمود: سالک واصل و عارف کامل مرحوم آیت الله حاج سیدجمال الدین گلپایگانی برای سالک سه امر را ضروری می دانستند:
1. ترک معصیت.
2. نماز شب و شب زنده داری.
3. رعایت حقوق.
سپس استاد اضافه فرمودند: «خود مرحوم سیدجمال عجیب بود.
همسری داشتند جسم، زبان دار، اهل امر و نهی و خلاصه به گونه ای بود که ساختن با این زن برای ایشان سخت، ولی کمال آور بود.
آن گاه، مرحوم سیدجمال برای اینکه به خلوت های شبانه ی خود در دو مسجد سهله و کوفه برسد،
بسیار مواظب بود حقّی از حقوق این خانم از دست نرود.
برای او شیرینی می خرید، با او ملاطفت می کرد تا بتواند او را راضی کند و به خلوت سلوکی خویش بپردازد.
انصاف اینکه مرحوم سیدجمال در رعایت حقوق دیگران عجیب بود.»
نه تنها دیگر مسلمانان و مؤمنین بلکه همه ی انسان ها، حتی حیوانات، درختان و جمادات بر گردن انسان حقوقی دارند.
استاد می فرمودند: «سالکی در نجف نیمه شب برای تهّجد برخواسته بود و چون احساس ضعف می کرد، تصمیم گرفت قدری عسل بخورد،
ناگهان دید بخاطر باز بودن درب شیشه ی عسل، مقداری مورچه روی آن جمع شده و او برای دفع آن ها رویشان آب ریخت و همه را نابود کرد.
بعداً در حال خواب یا مکاشفه مورد عتاب قرار گرفت که چرا تعدادی مورچه را کشتی؟ مگر راه دیگری برای دفع آن ها وجود نداشت.»
آری، درختان بر گردن ما حق دارند،
حیوانات حقوقی دارند،
قرآن در منزل حقی دارد،
مسجد محل ما حقی دارد،
عالِم حقی دارد
تا چه رسد به خویشاوندان و پدر و مادر.
#عشق_و_عرفان
🌴گوهر معرفت 🌴
قبض و بسط در سلوک الی الله
اقسام قبض سلوکی :
قبض به دو بخش خواسته و ناخواسته تقسیم می گردد
. قبض ناخواسته قبض الهی است که اراده ی مستقیم سالک در آن نقشی ندارد و خدای رحمان بر عبد سالک کویش وارد می سازد که از حرارت عشق و شعله ی شوق، در میان راه نسوزد.
سالک عاشق باید این قبض را قدر بداند و بر صدر بنشاند،
اما قبض خواسته:، قبضی است که اراده ی سالک در آن نقش دارد؛ یعنی سالک به دست خود قبض را که بوی هجران می دهد و حال نشاط را می رباید، برای خود به ارمغان آورده است.
قبض خواسته خود بر دو قسم معلوم السبب و مجهول السبب تقسیم می شود.
قبض خواسته معلوم السبب آن است که سالک با جستجو در عملکردِ گذشته و حال خود، علت آن را در می یابد.
این علّت عمدتاً ترک ادبی از آداب سلوک است.
قبض خواسته ی مجهول السبب، قبضی است که سالک هرچه دقّت می کند علت آن را نمی یابد، و شاید خوب می داند که چوب خورده است، اما نمی داند از کجا چوب خورده است.
از دیدگاهی دیگر قبض های خواسته به سه قسم تقسیم می شود؛ زیرا یا سببش اختیاری است، مانند گناه کردن و یا غیراختیاری است،
مانند مکدرکردن نفس امام علیه السلام و یا هم اختیاری و هم غیراختیاری است، مانند برخورد با انسان پلید.
قبض در تقسیمی دیگر به دو قسم شدید و ضعیف تقسیم می شود.
البته این تقسیم در مورد بسط هم جاری است. اقسامی که در این تقسیمات گفته شد، قابل تداخل اند.
بازشناسی قبض ناخواسته از قبض خواسته ی مجهول السبب کار آسانی نیست.
«=قبض غالباً پس از بسط دست می دهد، به علت اسائه ی ادبی که سالک در حال بسط انجام می دهد».
