eitaa logo
"خادمین سرزمین ملائک"
4.5هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
37 فایل
پـدرم گـفـت اگـر خادم ایـن خانہ شـوی🍂 همہ ے،زنـدگـےوآخـرتت تضـمـین است(💚) اینجــا از خـــادمــۍ تاشهــادت،فاصله اے نــیست! ادمین @ya_mahdi65 اینستاگرام ما https://www.instagram.com/khadem_koolehbar
مشاهده در ایتا
دانلود
"خادمین سرزمین ملائک"
خودساخته💪🏻 🌙شب، در خانه عبدالله، تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمی‌توانم
خودساخته ۲ نمی‌خواستم آدرس او را گم کنم. تاجعلی گریه می‌کرد. صدا زد: «قاسم، رفيق...» ادامه حرفش را نشنیدم. ❓مجدد، پرس و جو شروع شد. حالا سه روز بود از صبح تا شب به هر در بازی سر می‌زدم. بعضی درها که یادم می‌رفت، چند بار سؤال می‌کردم. رسیدم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. یکی یکی سؤال کردم. اول قبول می‌کردند. بعد از یک ساعت رد می‌کردند! به آخر خیابان رسیدم. از پله‌های یک ساختمان بالا رفتم. صدای همهمه زیادی می‌آمد. بوی غذا آن‌چنان پیچیده بود که عن‌قريب(نزدیک) بود بیفتم. سینی‌های غذا روی دست یک مرد میان‌سال، تندتند جابه‌جا می‌شد، مرد چاقی پشت میز نشسته بود و پول می‌شمرد: یک دسته پول! محو تماشای پول‌ها بودم و شامه‌ام مست از بوی غذا. 🔺 مرد چاق نگاهی کرد. با قدری تندی سؤال کرد: «چه کار داری؟» با صدای زار گفتم: «آقا، کارگر نمی‌خوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریه‌ام گرفت. چهره مرد عوض شد. گفت: «بیا بالا.» از چند پله کوتاه آن بالا رفتم. با مهربانی نگاهم کرد. گفت: «اسمت چیه؟» گفتم: «قاسم.» - فامیلی‌ت؟ - سلیمانی - مگه درس نمی‌خونی؟ - چرا آقا؛ ولی می‌خوام کار هم بکنم. 🔊 مرد صدا زد: «محمد، محمد، آمحمد.» مرد میان‌سالی آمد. گفت: بله، حاجی.» گفت: «یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آورد. اولین بار بود می‌دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلو خورشت سبزی می‌گویند. گفت: «بگذار جلوی این بچه.» 🍽️ طبع عشایری‌ام و مناعت‌طبع(عزت نفس) پدر و مادرم اجازه نمی‌داد این جوری غذا بخورم. گفتم: «نه، ببخشید. من سیرم.» درحالی که از گرسنگی و خستگی، نای حرکت نداشتم. حاجی که بعداً فهمیدم حاج محمد است، با محبت خاصی گفت: «پسرم، بخور.» ظرف غذا را که تا ته خوردم و یک نوشابه پِپسی که در شهر دیده بودم راسر کشیدم. 🌺 حاج محمد گفت: «می‌تونی کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا بخوری. روزی پنج تومان به تو می‌دهم. اگر خوب کار کردی، حقوقت را اضافه می‌کنم.» برق از چشمانم پرید. از زیارت «سید خوشنام، پیر خوشنام» تشکر کردم که مشکلم را حل کرد. ✉️ برش‌هایی از زندگی‌نامه خودنوشت✉️ (حاج‌قاسم سلیمانی) ••••🌸 @khadem_koolehbar
يَا مَنْ يُعْطِى مَنْ لَمْ يَسْأَلْه ای آن‌که به هرکه از او نخواهد نیز می‌بخشد🌱 (فرازے ازدعـاے هرروز‌رجب)✨ ••••🌸 @khadem_koolehbar
