🌼🌼🌼🌼 🌺🌺🌺 🌼🌼 🌺 #رمان_قدیس #قسمت_نود_چهار خود را پیرو دین محمد می نامند ،به نام دین جنایت می کنند .آنها به رنگ های گوناگون ظاهر می شوند .از ترفند های مختلفی استفاده می کنند .برای شکستن شما از هر پناه گاهی بهره می گیرند و در هر کمین گاهی به شکار شما می نشینند . قلب هایشان بیمار و ظاهرشان آراسته است . بر رفاه و آسایش مردم حسد می ورزند و بر بلا و گرفتاری مردم می افزایند و امیدواران را ناامید می کنند . مدح و ستایش را به یکدیگر قرض می دهند . آنها برای هر حقی ،باطلی و برای هر دلیلی شبهه ای و برای هر زنده ای قاتلی و برای هر دری کلیدی و برای هر شبی چراغی تهیه کرده اند . در آغاز ،راه را آسان و سپس در تنگناها به بن بست میکشانند. آنها یاوران شیطان و زبانه های آتشند .پس حاکمان خود را بشناسید و تعداد افرادی که به دور امام حلقه زده بودند ، افزایش یافته بود . همه بجز امام و مالک ، بر زمیم نشسته بودند . پرسش ها یکی پس از دیگری پرسیده می شد و علی با متانت به آنان پاسخ می داد . تا اینکه یکی از مردان میانسال از جابر خواست وبا بیانی فصیح ،علی را مدح گفت و با شادمانی نشست . علی اما با چهره ای بر افروخته به او نگاه کرد و گفت :((آن چه را مدح می گفتی خوش نداشتم و نپسندیدم . خوش ندارم در خاطر شما بگذرد که من ستایش را دوستدارم و خواهان شنیدن آن می باشم . گاهی مردم ستودن افرادی را روا می دانند ،اما من از شما می خواهم که مرا با سخنان زیبای خود نستایید تا از عهده ی وظایفی که نسبت به خدا و شما دارم بر آیم و حقوقی را که مانده است بپردازم . پرسشی از من پرسید یا مرا سرزنش کنید . بر من گران خواهد آمد پس ،از گفتن کلام حق با من یا مشورت در عدالت خودداری نکنید . من از پرسش های شما نخواهم رنجید و به شما آسیبی نخواهم رسانید .)) 🌸🌸🌸🌸 #ادامه_دارد...... 🌹 @khadem_mayamey 🌹