این عبارت با اختصارش بر همه اقسام سه گانه دلالت دارد؛ زیرا در برابر اکثر، قلیلی است که به دلیل اسائه ی ادب نیست و اسائه ی ادب را هم، گاه سالک می فهمد و گاه نمی فهمد.
در این عبارت دو نکته وجود دارد.
اول آنکه اکثر قبض ها، قبض های خواسته است
و دوم اینکه منشأ قبض خواسته، سوء ادبی است که از سالک در زمان بسط سر می زند، اما این نکته قابل استفاده نیست که این سوء ادب به خاطر بودن در حال بسط است.
البته ممکن است که حال بسط، خود علّت از دست دادن یکی از آداب گردد.
واردات گاه آن قدر سنگین است که سالک را از جای می جنباند و سالک از جای جنبیده، شاید ادبی را مغفول بگذارد و قهراً به قبض گرفتار آید، ولی این مطلب، کلی نیست.
یعنی این گونه نیست که همیشه و یا حتی در اکثر موارد، حال بسط منشأ سوء ادب گردد.
به هر حال، این سوء ادب، می تواند امری باشد که از سالک در درجه ای که در آن قرار دارد مورد انتظار و توقع نبوده است.
قهراً مصادیقش قابل تعیین دقیق نیست، اما ما در اینجا به برخی از اهمّ مصادیق اشارتی می کنیم،
ولی پیش از شروع، این نکته را باید تذکر دهیم که اکنون درصدد ارائه ی اسباب اختیاری قبض خواسته ایم.
ادامه دارد...
#عشق_و_عرفان
#قبض_بسط
🌴 گوهر معرفت 🌴
: قبض و بسط در سلوک الی الله
1. از آنچه گذشت دانسته شد که قبض و بسط دارای چند نوع است:
الف. قبض و بسط برای مؤمنین عادی.
ب. قبض و بسط برای سالکان راه خدا.
ج. قبض و بسط برای عارفان کامل.
این سه را می توان به ترتیب: قبض و بسط ایمانی، سلوکی و عرفانی یا توحیدی نامید.
به نظر می رسد اگر بگوییم قبص
و بسط دارای درجاتی است، سخن صحیحی گفته ایم که درجه ی اول آن پیش از سلوک و درجه ی سوم پس از سلوک و درجه ی دوم در حال سوک پدید می آید و چون درجات مؤمنین عادی و درجات سالکان و درجات عارفان (به اعتبار جوهره ی وجودی و مقدار تحقق به درجات بقاء الله) مختلف است، هر یک از این سه درجه را می توان به مراتب درجاتی تقسیم نمود.
2. قبض با خوف و بسط با رجا تفاوت دارد. در کتاب های اصطلاحات عرفانی به این تفاوت تصریح شده است. عبدالرزاق کاشانی گوید:
«فرق میان قبض و بسط با خوف و رجا این است که خوف به امر ناپسند در آینده تعلق می گیرد و امید به امر مورد پسند در آینده متعلق است (البته در مقام نفس، ولی قبض و بسط به زمان حاضر گره می خورد و ربطی به آینده ندارد».
این تفاوت به فرقِ ماهیت این دو برمی گردد.
فرق دوم مربوط به درجه ی آن هاست که قبض و بسط در مقام «قلب» است و خوف و رجاء در مقام «نفس».
فرق سوم، خوف و رجاء مقام است، ولی قبض و بسط مقام نیست، بلکه دو حالت سالک است.
3_در اصطلاح عرفا «خِضر» کنایه از بسط است و «الیاس» کنایه از فیض، کاشانی گوید:
خضر کنایه از بسط است و الیاس کنایه از قبض است.)
لذا گاه سالکان از یکدیگر می پرسند حالت چه طور است؟ حال خضری داری یا الیاسی؟ یعنی در حال بسط به سر می بری یا در قبضی. سؤال چرا از بسط به خضر و از قبض به الیاس کنایه می آورند، جرجانی می گوید:
« از بسط به خضر تعبیر می شود، زیرا قوای مزاجی جسمی او و نیز قوای روحانی او در عالم غیب و شهادت گسترده است.)