یکی از راه‌های نجات انسان از گناه پنـاه بردن بہ امـٰام زمان ؏ـج است ايشان به انتظار نشستہ‌اند تا كسۍ دستش را بہ سمتشان دراز ڪند تا ايشان او را هدايت كنند . . :) -🌱آیت‌اللّٰہ‌جاودان ••••🌸 @khadem_koolehbar
رفقا از ماه رجب نهایت استفاده رو ببرین:) خدا دعوتتون کرده ها :)💫 ••••🌸 @khadem_koolehbar
به‌قولِ‌حاج‌احمد: -ماراهی‌نداریم‌جزاینکه‌دراین‌عصر یک‌شهیدِ‌زنده‌باشیم‌وتمام...! +اما‌اجالتاٌ‌شرمنده‌حاجی اینجا‌ماهمه‌مدلی‌داریم‌زندگی‌میکنیم جز‌یک‌شهیدِ‌زنده، صراحتا‌بگم‌مایک‌اسیرِ‌زنده‌ایم.. اسیرِ‌تعلقات....💔🙃 ••••🌸 @khadem_koolehbar
ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ " ﻋـﺎﺑـﺪ" ﺑﺎﺷﯽ، " ﻋـَﺒﺪ" ﺑـﺎﺵ ! ﺷـﯿﻄﺎﻥ ﻫﻢ ﻗﺮﯾﺐ ﺑﻪ ۶۰۰۰ ﺳـﺎﻝ ﻋﺒـﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩ، ﻋـﺎﺑـﺪ ﺷﺪ، ﺍﻣﺎ "ﻋـَﺒـﺪ " ﻧـﺸﺪ... ﺗــﺎ ﻋـَﺒـﺪ ﻧـﺸﻮﯼ، ﻋﺒﺎﺩﺗﺖ ﺳـﻮﺩﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﻧـﺪﺍﺭﺩ؛ ﻋـَﺒﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ: ﺑﺒـﯿﻦ... ﺧﺪﺍﯾﺖ‌ﭼﻪ‌ﻣﯽﺧـﻮﺍﻫﺪنهﺩﻟﺖ.. ◇علامه‌حسن زاده آملی◇ ••••🌸 @khadem_koolehbar
ما را ادعا هست ارادھ نیست ! بہانہ است اعتقاد نیست! ••••🌸 @khadem_koolehbar
| وَ رِزْقُكَ مَبْسُوطٌ لِمَنْ عَصَاكَ | وحتی بھ آنکه‌ نافرمانیت‌ کند، «از‌ روی محبت» روزے میدهی... +زمین‌‌خورده‌ۍ نَفْسم.... بھ دادم‌ برس... این‌ ایام‌ خوب بنده‌ۍ گنهکار‌ میخرد...💔 ••••🌸 @khadem_koolehbar
❬همہ‌مےگویندخوش‌بحال‌فلانی‌شهیدشد اماهیچ‌ڪس‌حواسش‌نیست‌ ڪہ‌فلانۍبرا؎ِشھیدشُدن شَھیدبودن‌رایادگرفت🖐🏻'!❭ شہید‌محسن‌حججۍ♡ ••••🌸 @khadem_koolehbar
4_493668673488158766.mp3
3.78M
غم‌ِتو‌توے‌قلبم‌زدھ‌آقا‌شرارھ . .
برای اینکه از همه‌چیزمون بگذریم باید شبانه‌روز دلمون با خدا باشه... 🔸شهیدحاج‌محمدابراهیم‌همت • • @khadem_koolehbar
اگر می دانستیم که آدمها چقدر به بودن با هم، خندیدن، حرف زدن، درد دل کردن و چای نوشیدن با هم احتیاج دارند...✨ قدر عزیزانمان را بیشتر می دانستیم❤️ • • @khadem_koolehbar
که (پروردگارم)به بندگان خودنزدیک است، و اجابت کننده‌ی (خواسته های) آنهاست..!🍃 • • @khadem_koolehbar
🕊 میخواست برگرده جبهه بهش گفتم: پسرم! تو به اندازه ی سنّت خدمت کردی بذار اونایی برن جبهه که نرفته اند چیزی نگفت و ساکت یه گوشه نشست...   وقت نماز که شد، جانمازم رو انداختم که نماز بخونم دیدم اومد و جانمازم رو جمع کرد خواستم بهش اعتراض کنم که گفت: این همه بی نماز هست! اجازه بدید کمی هم بی نمازا ، نماز بخونند دیگه حرفی برا گفتن نداشتم خیلی زیبا ، بجا و سنجیده جواب حرف بی منطقی‌من‌رو داد... • • @khadem_koolehbar
mohammad_hossein pouyanfar_deltange_samera 128.mp3
8.52M
•💔! دنیامون اهلِ بیتہ .. عقبامون اهلِ بیتہ :)
