📖
#کتاب_بخونیم
عاشقانههای شهید زینالدین و همسرشان برای رسیدن به خدا ...
آقا مهدی گاهی ڪه یڪ حدیث یا یڪ جملهی زیبا پیدا میڪرد ، با ماژیڪ مینوشت روی ڪاغذ و میزد به دیوار . بعد در موردش با همدیگه حرف میزدیم ، هر ڪدام هر چه فهمیده بودیم ، میگفتیم . اینجوری آن جمله هم روی دیوار جلویِ چشممان میماند و هم توی ذهنمان ماندگار میشد ...
#شهید_مهدی_زین_الدین
#صلوات
📚 ڪتاب آقا مهدی ، ص۶۷
@khadem_shohdajahrom
🌷 #شهید_مهدی_زین_الدین
🔰فرمانده لشکر ۱۷ علی ابن ابیطالب علیه السلام
🍃ولادت : ۱۳۳۸ - تهران
🍂شهادت : ۶۳/۸/۲۷ - سردشت
🍁آرامگاه : قم - گلزار شهدای علی ابن جعفر
🌸وقتی رسیدیم دزفول و وسایلمان را جابه جا كردیم، گفت «می روم #سوسنگرد
🌺گفتم منو نمی بری اون جلوها رو ببینم؟
🌼گفت: اگه دلتون خواست، با ماشین های بین راهی بیایید. این ماشین مال #بیت_المال هست.
💠سالروز شهادت شهیدان #مهدی و #مجید زین الدین گرامی باد.
@khadem_shohdajahrom
#خاطره_از_شهدا
✍ماشين، جلوى سنگر فرمان دهى ايستاد. آقا مهدى در ماشين را باز كرد. ته ايفا يك افسر عراقى نشسته بود. پياده اش كردند. ترسيده بود. تا تكان مى خورديم، سرش را با دست هايش مى گرفت.
💢آقا مهدى باهاش دست داد و دستش را ول نكرد. پنج شش متر آن طرف تر. گفت برايش كمپوت ببريم. چهار زانو نشسته بودند روى زمين و عربى حرف مى زدند.
♻️تمام كه شد گفت «ببريد تحويلش بديد.»
بى چاره گيج شده بود. باورش نمى شد اين فرمانده لشكر باشد تا ايفا از مقر برود بيرون، يك سره به مهدى نگاه مى كرد.
#شهید_مهدی_زین_الدین
📚منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | احمد جبل عاملی
🆔 @khadem_shohadajahrom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 نماهنگ | #شهادت_نامه
مروری برزندگی #شهید_مهدی_زین_الدین
♦️ فرمانده لشکر ۱۷ علیبنابیطالب علیهماالسلام
🗓 شهادت شهید مهدی زینالدین ۲۷ آبان ۶۳ براثر کمین دشمن در مسیر سردشت
@khadem_shohadajahrom
°••🍃🌸♥️↻
°
#هُوَالشَّہید
ظرف های شام معمولا دوتا بشقاب
و یک لیوان بود
وقتی میرفتم آنها را بشویم
مهدی همانجا ایستاده در آشپزخانه
میگفت:
"انتخاب کن،یا بشور یا آب بکش"
میگفتم:مگر چقدر ظرف است؟
در جواب میگفت:
"هر چه هست با هم میشوییم"
یک روز #خانواده مهدی همه منزل ما
#مهمان بودند
با پدر،مادر،خواهر و برادر مهدی همگی
سر سفره نشسته بودیم.
من بلند شدم و رفتم آشپزخانه چیزی
بیاورم؛وقتی آمدم،دیدم همه تقریبا
نصف غذایشان را خورده اند
ولی مهدی دست به غذایش نزده
تامن برگردم...(:
#عاشقانه_شهدایی♥️
#به_روایت_همسر_شهید🌱(:
#شهید_مهدی_زین_الدین🕊
•••
﴾🍃؎🧡﴿…🌸⇩⇩
@khadem_shohadajahrom
خـادم الـشهدا 🇵🇸 .
🌱:)
°••🍃🌸♥️↻
°
#هُوَالشَّہید
زندگی در #تهران را دوست نداشتم.
فساد فرهنگ و عقیده در شهر کم نبود.
خوب یادم است وقتی مجید را #باردار بودم،خانهی کناریمان #عروسی
بودوبساط رقص و #آواز برپا.
زنهای #همسایه مدام میرفتندو
میآمدند.وسوسهام میکردند که:
«بیا بالای پشت بوم ببین حیاط بغلی
چه خبره!»
یک زن #رقاصه دعوت کرده بودندکهبا
لباسها و سر و وضع آنچنانی
وسط مردها میرقصیدوگاهیسرشرا
میگذاشت در دامنشان.
خیلی با خودم #کلنجار رفتم.
یک طرف شور و #هیجان جوانیبود
کهبا احساسات زنانه میآمیخت،
یک طرف جوشش #غیرت دینیوغلیان احساس #مادرانه.
با خودم گفتم:
«پس بچهای که دارم چی؟
یعنی نسبت بهش #مسئول نیستم؟»
فکرش را که میکنم،
میبینم همهاش #لطف خدا بود
که قدم از #قدم برنداشتم.
#مادر_شهید♥️
#شهید_مهدی_زین_الدین🌱
#تربیت_فرزند🙃
•••
﴾🍃؎🧡﴿…🌸⇩⇩
@khadem_shohadajahrom