و می نویسد:
«از قبض به الیاس تعبیر می شود، زیرا الیاس همان ادریس است و او چون به عالم روحانی (غیب) بالا برده شد، قوای مزاجی اش در عالم غیب مستهلک شد و توسط عالم غیب گرفته و قبض گردید و لذا از قبض به الیاس تعبیر می شود.
4. سالک در اوج بسط سلوکی از نوعی «حزن دائم» در قلب خود بهره مند است. سالک غیرواصل به درد هجران مبتلاست به همین خاطر حافظ می گوید:
درد هجری کشیده ام که مپرس
لب لعلی گزیده ام که مپرس
عارفان بر لزوم حضور این حزن همیشگی در قلب تأکید فراوان دارند و گویند همین حزب، سالک را به پیش می برد تا او را به مقصد برساند و بسوزاند. علت این حزن نرسیدن به مقصود و محبوب است. مرحوم استاد طهرانی می فرمودند:
«سالک باید دائماً در دل حزنی داشته باشد مبتنی بر ترس از نرسیدن به مقصود که همین حزن او را به مقصود خواهد رساند.» آری، نفس هجران بالاترین «قبض» سالک است.
ایشان می فرمودند: «سالک هر شب که سر بر بستر می نهد، باید به قدری شوق وصالش شدید باشد که به امید انسان کامل از خواب برخاستن، بخوابد.»
پایان مبحث قبض و بسط
#عشق_و_عرفان
#قبض_و_بسط
🌴گوهر معرفت 🌴
#الهم_عجل_لولیک_الفرج
╭┅┈┈┈┈ >>𑁍<<┈┈┈╼┅╮
@wwwkhadem_emame12
╰┅╾┈┈┈ >>𑁍<<┈┈┈┈┅╯
عشق و عرفان
: توجه به " فقر ِ " ذاتی خود
مقدمه و کلیات :
«فقر» یکی از مراحل سیر و سـلوك عرفـانی و در لغـت بـه معنـاي نیـاز و احتیـاج اسـت و در
اصطلاح صوفیه، نیازمندي به خدا و بی نیـازي از غیـر اوسـت. «فقـر و غنـا » در ادبیـات عرفانی، سابق هاي کهن و جایگاهی والا دارد. فقـر در لغـت بـه معنـاي درویشـی و
نداري و «غنا» نقطۀ مقابل آن و به معنی توانگري، بی نیازي و دولتمندي است.
سالک در این وادي به
صفت عدم اصلی و فقر ذاتی خود برمیگردد و به آن اقرار میکند.
فقر از مسائل مهم عرفانی است و
علاوه بر شاعران که در دیوانهاي خود به آن اشاره کرده اند خود عرفا نیز در این زمینه نظریه پردازي ها کرده اند.
عرفان متعالیترین علم بشري و راه شناخت الهی است. عرفا بر این عقیده اند که نفس انسان باید
مراحلی را طی کند تا به حق و حقیقت برسد. براي رسیدن به این امر باید دل را از تمایلات نفسانی
و غیرالهی و به طور کلی ماسوي االله پاك کرد. مفهوم فقر واژهاي است قرآنـی
که در ذهن و زبان عارفان مسلمان فراوان به کار رفته است این مفهوم در مراحل سلوك در زمرة منازل اساسی به شـمار
میآید و منظور از آن عدم التفات به ماسوي الله و مقر بودن به نیازمندي در برابر حق تعالی است. خداوند در قران می فرماید : «یا ایها الناُس انتَِّم الفُِّقراء الی الله واللَِه هو الغنَُِّی الحمید» (فاطر/15 (اي مردم شما همه به خدا
فقیرید و تنها خداست که بینیـاز و غنـی بـا لـذات و سـتوده صفاتسـت. «و ُِالله الغنَِـی وانـتم ِالفُِقـراء
(محمد/37» «(فقط خدا بی نیاز است و شما نیازمندید.» پس از قرآن کریم، در سخنان بزرگان دین، از
فقر به عنوان افتخار و کرامتی از جانب حق تعالی یاد شده است.. عارفان نیز تحت تأثیر تعالیم قرآنی
و اسلامی به تبین فقر عرفانی پرداختها ند و در آثار خود به صورت پراکنـده بـه ایـن موضـوع اشـاره
داشته اند، حتی به جرأت میتوان گفـت شـاکله اصـلی بیشـتر کتـب
عرفانی بحث فقر و انقطاع از دنیا است. قشیري، هجویري و مولانـا، خواجـه عبـداالله انصـاري، ابـو
سعیدابوالخیر، شیخ فرید الدین عطار، حافظ و.... نیز هـر یـک در آثـار خـود بـه ایـن مسـاله اشـاره
داشتها ند.
