#بیاد_فرزندان_شهدا
اول پاییز بود و در #کلاس
دفتر خود را #معلم باز کرد...
بعد با نام #خدای مهربان
درس اول ، #آب را آغاز کرد...
گفت #بابا آب داد و بچه ها
یک صدا گفتند #بابا آب داد...
#دخترک اما لبانش بسته ماند
#گریه کرد و صورتش را تاب داد...
اون ندیده بود #بابا را ولی
عکس اورا دیده در قابی سپید...
یادش آمد #مادرش یک روز گفت
دخترم بابای پاکت شد #شهید...🌹
مدتی در فکر #بابا غرق بود...
تا که دستی #اشک اورا پاک کرد...
بچه ها #خاموش ماندند و کلاس
آشنا شد با سکوتی #تلخ و سرد
دختری در گوشه ای آهسته باز...
گفت #بابا آب داد و نان داد...
شد معلم گونه هایش خیس و گفت :
بچه ها بابای زهرا #جان داد...🌹🌸
بعد روی تخته #سبز کلاس...
عکس چندین #لاله زیبا کشید🌷
گفت درس اول ما بچه ها...
درس ایثار و وفا، درس #شهید...
مشق شب را هرکه با #بابای خود...
باز، #بابا آب داد و نان نوشت...🌸
#دخترک اما میان دفترش......
ریخت اشک و "داد بابا #جان" نوشت....💔
به یاد دردانه چهار ساله
#شهید_مدافع_حرم تازه تفحص شده
#شهید محمد بِلباسی...
@khademinalborz
📌 آخر #معرفت و #مهربانی....
🌞 روزی حضرت #محمد(صلی الله علیه وآله) #نماز ظهر را به جماعت می خواندند 🕌 که ناگهان دو رکعت آخر نماز را سریع به پایان رساندند.
اصحاب پس از نماز از حضرت سوال کردند:
چرا نماز را سریع تمام کردید؟
پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمودند:
مگر صدای #گریه کودکی را نمی شنوید؟😭 نماز را سریع تمام کردم تا به کودکی که گریه می کرد، رسیدگی کنند.
📚کلینی، کافی،۶، ص۴۸
@khadem_koolebar