🌼🌼🌼🌼
🌺🌺🌺
🌼🌼
🌺
#رمان_قدیس
#قسمت_نود_پنچ
سواری به جمع امام و یارانش نزدیک و همه نگاه ها متوجه او شد . سوار از اسب فرو آمد و رو به علی گفت :((یا امیر المومنین !عمرو عاص و ابوموسی اشعری و افرادی از هر دو سپاه ، برای انجام امر حکمیت به منطقه ی ((دومته الجندل ))عازم شده اند . باقی مانده سپاه می پرسند تکلیف چیست و چه باید کنند ؟))
امام پاسخ داد :((به همه بگویید آماده شوند ؛به زودی صفین را ترک می گوییم و به کوفه باز میگردیم .))
بازگشت ،اندوه ناک بود ، چشم ها فرو افتاده ،تن ها خسته و رنجور و رنگ رخساره ها پریده و دل ها شکسته ،هرچند اینکه صفین در پس بود و کوفه در پیش ، هر چند زنان و همسران و مادران و پدران چشم انتظار بودند ، اما حاصل چند ماه دوری از آنان ،بازگشتی به برزخ بود ؛برزخی پر انتظار که چه خبری از شورای حکمیت می رسد ،حق را به علی می دهند یا به معاویه ؟
روز های انتظار هر چند طولانی شد ، اما بلاخره به پایان رسید . ابن عباس و شریح بن هانی ، دو ناظر امام از ((دومته الجندل)) بازگشتند . همه نگاه ها به آن ها بود که در حلقه علی و یارانش ایستاده بودند . چهره های هردو نشان میداد که خبر های خوشی ندارند . ابن عباس در جواب علی که پرسید :(( چه دیدید و چه شنیدید از آن دو ؟))پاسخ داد::((خدا لعنت کند ابوموسی اشعری را ! من مردی به خرفتی و کودنی او ندیده ام ! بعد روبه شریح کرد و گفت :((بگو آنچه را دیدیم و شنیدیم .))شریح گفت :((پیش از صدور رای حکمین ، آن دو در تعیین و نصب
خلیفه سخن گفتند .عمروعاص از ابوموسی پرسید که :((آیا می دانی عثمان مظلوم کشته شده ؟))
🌸🌸🌸🌸
#ادامه_دارد......
🌹 @khadem_mayamey 🌹
🌼🌼🌼🌼
🌺🌺🌺
🌼🌼
🌺
#رمان_قدیس
#قسمت_نود_شش
ابوموسی گفت :((آری می دانم .)) عمروعاص لبخندی زد و گفت :((ای مردم !شاهد باشید که نماینده ی علی به قتل مظلومانه عثمان اعتراف کرد .)) آنگاه روبه ابوموسی پرسید :((چرا از معاویه روی می گردانید در حالی که او فردی قریشی است ؟)) ابوموسی گفت :((معاویه سابقه ای در اسلام ندارد پدر و خانواده ی او ، از دشمنان رسول الله بودند و مسلمانان زیادی به دست آنان به قتل رسیدند . چگونه چنین مردی می تواند خلیفه مسلمانان باشد ؟!))
عمروعاص گفت :((معاویه ولی و نماینده ی عثمان بود واز حیث و تدبیر و سیاست ،فردی ممتاز است . اگر به خلافت برسد ، به هیچ کس به اندازه تو احترام نخواهد گزاشت ؛در حالی که تو فرماندار عثمان بودی و علی تورا عزل کرد . در حکومت علی چه به تو خواهد رسید ابوموسی ؟))
ابوموسی گفت :((در حکومت معاویه نیز چیزی به من نخواهد رسید . من هرگز مهاجران نخستین را رها نکرده و معاویه را به خلافت انتصاب نخواهم کرد .)) عمروعاص گفت :((ما درباره علی و معاویه به توافق نخواهیم رسید . بهتر است علی و معاویه را از خلافت خلع کنیم و سرنوشت خلافت را به شورای مسلمانان واگذاریم .))
ابوموسی لحظه ای فکر کرد و گفت :((این بهتر است که شخصی ثالثی خلیفه شود . شاید که قائله ها ختم گردد .))
عمروعاص گفت :((من حکم به عزل معاویه می دهم و تو نیز حکم به عزل علی بده .))
ابوموسی گفت :((بسم الله .،حکم کن تا بشنوند .))
🌸🌸🌸🌸
#ادامه_دارد......
🌹 @khadem_mayamey 🌹
••✾••
#منبر_مجازے🦋
منتظر نباش یک شیرینے خاصے
در زندگے ات پیدا شود تا لذت ببرے؛
کارے کن از همین زندگے عادے ات
خیلے نشاط پیدا کنے!
هر کار سادهاے را هم بهخاطر خُدا
انجام بده تا از آن لذت ببرے!
#استادپناهیان
🌹@khadem_mayamey🌹
تولدت مبارک🎂
شهید عباسعلی رحمان زاده
تاریخ و محل تولد: ۲۰ شهریور ۵۱ ،روستای کمر دار
تاریخ و محل شهادت: ۳۰ خرداد ۶۷ ، ماووت عراق_ارتفاعات گردرش
نام عملیات: پدافندی
محل دفن: کمر دار
#شهیدانه
🖤🖤🖤
🌹@khadem_mayamey🌹
💠 #تلنگر
⚠️ دلـــتپاڪــباشــه ⚠️
در یڪی از دانشگاه ها
پیرامون #حجاب سخنرانی میڪردم
ناگهان دختری جوان از وسط جمعیت فریاد زد
حاجاقااااااااااااا
چرا شما حجاب راساختید؟!!!!
گفتم: حجاب ،بافته ذهن ما نیست
حجاب را ما نساختیم بلڪه درڪتابخدایافتیم
گفت: حجاب اصلامهم نیست
چون ظاهر مهم نیست دلپاڪ باشه ڪافیه
گفتم: آخه چرایه حرفیمیزنیڪهخودت هم قبول نداری؟!!!!
گفت: دارم
گفتم: نداری
گفت: دارم
گفتم: ثابت میڪنمڪهاین حرفیڪه گفتی خودت قبولنداری
گفت: ثابتڪن
گفتم: ازدواجڪردی
گفت: نه
گفتم: خدایا این خانم ازدواج نڪرده و
اعتقاد دارهظاهرمهم نیست دل پاڪ باشه
پس یهشوهر زشت زشت زشت قسمتش بفرما
فریاد زد: خدانڪنه
گفتم: دلش پاڪه
گفت: غلط ڪردم حاج اقاااااااا 😂
👤استاد #قرائتی
🌹@khadem_mayamey🌹
#story
((زنان سربازانِ گمنامند))
امامخمینی(ره)🌱🌹
ـــــــــــــــــــــــ🥀🖤ـــــــــــــــــــــــــ
#گمنام📿
🖤↓🥀
مٰاملَـتاِمٰام #حُسـیِنیم✌️🇮🇷
🌹@khadem_mayamey🌹