بحث
فقر در لغت و اصطلاح تصوف
فقر در لغت عرب به معناي ناداري و جمع آن فُقُور و مفاقر است.در زبان فارسی فقـر بـه معنـی
تهیدستی، تنگدستی و درویشی است، خلاف غنی(لغت نامه،ذیل واژه فقر) فقر «نیازمندي به خـدا و
بی نیازي از غیر اوست.
فقیر مطابق اصطلاح فقها، «کسی را گویند که کمتـر از نصـاب و حـدي کـه زکـات بـدان تعلـق
میگیرد، مالک باشد، حد نصاب دویست درهم است.»
«اشتقاق فقیر از فقارست و فقار آن استخوان است که قوم ثبت بر آن باشد هر گـه کـه آن اسـتخوان
شکسته شود مرد ضعیف شود و او را فقیر خوانند یعنی در همه حال در نشسـت و خاسـت محتـاج
باشد به معینی که یاور او باشد و همچنین فقیر آن است که محتاج است به دیگـري. »
«معناي عمیقتر و حکمی آن فقر ذاتی است که همۀ انسان ها و ممکنـات فقیرنـد و تنهـا وجـود
واجب یا واجب الوجود است که غنی با لذات است. یک معناي فقرم هم فروتنی و شکسته حـالی و
فقر آگاهی است که به عنوان مترادف عرفان به کار میرود. چندان که به عرفا اهل فقـر گوینـد. »
ادامه دارد.
#عشق_و_عرفان
#فقر_و_فنا
🌴گوهر معرفت 🌴
#الهم_عجل_لولیک_الفرج
╭┅┈┈┈┈ >>𑁍<<┈┈┈╼┅╮
@wwwkhadem_emame12
╰┅╾┈┈┈ >>𑁍<<┈┈┈┈┅╯
راههای عملی کسب عشق و محبت الهی
فقر در عرفان :
فقر از کلمات کلیدي و مفاهیم محوري تصوف و عرفان است در مجموعه آثـار صـوفیه، تقریبـا
هیچ اثري را نمییابیم، مگر آن که بخشی از آن به فقروفقیر و تفاوت آنها بـا غنـا و غنـی اختصـاص
یافته باشد اغلب عرفا در طرح موضوع فقر این آیۀ شریفه را پیش درآمد سخن خود قرار دادهاند: «لَُِلفقَِراء الذَُِین
اُحصروا فی سبیل االله لایستطیعون ضَِربا فی الارض یحسبهِّم الجهل اغنیاء من التعصب» (بقره/273 .
فقر چهارمین مقام از مقامات تصوف بر اساس دسته بندي ابونصر سراج فقر است. فقـر در لغـت
به معناي نیازمندي و در اصطلاح نیازمندي به باري تعالی و بی نیازي از غیر اوسـت. عرفـا در مـورد
فقر به آیه شریفه «یا ایها النَِاس انتَِّم الفقَِّراء الَُِی االله و االله هو الغنَُِّی الحمید» (فاطر/15 )استناد میکننـد
و همچنین حدیثی از پیامبراکرم(ص) نقل شده اسـت بـه ایـن ترتیـب «الفَُِقـر فَُِخـري و بـه افتَِّخـر ».
فقیر از نظر عرفا کسی است که هیچ چیز را در تصرف خود در نمیآورد؛ زیرا هر چه در تصرف
انسان آید به همان مقدار او را بند میزند و دلبسته و گرفتار میکند .
