[ #صبورانه🥀]
🗝#رازِ_پلاڪِ_سوختہ
🌿ڪولہ پشتےاش را گرفتم توے دستم🥺
تا بغض چشمانم ࢪا دید👀💔
گفت: قول دادے بےتابی نڪنے❗️
منم قول میدم زود برگـردم(:❤️😉
...
همیشہ قولش، قول بود...😄
سہ روز از رفتنش نگذشت ڪہ برگشت؛ ولے...با #پلاڪۍ_سوختہ💔🕊
#همسر_شهید
#شهید_مدافع_حرم_مهدی_طهماسبی
[یا بࢪگرد...
یا آݩ دݪ را بࢪگردانـ💔]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
خادم مجازی
••🍃🕊•• #خادمانه | #چفیه #ختم_صلوات امروز بہ نیت: •• شهید علیرضا حاجیوندالیاسی •• ــــــــــــــــ
••🍃🕊••
#خادمانه | #چفیه
#ختم_صلوات امروز بہ نیت:
•• شهید محمد کامران ••
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ📿🍃
#شهید مدافع حرم
[🌷]ارسال صلوات ها
[🌷] @Deltang_Karbala99
جمع صلـوات گذشتہ:
• ۶۰۰ •
ھـر روز مھمـان یڪ شھیـد👇
@Khadem_Majazi
••🍃🕊••
[ #نگاࢪ_خانہ😍 ]
ز آن ࢪو نظیـــــر "تو" نجوییم ڪه هࢪگز
نقاش چو زد نقش "تو" بشڪست قلم ࢪا
#اےحرمتدردلوجانیاعلے
[و دݪ بہ آستان پر مہرت بستم♥]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #شہید_زندھ💖 ]
نگاه ویـــژهای باید به جبــهـ فرهنــگی داشت، چرا که فعـالیــت بیــشتر در این عـرصــه، اردوگاه دشــمن را کاملا به هم ریختــه که سـند آن هم سخنان رهبــری و اعتقاد به دستگاه سنــت الهــی است.
#حسین_یکتا
[شࢪط شهید شدن شہید بودن استـ😉]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #عجݪ_فࢪجہ🌱 ]
⚘﷽⚘
⚘الســـــــــــــلام علیکــــــــ یامـولانا یا صـاحب الزمـان (عج)⚘
من هراسانم از خودم و حملات و وسوسه هاے شیطان
هراسانم از آن لحظه اے ڪه از خودم و خودت غافل مےشوم و تو مرا مےبینے
از آن بدتر از شرمندگے بعد از غفلتم هراسانم ڪه چگونه دوباره صدایت کنم
چگونه دوباره ⚘اللهم عجل لولیک الفرج⚘ بگویم
منے ڪه شیطان غافلم ڪرده از تو
اما هرچه من از شما غافلم شما مراقبم هستید
توبه مےڪنید به جاے من
و واسطه مےشوید براے بخشش من
بین خداے مهربان و رحیم
و چه زود همچون پدرے مهربان
خطاے فرزند را فراموش مےکنید
آقاے مهربانے شرمنده ام به اندازه تمام دل شڪستنهایم و غافل شدن هایم
شرمنده ام که فرزند خوبے برایت نبودم . . .😔
در افق آرزوهایم
تنها♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡ را میبینم...
[شݕ تار سحࢪ می گردد🌌
یڪ نفࢪ ماندھ از قوم که بࢪ میگردد✨]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #جاماندھ😓 ]
سلام رفیق
من جامانده ام
شفاعت کن مرا....
[من سࢪما زده را دریاب و بگیࢪ زمین گیر شدمـ😥]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #رئوفانہ🦋 ]
نورباران مےشومـ ✨🍃
در آینه بندان رواقتــ
وَه چه بے طاقت شدم من در فراقت😭
[نمے دانم کہ چࢪا اینقدر مهࢪبانے تو با من🧐]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
خادم مجازی
[ #عشق_نامہ💌 ] #نخل_های_بی_سر #قسمت_پنجاه اشك در چشم هاي صالح دودو ميزند: 🥺 ـ دست قطع شده، چشم ا
[ #عشق_نامہ💌 ]
#نخل_های_بی_سر
#قسمت_پنجاه_یکم
مهمات بچه ها رو به اتمام است و دوباره، مدتي اسـت بنـاي صـرفه جـويي گذاشته اند.😔 دلشوره هايشان بالا گرفته است . صـدا ي چنـد پـا، از پـايين پاسـاژ، حواسشان را به دنبال صدا پايين ميبرد.🤔 رضا ميپرسد:
ـ چيه ناصر؟
ناصر حيرت زده مانده و پايين را مي پايـد . رضـا تـاب تحمـل نـدارد؛ بلنـد
ميشود و از كنار ناصر پايين را نگاه ميكند:
ـ دِ! بچه ها دارن ميرن اون سمت! 😱
بهروز و صالح هم خودشان را جلو مي كـشند . ناصـر و رضـا مـي نـشينند و
چشم به شط مي دوزند.👀
بچه ها به شط زده اند و به سمت كوت شيخ شنا مي كنند.
