eitaa logo
"خادمین سرزمین ملائک"
4.5هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
2هزار ویدیو
37 فایل
پـدرم گـفـت اگـر خادم ایـن خانہ شـوی🍂 همہ ے،زنـدگـےوآخـرتت تضـمـین است(💚) اینجــا از خـــادمــۍ تاشهــادت،فاصله اے نــیست! ادمین @ya_mahdi65 اینستاگرام ما https://www.instagram.com/khadem_koolehbar
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ تصور نمی کردم این قدر شاد و شنگول باشند. اصولا آدم‌های ریشو را که می‌دیدم،تصور می کردم دپرس و افسرده و مدام دنبال غم و غصه هستند. محمدحسین یک میز تنیس گذاشته بود توی خانه دانشجویی اش. وارد که می‌شدیم،بعد از ،بازی و شوخی شروع میشد. لذت میبردم در کنارش. از شادی می ترکیدیم بدون ذره‌ای گناه. •| |• "کتاب عمار حلب" •••• @khadem_koolehbar
🌱✨ تصور نمی کردم این قدر شاد و شنگول باشند. اصولا آدم‌های ریشو را که می‌دیدم،تصور می کردم دپرس و افسرده و مدام دنبال غم و غصه هستند. محمدحسین یک میز تنیس گذاشته بود توی خانه دانشجویی اش. وارد که می‌شدیم،بعد از ،بازی و شوخی شروع میشد. لذت میبردم در کنارش. از شادی می ترکیدیم بدون ذره‌ای گناه. •| |• "کتاب عمار حلب" ••••••🍃🌸 @khadem_koolehbar
🌱 تصور نمی کردم این قدر شاد و شنگول باشند. اصولا آدم‌های ریشو را که می‌دیدم،تصور می کردم دپرس و افسرده و مدام دنبال غم و غصه هستند. محمدحسین یک میز تنیس گذاشته بود توی خانه دانشجویی اش. وارد که می‌شدیم،بعد از ،بازی و شوخی شروع میشد. لذت میبردم در کنارش. از شادی می ترکیدیم بدون ذره‌ای گناه. •| |• "کتاب عمار حلب" ••••••🍃 @khadem_koolehbar
🌱✨ پسرم از روی پله ها افتاد و دستش شکست. بیشتر از من عبدالحسین هول کرد. بچه را که داشت به شدت گریه می‌کرد بغل گرفت. از خانه دوید بیرون. چادر را سرم کردم و دنبالش رفتم.ماتم برد وقتی دیدم دارد می رود طرف خیابان. تا من رسیدم بهش یک تاکسی گرفت. در آن لحظه ها، جلوی خانه پارک بود....⚡️ •| |• ••••••🍃 @khadem_koolehbar