از خواجه عبد الله انصاری است که گفت: «بنده آنی که در بند آنی، اگر در بند نفسی بنـده نفسـی و اگـر در بنـد دنیـایی بنـده
دنیایی» قال رسول االله علیه و سلم: «تَعس عبد الخَمیصه». (قشیري، 1389:361 (غنا در مقابل فقـر از
اوصاف کمالیۀ نفس است بلکه از صفات کمالیه موجود بما انه موجود است از این جهت غنا صـفتی
ذاتی براي حق تعالی محسوب میشود و مخلوقات متصف به فقر ذاتی اند و هرگز غنی نمیگرددنـد.
با تعریف غنا که ضد فقر است بیشتر به شناخت فقر رهنمون میشـویم بـه طـور کلـی «غنـا » یعنـی
دارایی، اعم از این که این دارایی عاریتی باشد یا ذاتی بهر حال دارندة چیزي، حتی یـه اعتبـار، از آن
جهت که آن را دارا است، مالک آن چیز است بنابراین فرد غنی یا آنچـه را دارد از خـود دارد(غنـاي
حقیقی) و یا از دیگري (غناي عرضی یا اعتباري). (ابن عربی، ج7 )
باب 41 در ترجمه رساله قشیریه در فقر است و در این باره نوشته است که: درویشی شعار اولیا بود و پیرایه اصفیا و اختیار حق سبحانه و تعالی خاصگان خویش را از اتقیا وانبیا و درویش گزیدگان خدایند از بندگان او و موضع رازهای او و درویشان صابر همنشینان خدای هستند در قیامت.در مرصادالعباد نوشته است: «آنچه نصیب من است و کام من در ناکامی و مراد من در نامرادی و هستی من در نیستی و توانگری و فخر من در فقر است:«الفقر فخری....»...ای محمد این چه سراست که تفاخر به پیشوایی و سروری انبیا نمی کنی و به فقر فخر می کنی؛زیرا که راه ما بر عشق و محبت است و این راه به نیستی توان رفت و پیشوایی و سروری و نبوت همه هستی است...»(1)
باید دانست که کلمات«فقیر»و«درویش» و«گدا»به معنی بی چیز و تنگدست ،مصطلح شده است و گاهی آنها را به صورت مترادف به کار می برند ،اما تفاوت معنی دارند؛ البته درویش به معنی مرادف«صوفی» هم آمده است.اما «گدا» معمولا سوال می کند و کلمه«کدیه»و«تکدی»معرب همین کلمه است که مردود شده است.
و «فقیر»واقعی فقر را به روی خود نمی آورد و همان است که به مقام فقر رسیده و فقط نیازمند به حق است. بدیهی است آیین اسلام آنگونه بی چیزی و تهیدستی مسلمان را نمی پسندد و در حدیث«کاد الفقر ان یکون کفرا»فقیر را از کفر ترسانده و هشدار داده است.
اما پیش عطار، فقروغنا،هفتمین و آخرین وادی سیر طریقت را تشکیل می دهند و این در حالی است که فرد سالک قبل از آن وادی های طلب،عشق،معرفت،غنا،توحید و تحیر را پشت سر گذاشته است(منطق الطیر).
ادامه دارد...
#عشق_و_عرفان
#فقر_و_فنا
🌴گوهر معرفت 🌴
#الهم_عجل_لولیک_الفرج
╭┅┈┈┈┈ >>𑁍<<┈┈┈╼┅╮
@wwwkhadem_emame12
╰┅╾┈┈┈ >>𑁍<<┈┈┈┈┅╯
توجه به " فقرِ" ذاتی خود
مراتب فقر و طبقات فقرا :
از تعاریف فقر معلوم میشود که فقرا دارای مراتب مختلف و طوایف گوناگون هستند که عبارتنداز :
1-تهیدستی
کسانی که از دنیا و اسباب آن بیبهرهاند که خود بر سه دسته تقسیم میشوند؛ آنانکه تنها تهیدستند ولی نه تهیدل؛ آنانکه هم تهیدستند و هم تهیدل و آنانکه دست و دل هم ندارند.
2-داشتن و خود را مالک نپنداشتن:
کسانی از دنیا و اسباب آن برخوردارند و در آن تصرف میکنند ولی «دنیا و اسباب آن را ملک خود ندانند»،از اینرو آنچه به دست آورند، ایثار کنند و بهخاطر آن، توقع عوضی در دنیا و آخرت ندارند.