از چند نفري كه عقب مانده اند و به طرف شط ميروند، يكي ميگويد:
ـ بچه ها، يه فكري براي اونايي كه نميدونن، بكنيم.😞
ـ آره، يه وقت اينجا نمونن و اسير بشن!
ـ كاش يه بلندگو دستي داشتيم و صداشون ميزديم.😢
ناصر دل نگران ميشود و با عجله فرياد ميزند:
ـ چيه برادرها؟
جواني با چهرة سوخته و خيس عرق به ناصر ميگويد:
ـ دِ! شما هنوز موندين؟! بياييد پايين؛ از چهار طرف محاصره ايم؛ بيسيم زدن!
جوان سيه چرده، اين را مي گويد و مي دود تا به بقيه برسد . 🏃♂
گروه رضا چـشم در چشم هم دوخته اند و هيچ نمي گويند. هركدام منتظر ديگري انـد كـه حرفـي
بزند و چاره اي بيابد . نگاه همه بـه چهـر ة رضـا مـي رود كـه سـرگروه اسـت و فرمانده.👀
رضا با سر به طرف شط اشاره ميكند و ميگويد:
ـ بريم.
آفتاب خودش را وسط آسمان كشيده تا زخمي را كه دشمن بر پيكـر شـهر وارد كرده به راحتي ببيند . 🌞
سوزش آفتاب چند روزي است بالا گرفته . انگار شهر از غم، تب دار شده و در هرم خود مي سوزد. فضاي داغ شهر را غم پاشيده اند و
در تك تك نفس هايي كه فـرو كـشيده مـي شـود، حلـق از بـوي غـم و بـاروت ميسوزد. 🔥
در و ديوار، شريك غم از دست دادن شهر شده است .
نخل ها گرچـه خـود زخمي دشمن اند، اما از همدردي نيفتاده اند و با نداشتن سر و زخمي بودن تـن، سياهپوش شده اند. 😢
تا دو سه روز پيش، آن سوي شط دست خودشان بود و پايشان جابـه جـاي كوچه پس كوچه هايش را نوازش مي كرد و خـاكش را بوسـه مـي زد. امـا حـالا غريب و اسير افتاده و زمينش زير گام هاي سـنگين دشـمن، لگـدمال مـي شـود .
خاكش به اسارت آنها درآمده و حالا، در و ديوارش را خمپاره ها و گلولـه هـاي خودي زخم ميزند.😭
ناصر و هم سنگرانش، حالا بـه ايـن طـرف شـط آمـده انـد و در خانـه هـاي بي صاحب كوت شيخ، سنگر گرفته اند. ☺️
شط بين آنها و دشمن افتاده و سرش زير بار سنگين غم گيج مي رود. گاه خودش را بر كناره هاي بلند كوتشيخ مي كوبد و گاه بر ديوارهاي اسير آن سوي شهر . وقتي هم از تقلا خـسته مـي شـود، آرام و بي حس ميماند و تنها نفس نفس ميزند. 😞
از سقوط شهر به اين طرف، صداي آتش دشمن فـروكش كـرد و حـالا بـه جاي شنيدن صداي شليك و انفجار هميشگي، غـرش لودرهـا و بولـدوزرها در گوش ميپيچد. 👂🏻
مقري كه گروه رضا دشتي در آن پناه گرفته انـد، سـه طبقـه دارد . از بـالايش ديده باني مي دهند، در طبقـة ميـاني اش سـنگر گرفتـه انـد و پـايينش را مهمـات ريخته اند. 😱
چند ساختمان بلند كه دور و برش قد علم كرده، مقـر را در لابـه لاي خود، از چشم دشمن پنهان ميكند. 👀
ناصر، پشت بي سـيم مـاتم گرفتـه اسـت . صـالح و فرهـاد هـم در دو كـنج ديوارهاي زخمي اتاق، در خود فرو رفته اند. چشمشان بـا حـسرت بـه قـسمت اشغالي شهر دوخته شده و لبشان از هم بـاز نمـي شـود . داغـي آفتـاب و داغ از
دست دادن شهر، چهره شان را گره زده است. 🥺
[در دنیاے مدࢪن📱
به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #فرماندھ✌️🏻 ]
❇️ #امام_خامنهاے(حفظهالله):
♦️مجلـس بسـیار معطـر و منـوّري اسـت؛
معطّـر بـه عطـر شـهادت، و منـوّر بـه نـور
بازمانـدگان شـهداي عزیزمـان اســت؛ كــه
پــدران و مــادران و همســران و فرزنــدان
شــهدا، از لحــاظ فــداكاري و گذشــت در
راه خــدا، تالي تلــو خـود آن شـهیدانند.
امیـدوارم كـه ارواح مطهـره ي شـهیدان
عزیـز مـا، هـم در دنیـا بـراي مـا راهنمـا و
راهبـر و تصحیـح كننـده ي خطاهـا باشـند،
و هـم در پیشـگاه پـروردگار عالم در قیامت،
شـفیع و واسـطه ي عفـو و مغفرت بـراي مـا
باشـند.
[حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے
ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍]
🌷| Eitaa.com/Khadem_Majazi