🌺بنام خدای دلتنگ ها...
میخوام باهام خودمونی حرف بزنیم رفیق...
لفظ قلم حرف زدن الان به کار نمیاد...
همیشه که دلتنگی برای یک نفر نیست؟!
▪️گاهی میشه دلتنگ بود
▪️دلتنگ یک اردوگاه
▪️دلتنگ یک شهر
▪️دلتنگ هوای یک شهر
من از وقتی که برگشتم تمام دلتنگی هامو جا گذاشتم تو حیاط اردوگاه 😔😔
همه میپرسن مگه اونجا چی داره که انقدر بی تابی؟!
📌یک لحظه صبر کن رفیق...
اونجا چی داشت که ما انقدر بی تابیم؟!
اونجا...
آره آره دقیقا همونجا...
من نمیتونم بگم اونجا چی داشت...
باید خودتون برید ببینید
بقول یکی از رفقا ببین اونجا چی داره که ما یکسال فعالیت میکنیم تو کمیته خادمی برای ده الی چهارده روز
حالا تو ببین چی داره که مارو بی تاب کرده تورو هم بیقرار....
#دلنوشته_دلتنگی
#سخت_دلتنگم
#خادم_نوشت
#شهدا_کم_مرا_قبول_کنید
@khademin_alborz
اربعینی ک یاران راهش را هموار کردند
خرازی ها؛ همت ها؛ باقری ها؛
و خود آرزو داشتن
کربلا را ببینید
اما در آغوش حسین (ع) آرام گرفتند
آری هرکسی ک دلش هم با حسین (ع) باشد
ب خوشبختی خواهد رسید
الهی عاقبت مان مثل بابایی ها حسینی شود
#خادم_نوشت
#اربعین
@khademin_alborz
..
📝بر مدار شهید
امروز روز اول است بعد از پنج سال هنوز که هنوزه نمی دونم چی شد که تنبیهم شد پنج سال حسرت ،هرچی بود تقصیر خودم بود خود جناب عالیم
هنوز هم اذن مقتل ندادند اما خب برای من حسرت کشیده نفس کشیدن تو هوای شهدا هم کلی غنیمت..
از همین روز اول شروع شد اصلا چرا روز اول از همون ثانیه اول جدال با نفس شروع شد وچقدر سخت است این نبرد نابرابر و اگر شما هوای منو نداشته باشید قطعا بازنده این بازی منم!
امروز دیر رسیدم هوا ابری بود
مهمان ها رفته بودند ، ولی عطرحضورشون هنوز در هوا پخش بود. عمیق نفس کشیدم میشود کسی دور شما بگردد و نشانی ازشما نگیرد
بارون هم اومد آلایاینده های جوی رو روشست و برد منم باید به چشمام التماس
کنم آلاینده های قلبم بیشتر از حد مجاز شده باید چشمام ببارد تا هوای دلم صاف شود و آماده شوم برای استقبال از مهمانان شما
ادامه دارد ....
✍🏻#خادم_نوشت
💌 #مقرباکری
@khademin_alborz
..
📝بر مدار شهید
همه جا آمادست و همه منتظر ،منتظر نور چشمی های شما همان ها که خودتان رفتید برای تک تک شان دعوت نامه فرستادید دست شان را گرفتید نازشان را خریدید تا مهمانتان شوند تا عاشقتان شوند عاشق سیره و راه و روش تان ..
از دور چراغ های اتوبوس پیدا می شود مهمان ها می رسند با حال و هوایی عجیب
همین بچه های ده هشتادی که در شهر خودشان کلی رعایت می کنند که لکه ای روی لباسشان ننشیند اما اینجا خیلی راحت روی خاک های مقتل شما می نشینند اصلا اینجا خاکی شدن اعتبار می دهد به قول بزرگی استخوان های شما را بردند اما پوست و خون و رگ های شما در این خاک ها تجزیه شده و این علت اعتبار خاک مقتلتان .مهمان ها آمدند با انبوهی از گوشت و پوست و رگ های شما که روی لباس ها و کفش هایشان نشسته و چقدر زیبا شده اند دختران شما در این شمایل عطر شما را گرفته اند ..