چون آنچه را دارند یا به دست آورند و ایثار کنند، از خود ندانند تا شایسته پاداش در دنیا یا آخرت باشند، بلکه آن را امانتی در دست خویش دانند که به اهلش رسانند.
شبلی گوید: فروترین درجه اندر فقر آن است که همه دنیا آنِ مردی باشد، به یک روز نفقه کند؛ اگر بر دل او درآید که اگر فردا را قوت باز گرفتمی بهتر بودی، اندر درویشی صادق نباشد.
3ـ هیچ کمالی را به خود نسبت دادن:
کسانی که علاوه بر آنچه گفته شد، صفات خود را نیز ملک خویش ندانند، به همین خاطر اعمال و طاعت را اگرچه از آنان صادر شود، از خود نبینند و ملک خود ندانند و چون چیزی را از ملک خود نپندارند، طاعات را نعمت خدای متعال میدانند که شکر و سپاس بر آن واجب است.
نعمت، بر منت می افزاید نه بر استحقاق و اینان همهچیز را نعمت او می دانند، بنابراین منت افزون شده است نه طلب و استحقاق عوض؛ استحقاق عوض بر مال و کار خویش و اینان مالی و کاری برای خود نمیشناسند، به همین خاطر چشم به عوض ندارند.
4ـ ذات خود را نیز از خود ندانستن (فقر عارفانه) :
کسانی که علاوه بر آنچه یاد شد، «ذات و هستی خود را از آن خود نبینند، بلکه خودی خود را از آن خود نبینند.
ایشان را نه ذات بود و نه صفت؛ نه حال نه مقام»؛ نه فعل نه اثر، از دو عالم هیچ ندارند وجود خود را و خودیت خود را و هرچه از آن به «من» یا «خود» تعبیر میشود، جلوهای از او دانند و منتی از منن سابقه او، بدون هرگونه استحقاقی و استعدادی، بلکه خود استحقاق و استعداد را نیز از او دانند. با این نگاه، دیگر نه وصفی بر ایشان میماند و نه فعلی.
فعل و وصف از عوارض ذات است؛ ذات که فانی شد یا فنای آن آشکار گردید، خانه از پایبست ویران میشود و دیگر نقش و ایوانی نمیماند تا به خانه نسبت داده شود.
در این مقام است که گفتهاند: «الفقیر لایحتاج الی الله»،چراکه احتیاج صفت محتاج است و قائم بر ذات او؛ اینجا نه ذات است و نه صفت.
به تعبیر اهل حکمت، وجود ممکن، عین فقر است نه شئ فقیر؛ فقر عین ذات اوست.
به همین خاطر است که عین روسیاهی است که فرمودند: «الفقر سواد الوجه فی الدارین». بیعنایات او هیچیم هیچ.
هیچْ چیزی نیست تا وصفی یا فعلی را بتوان بدو نسبت داد.حدیث شریف «الفقر فخری»، اشاره به همین معناست.
از ابن جلا پرسیدند: که مرد مستحق اسم فقر کی گردد؟ گفت: آنگه که از وی هیچ بقیت نماند.
گفتم این چگونه بود؟ گفت: چون او را نبود او را بود؛ «اذا کان له فلیس له و اذا لم یکن له، فهو له»؛هرگاه فقر برای کسی باشد،
چون کسی هست که فقر وصف او گشته است و این با حقیقت فقر سازگار نباشد؛ فقر آنگاه حقیقی باشد که فقیری در میان نباشد.
ادامه دارد...
#عشق_و_عرفان
#فقر_و_فنا
🌴گوهر معرفت 🌴
توجه به " فقرِ" ذاتی خود
ادامه.
.
فقرا بر سه طبقه اند:
1- برخی مالک چیزی نبوده و در ظاهر و باطن از کسی چیزی نخواهند و از کسی انتظار چیزی هم ندارند و چنانچه به آن ها اعطا شود نپذیرند.
ابوعبدالله بن جلا در جواب سوال از حقیقت فقر گوید:«بر دنیا آستین بیفشانی و بگویی پروردگارم خداست.»
