🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
⭕️ #سلام_علی_ابراهیم
🔸 #شکستن_نفس
🔷باران شدیدی در تهران باریده بود خیابان ۱۷ شهریور را آب گرفته بود چند پیر مرد نمیتوانستند به آن طرف جاده بروند
#ابراهیم پاچه شلوارش را بالا زده بود وبا کول کردن پیرمرد ها اونها رو به اون طرف جاده برد البته #ابراهیم از این دست کارها خیلی انجام میداد🌷
🔷همراه #ابراهیم در کوچه راه میرفتیم یکی از بچه ها که در حال بازی فوتبال بودند توپ را به صورت #ابراهیم شوت میکند طوری که صورت #ابراهیم سرخ شد ونشست وصورتش را گرفت
عصبانی😡 شدم بچه ها از ترس پا به فرار گذاشتند اما #ابراهیم بلند اونها رو صدا زد کجا میرید بیاید وسیله هاتون رو بگیرید ودوباره بلند شد گفت بنده خدا ها ترسیده بودند اونها که از قصد نزده بودند🌷
🔷توی زمین چمن مشغول بازی فوتبال⚽️ بودم یکدفعه دیدم #ابراهیم کنار سکو ایستاده ومجله ای دستش هست . بهش سلام کردم وگفتم چه عجب از این طرفا
مجله رو بالا آورد وگفت عکست رو چاپ کردن خوشحال شدم😍 خواستم مجله رو از دستش بگیرم اما مجله رو کشید وگفت شرط داره . گفتم هرچی باشه قبوله دوباره گفت هرچی بگم قبول میکنی.
گفتم آره بابا قبوله مجله رو ازش گرفتم یه عکس قدی از من بود و زیرش نوشته بود پدیده جدید فوتبال جوانان کنار سکو نشستم و مطالبش رو نگاه می انداختم گفتم دمت گرم خیلی خوشحالم😘 کردی راستی شرطت چی بود؟
کمی مکث کرد وگفت دیگه دنبال #فوتبال_نرو😳 گفتم چرا جلو اومد ومجله رو ازم گرفت وعکسم رو نشونم داد گفت ببین این لباس با شورت ورزشی و این عکس فقط دست من وتو نیست خیلی از دختر ها دیدنش خیلی ها هم میبیننش بعد گفت چون بچه مسجدی هستی اینا رو بهت میگم تو برو #اعتقادت_روقوی_ترکن_بعدبرودنبال_ورزش_حرفه_ای
من خیلی جا خوردم #ابراهیمی که شوخی میکرد وحرفای عوامانه میزد این حرف ازش بعید بود
هرچند بعد ها به حرفش رسیدم بعضی از بچه های مسجدی ونماز خوان که اعتقادات محکمی نداشتند به دنبال ورزش حرفه ای میرفتند وبه مرور به #خاطرجوزدگی_حتی_نمازشان_راهم_ترک_کردند🌷
https://eitaa.com/khadem_shohada_larestan
یک روز که آقا ابراهیم به منزل ما آمده بود، جلوی همه دولا شد و دست
پدرم را #بوسید!
تعجب کردم. او #قهرمان ورزش و کشتی
بود. تمام محل او را می شناختند.
او قهرمان ورزش و #کشتی بود.
تمام محل او را میشناختند.
آقا ابراهیم گفت :
(( شما سادات و اولاد حضرت زهرا 'علیه السلام' هستید. احترام شما واجب است))
به توصیه ی #ابراهیم، آن شب با پدرم به زورخانه حاج حسن رفتیم. از آن روز
من هم جزو ورزشکاران آن فضای معنوی شدم.
هر وقت وارد میشدم بلند میگفت:
سلامتی سادات #صلوات. بعد هم تا من وارد گود نمیشدم
خودش وارد نمیشد.
مرشد زورخانه هم بلند میگفت: برای
جد #سادات صلوات
برخوردهای ابراهیم باعث شد که به
#سید بودنم افتخار کنم.
اخلاق و رفتار او در من و در بسیاری از ورزشکاران تاثیر داشت.
همه دوستش داشتند...
همه جا صحبت از روحیه ی #پهلوانی ابراهیم بود.
#سلام_بر_ابراهیم۲🌹
#روایت: #سید_کمال_سادات_شکرآبی
https://eitaa.com/khadem_shohada_larestan
🌸مانند #ابراهیم باشیم :
#غذا :
مهدی حسن قمی از کوچکترین
دوستان ابراهیم میگفت:
#تربیت_کردن_ابراهیم به صورت #غیر_مستقیم بود.
مثلا هربار که با هم بودیم و یک
#فقیر میدید،پول را به من میداد
تا به فقیر بدهم.
اینطوری خودش گرفتار ریا نمیشد
و به ما هم درس برخورد بافقیر را میداد.
یادم هست ابراهیم به #ساندویچ
#الویه علاقه داشت. اما هر جایی
برای ساندویچ نمیرفت.
یک ساندویچ فروشی در ۱۷ شهریور بود، که به فروشنده اش
آقا شیخ میگفتند.
یعنی آدم مقدس و #مسجدی بود.
ابراهیم همیشه پیش او میرفت.
حساب دفتری پیش او داشت.
میدانست توی الویه اش کالباس نمیریزد و فقط از مرغ استفاده میکند
ابراهیم از سوسیس و همبرگر و...
اینگونه به ما درس تربیتی میداد
که هر چیزی نخوریم و هر جایی
برای #غذا نرویم.
می دانست که این فروشنده به #حلال
و #حرام خیلی دقت دارد.
برای همین آنجا میرفت.
چرا که #قران دستور میدهد:
انسان به غذایی که میخورد توجه داشته باشد.
#سلام_بر_ابراهیم۲
#صفحه_۲۳۰
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹
https://eitaa.com/khadem_shohada_larestan
#شکستن_نفس
باران شدیدی در تهران باریده بود. خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود. چند پیرمرد می خواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند چه کنند. همان موقع #ابراهیم از راه رسید. پاچه شلوار را بالا زد. با کول کردن پیرمردها، آن ها را به طرف دیگر خیابان برد.
ابراهیم از این کارها زیاد انجام می داد. هدفی جز شکستن نفس خودش نداشت. مخصوصا زمانی که خیلی بین بچه ها مطرح بود!
راوی: جمعی از دوستان شهید
#سلام_بر_ابراهیم 🌹
https://eitaa.com/khadem_shohada_larestan
#شکستن_نفس
باران شدیدی در تهران باریده بود. خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود. چند پیرمرد می خواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند چه کنند. همان موقع #ابراهیم از راه رسید. پاچه شلوار را بالا زد. با کول کردن پیرمردها، آن ها را به طرف دیگر خیابان برد.
ابراهیم از این کارها زیاد انجام می داد. هدفی جز شکستن نفس خودش نداشت. مخصوصا زمانی که خیلی بین بچه ها مطرح بود!
راوی: جمعی از دوستان شهید
#سلام_بر_ابراهیم 🌹
https://eitaa.com/khadem_shohada_larestan