و خادمانی که دور یارهای آخر الزمانی شما
می گردند تا پاسی از شب انگار خود آقا مهدی باکری اینجا بودند گل و لای
می زودودند و حالا همهی کفش ها تمیز شده و مهیا قدم برداشتن های محکم و استوار در راه شما و اینگونه وارد روز دوم شدیم.
ادامه دارد ...🌸🍂
✍🏻#خادم_نوشت
💌 #مقرباکری
@khademin_alborz
..
📝بر مدار شهید
روز سوم است اینکه از صبح در تدارک باشی همه جا را آماده کنی مهیا شوی برای آمدن مهمان ،
احوال عجیبی است چشم انتظاری :)
هر کس انتظار چیزی را می کشد مثلاً مهمان های
امشب ما منتظر باز شدن درب..
مسئولین منتظر درست شدن برق اردوگاه
زائران منتظر رزمایشی که کنسل شد!! اما رزق دیگری برایشان رقم خورد.
خادمین منتظر زدن خاموشی
زندگی پر است از همین انتظار ها و معنای انتظار
با رسیدن کامل می شود.
کمی تامل می کنم فکری به ذهنم هجوم
می آورد چه کرده ام برای امامی
که سخت منتظر من است .
ادامه دارد ...
✍🏻#خادم_نوشت
💌 #مقرباکری
@khademin_alborz
..
📝بر مدار شهید
جسمم خو گرفته با شرایط جدید اما دلم نمی خواهد اینجا هم دچار روزمرگی شوم کاروان ها می آیند و میروند و هر زائری قصه ی خودش را دارد ، نه
کنار در ایستادم و راهی شدن دانش آموزان را به سوی نور تماشا کردم با مرور یادمان هایی که مهمانشان می شوند انگار چشمانم به التماس دلم پاسخ گفته بودند ،آسمان ابری چشمانم گویی قصد باریدن داشت ،ذهنم روی معراج شهدا قفل می کند چه پایان قشنگی در همین گیر و دار شوکه می شوم از خبری که شنیدم به چند ثانیه نکشیده عکسش منتشر می شود در فضای مجازی
إنَّالله وَ انَّا إلَیْه راجِعُون
باغبانی دیگر از باغبانان لالهها ...🥀
🏴 خادم الشهدا برادر عزیز کربلایی نوید عسگری
دار فانی را وداع گفت و به لقاالله پیوست..
همین چند روز پیش مهمان مقر شهید باکری بودند
خوشا به سعادتتان که آخرین ماموریتتان خادمی شهدا بود چه خوب عاقبت بخیر شدید و شهدا چه زود دلتنگتان شدند خواهشی از شما داشتم حالا که در محضر شهدا و حضرت ارباب هستید رسم رفاقت را در حال همه خادمین شهدا تمام کنید و برای ما عاقبت بخیری از جنس شهادت بخواهید
به قول شهید مصطفی صدر زاده آخرین ماموریت یک بسیجی شهادت است ـ
واین بود آغاز روز چهارم :)
ادامه دارد ..
✍🏻#خادم_نوشت
💌#مقرباکری
@khademin_alborz
📝بر مدار شهید
موقع رفتن است ..
ممنونم شهدا که جواز خادمی ام را امضا کردید.
ممنونم که اجازه دادید چند صباحی ساکن قدمگاه و مقتلتان باشیم
ممنون که اجیرمان کردید
ممنونم که اجازه دادید رگ و پوست شما روی لباسمان بنشیند وریه هامان پر شود از عطر شما ..
ممنون که گذاشتید این چند روز نفس خسته زائرانتان به ما بخورد
وببخش
کم کاری من را
وقدرنشناسی ام را..
ببخش که کم به سراغتان آمدم و هر وقت آمدم خستگیم را برایتان آوردم.
و ببخش ناتوانی ،کندی وکسلی ام را که در شأن شما نبود..
و در آخردلخوشم به این جمله "شهیدآقا مهدی زین الدین"
هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کنید، آنها شما را نزد اباعبدالله (علیه السلام) یاد می کنند .
و تمام..
✍🏻#خادم_نوشت
💌#مقر_باکری
@khademin_alborz