2- برخی دیگر مالک چیزی نبوده و از کسی چیزی نخواهند ولی چون چیزی بدون درخواست به آنها عطا گردد، بپذیرند.
از جنید نقل شده است که:« علامت فقیر صادق این است که تقاضا نکند و احسان نخواهد ولی چون به او احسان شود آن را بپذیرد.»
3- برخی دیگر از فقرا مالک چیزی نیستند و چون نیازمند شوند به بعضی از دوستان که با شادی ایشان شاد گردند روی آورند.
جریری:«نداشته طلب نشود،مگر آنکه داشته ای از دست برود.»
طرز تلقی و بینش محوری در حیات عارفانه را فقر تشکیل می دهد. در قرآن مجید(سوره فاطر،آیه 15) فقر انسانی در پیشگاه خداوندمتعال باغنای الهی مقابل هم قرارداده شده است وهمین نیزیکی از ریشه های مفهوم فقر نزد عارفان را به وجود می آورد.
درحقیقت اسامی عمده ای که درمغرب زمین عرفارا بدان نامها شناخته اند - هرچند که غالباً تصاویر مخدوشی از این اسامی در ذهن خوانندگان نقش بسته است-
یکی«فقیر»ودیگری«درویش»است.فقریکی از اوصاف پیامبر اسلام(ص)بود که به حسب روایاتی که به ما رسیده فرمودند:«فقری فخری»(فقر من مایه افتخارمن است).
داستانهای زیادی درباره فقرو بی چیزی اهل بیت و اعضای خانواده ایشان برسر زبانهاست.
عارفان فقر ظاهری را یکی از مقامات لازم در شروع طریقت دانسته کوشش می کردند حتی المقدور هرچه بیشتر آن را حفظ کنند که غالبا در آخر عمر چنین می زیستند.
دلیلی در دست نیست تا در اصالت داستانهای برجسته ای که پیرامون فقر و ناداری کامل بعضی عرفای بزرگ گفته می شود شک نماییم.
حصیری که عرفا روی آن می خوابیدندو غالبا هم تنها مایملک ایشان بود در اشعار متاخرپارسی سمبل ثروت معنوی گردید چرا که مالک خود را مرتبه ای بالاتر از حضرت سلیمان بر تخت سلطنت خویش می بخشید:
هـرکه را بایـد نـوشـتن نـسخه آداب فـقر
صفحه تن را زنـقـش بـوریا مـسطر کند
فقری که به زبان معنوی تفسیر شده باشد به معنای فقدان میل و آرزوی تملک هرگونه ثروت و سرمایه ای است که از جمله فقدان میل به مالک شدن برکات اخروی را نیز شامل می شود.
از جنبه -های گوناگون فقرحقیقی یکی هم این است فرد عارف نباید از هیچ کس چیزی درخواست کند خواجه عبدالله انصاری که به شدت نیز فقیربود هرگز از دوستان ثروتمند خویش حتی یک پتو هم درخواست نکرداگرچه می دانست که آنها به شدت علاقه مندند که چیزی به وی بدهند،چون که می گفت:«چرا ایشان خود ندانند که من هیچ ندارم و از هیچ کسی چیزی نخواهم»
از این روی که درخواست کردن به معنی اعتماد کردن بر مخلوق بود و دریافت کردن چیزی نیز بار شکر سپاس را بر گردن سائل می گذاشت،باری که بسیار سنگین ودست وپاگیر تلقی می شد.
اگر کسی دیگر هیچ آرزویی برای خوددر این دنیاو آن دنیا نداشته باشد در آن صورت است که میتوان او را یک فقیر واقعی نامید.
مالک بودن برهرچیز به معنای تحت تملک آن چیز قرار داشتن است دنیا کسانی را که مالک پاره ای از متعلقات آن هستند اسیروبنده خود می سازد در حالی که فقیر حقیقی کسی است که چیزی را صاحب نیست ودرنتیجه چیزی هم اورادرتصاحب خویش ندارد.
چنین شخصی تنها به خدا احتیاج دارد و بس.
#عشق_و_عرفان
#فقر_و_فنا
🌴گوهر معرفت 🌴