eitaa logo
خادم الشهدا لارستان
539 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
330 ویدیو
28 فایل
خدمت به شهید خدمت به رسول الله هست. امام خمینی (ره) ارتباط با مدیر کانال: @Khadem_shohada_amin
مشاهده در ایتا
دانلود
شبی تاریک هنگام بازگشت در میان برف زمستان را دیدم که در سرما می‌لرزید؛ ولی نمی‌توانستم برای او جایی گرم تهیه کنم!! تصمیم گرفتم که همه‌ی را مثل آن فقیر در سرما و از رختخواب باشم!! این‌چنین کردم و تا صبح از سرما لرزیدم! و به سختی شدم! و چه مریضی بخشی بود... از یادداشت‌های https://eitaa.com/khadem_shohada_larestan
🍂 🔻 طنز جبهه 🔅 "نماز شب خوان ناشی" نماز شب از مستحباتی بود که خیلی به آن اهمیت می دادیم اما با بعضی نماز خوان ها ، شب ها مشکل داشتیم و روزها، کل کل 🗣 در روزهای سخت آموزش آبی🏊 بودیم و سردی ☃❄️بی سابقه هوا طاقت مان را کم کرده بود . به ما شش نفر یک چادر🎪 داده بودند که باید بدون هیچ تحرکی شب را به صبح می رسانیدم. ولی او دست بردار نبود. نیمه شب 🌑در تاریکی چادر بلند می شد و چند دست و پا را له می کرد تا به آفتابه آبی 💦که از قبل در گوشه‌ای گذاشته بود، برسد. تازه این اول کار بود، وقتی وضو✨ می گرفت با تمام دقتی که داشت همه را خیس می کرد و به اصطلاح وضو را به جماعت مي گرفت. به او می گفتیم بیا و بزرگی کن و قید نماز شب را بزن. این که نمی شود هر شب چند تلفات برای نماز مستحبی شما بدهیم. او هم کوتاه نمی آمد و منبری می رفت و از فواید شب می گفت. تا اینجای کار، خیلی تحملش سخت نبود و می شد با او کنار آمد، ولی فاجعه از زمانی شروع شد که روحانی گردان در سخنرانیش گفت که هر نمازی با کردن، هفتاد0⃣7⃣ برابر ثوابش بیشتر است. به کارهای قبلی اش مسواک زدن هم اضافه شده بود. سر را از لای چادر🎪 بیرون می برد و مسواک می کرد. عمق فاجعه را زمانی متوجه شدیم که برای صبحگاه می خواستیم پوتین ها را با کف های پر از خمیر دندان به پا کنیم.😖😵 آه از نهاد ما درآمده بود. آن روز، هر کس که حال ما را می دید می گفت چرا اول صبح، این پنج 🏃🏃🏃🏃🏃نفر دنبال یک نفر🚶 کرده اند. راستی راستی همان حکایت 5+1 خودشان بود 😂 غلامرضا رضایی حماسه جنوب https://eitaa.com/khadem_shohada_larestan
🍂 🔻 طنز جبهه 🔅 "نماز شب خوان ناشی" نماز شب از مستحباتی بود که خیلی به آن اهمیت می دادیم اما با بعضی نماز خوان ها ، شب ها مشکل داشتیم و روزها، کل کل 🗣 در روزهای سخت آموزش آبی🏊 بودیم و سردی ☃❄️بی سابقه هوا طاقت مان را کم کرده بود . به ما شش نفر یک چادر🎪 داده بودند که باید بدون هیچ تحرکی شب را به صبح می رسانیدم. ولی او دست بردار نبود. نیمه شب 🌑در تاریکی چادر بلند می شد و چند دست و پا را له می کرد تا به آفتابه آبی 💦که از قبل در گوشه‌ای گذاشته بود، برسد. تازه این اول کار بود، وقتی وضو✨ می گرفت با تمام دقتی که داشت همه را خیس می کرد و به اصطلاح وضو را به جماعت مي گرفت. به او می گفتیم بیا و بزرگی کن و قید نماز شب را بزن. این که نمی شود هر شب چند تلفات برای نماز مستحبی شما بدهیم. او هم کوتاه نمی آمد و منبری می رفت و از فواید شب می گفت. تا اینجای کار، خیلی تحملش سخت نبود و می شد با او کنار آمد، ولی فاجعه از زمانی شروع شد که روحانی گردان در سخنرانیش گفت که هر نمازی با کردن، هفتاد0⃣7⃣ برابر ثوابش بیشتر است. به کارهای قبلی اش مسواک زدن هم اضافه شده بود. سر را از لای چادر🎪 بیرون می برد و مسواک می کرد. عمق فاجعه را زمانی متوجه شدیم که برای صبحگاه می خواستیم پوتین ها را با کف های پر از خمیر دندان به پا کنیم.😖😵 آه از نهاد ما درآمده بود. آن روز، هر کس که حال ما را می دید می گفت چرا اول صبح، این پنج 🏃🏃🏃🏃🏃نفر دنبال یک نفر🚶 کرده اند. راستی راستی همان حکایت 5+1 خودشان بود 😂 غلامرضا رضایی https://eitaa.com/khadem_shohada_larestan