آنْقـَدْࢪ‌‌سینِہ‌میـِزَد‌ بِھِش‌ْگـُفْتَم‌ْڪَم‌خُـۅدتـۅاَذیَت‌ْڪُن‌ْ...! میگُفْت: ایـن‌ْسینِہ‌نَمیسۅزِه‌ .. مۅقِـ؏‌شَھـٰادَت‌هَمِہ‌جـٰاش‌تَࢪڪِش‌ْبۅد جُز‌سینہ‌اَش...シ! 🕊 • • @khadem_koolehbar
ذكري كه توفيقات سلب شده را باز ميگرداند🌱 استادفاطمي نيا: ماه ، ماه است. يكي از اذكاري كه اگر به معناي آن توجه كنيم، بسيار موثر است ، ذكر " يا مُقيل العَثَرات" است. (اي خدايي كه لغزش ها را اقاله ميكند و ناديده ميگيرد ) • • @khadem_koolehbar
‌همه‌ی علاقه‌ها‌ سرابند‌.. عمر اگر در محبت به امام صرف نشود؛ جز اندوه و حسرت باقی نخواهد گذاشت؛ همۀ علاقه‌ها و دل مشغولی‌ها سراب و خرابند.. کی می‌خواهیم بفهمیم؛ خدا می‌داند!!! | استاد پناهیان |🌱" • • @khadem_koolehbar
"جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ" را به ما آموخت ✋🏻 الْحَقُّ در قلیل بودن را آموخت؛ انقلاب ما تمام بنیان دنیا را بهم ریخت .... و شیطان و انصارش امروز مامور این افتخار هستند چهار دهه سیاه نمایی ... راز فهمیدن خواندن تاریخ است... هرگز نخواهیم فهمید اگر تاریخ نخوانیم..... • • @khadem_koolehbar
"خادمین سرزمین ملائک"
◇ خودساخته ۲◇ نمی‌خواستم آدرس او را گم کنم. تاجعلی گریه می‌کرد. صدا زد: «قاسم، رفيق...» ادامه حرفش
◇ جهان‌پهلوان◇ 🔹 پس از بازگشت، شروع به ورزش کردم؛ اول به گودِ زورخانه عطایی رفتم. بعد هم به زورخانه جهان. خدا رحمت کند آقای عطایی را. خودش هر عصر بود. به‌رغم اینکه هیکل ورزشکاری داشت، اما به دلیل پادرد ورزش نمی‌کرد. همه از من بزرگتر بودند. در باشگاه جهان، ورزشکاری قوی هیکل بود که بعداً پس از انقلاب از دوستانم شد، به نام عباس زنگی آبادی، بیش از پنجاه تا سنگ می‌زد و صد تا شنا می‌رفت. رفیق دیگری داشتم به‌نام عطا راننده تاکسی بود. اگر مچ دستت را می‌گرفت، نمی‌توانستی خودت را از دست او رها کنی. اولین کلاس کاراته در کرمان، برای اولین بار، توسط مرحوم وزیری تأسیس شد. من جزو جوان‌هایی بودم که وارد شدم. سرجمع سی نفر بودیم. کمربند سبز را پشت سر گذاشتم. در بین این دو ورزش، هفته‌ای دو روز هم وزنه‌برداری و زیبایی‌اندام کار می‌کردم. 👈کم‌کم به فکر اجاره خانه افتادم. به اتفاق احمد و علی محمدی که حالا در هتل به من پیوسته بودند، یک اتاق از یک پیرزنی به نام آسیه در خیابان ناصريه آن روز (شهید باهنر امروز) ماهی ده تومان اجاره کردیم. ورزش و اعتقاد به ودیعه (امانت الهی) گذاشته دینی از پدر و مادرم، باعث شد به‌رغم شدت فساد در جامعه، اما به سمت فساد نروم. 🏆 ... اساساً تأثیر زیادی بر اخلاق دینی من داشت و یکی از مهم‌ترین عواملی که مانع مهمی در کشیده نشدم به مفاسد اخلاقی بود، به‌رغم جوان بودن، ورزش بود؛ خصوصاً ورزش باستانی که پایه و اصول اخلاقی دینی دارد. • ✉️ برش‌هایی از زندگی‌نامه خودنوشت✉️ (حاج‌قاسم سلیمانی) ••• @khadem_koolehbar