به فڪر
مثل شهدا مـُردن نباش...!
به فڪر
مثل شهدا زندگـے ڪردن باش..!
🌐 @khademalshohada72
از آیت الله بهجت(ره)سوال ڪردند:
برای ازدیاد محبت به حضرت حقتعالے
و ولے عصر(عج) چه کنیم؟!
در جواب فرمودند:
گناه نکنید
نماز اولِ وقت بخوانید.
🌐 @khademalshohada72
#آغـازطـرحڪتابـخـوانے📚
🗓(۱۳۹۷/۲/۲۲)🗓
#ڪتـابابووصال
❤️از خـاطرات شهید محمد رضا دهقان امیری
لـطفا هـمگے داستان رو دنـبال ڪنیم هر شب بخـش بخـش ڪتاب رو میفرستیم 💞🌸
#اطلاعرسانےڪنید❤️
#طـرحڪتابخـوانے📚🌺
@khademalshohada72
#خاطرات_شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
#قسمت_اول
دوران شیر خوارگی #محمدرضا سوره «طه» را می خواندم و به او شیر می دادم. همان زمان این سوره را حفظ شدم وآن حالت معنوی و مهر مادری برایم لذت بهش بود.☺️
راوی:مادر شهید 👩🏻
@khademalshohada72
﷽
+ سلام ...
وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ كِتَابًا مُؤَجَّلًا وَمَنْ يُرِدْ ثَوَابَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَنْ يُرِدْ ثَوَابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِي الشَّاكِرِينَ ﴿۱۴۵﴾
هیچ کس را نشاید که جز به اذن خدا بمیرد. خداوند مرگ را سرنوشتی معین شده، قرار داده است. هرکس در پی پاداش دنیا باشد از آن به او میدهیم، و هرکس پاداش آخرت جوید از آن به وی میدهیم، و پاداش سپاسگزارانی را که خدا جویند به زودی خواهیم داد ... 🌵
#جرعہای_ڪتاب_دوست
سورهی #آلعمران ۱۵۹
🌸🍃 @khademalshohada72
الشہـ ڂادم ـداء
#شرح_در_ادامہ ... ارزش خوندنش رو داره :) 👇👇👇 •| @khademalshohada72
🌸🍃
•| عملیات شروع شده بود،
گردان ما خط شڪن بود ...
همه چیز داشت خوب پیش می رفت
یه دفعه خوردیم به یه ڪانال پر از سیم خاردار های حلقوی ...
باید هر جور بود از این مانع رد می شدیم، یه دفعه متوجه شدیم عراقی ها دارن بهمون نزدیڪ میشن
اگه ما رو می دیدند عملیات لو می رفت و بچه ها قتل و عام می شدند
چاره ای جز عبور نبود
توی فڪر بودیم ڪه یه دفعه ... فرمانده خودش رو انداخت روی سیم خاردارهای حلقوی، داشتیم از تعجب شاخ در میاوردیم! گفت: از روی من رد بشین و برین جلو تا عراقی ها نیومدند
هیچ ڪس حاضر نبود رد بشه
تا اینڪه ما رو به جان امام قسم داد
با گریه از روش رد شدیم
آخرین نفر من بودم، دستمو گرفت
غرق خون شده بود و صداش در نمی یومد
اشاره ڪرد به پاڪتی ڪه توی جیبش بود
و بهم فهموند ڪه بردارم
فڪر ڪردم وصیت نامه اش رو نوشته،
برداشتم ...
عراقی ها نزدیڪ شده بودند
باید میرفتم تا من رو نبینند
وقتی داشتم میرفتم گریهام گرفته بود
برگشتم و به فرماندهام نگاه ڪردم
دیدم آروم داره اشڪ می ریزه و
به سختی دستاش رو به سمتم تڪون میده
فڪر ڪردم داره باهام خدافظی می ڪنه ...
خودم رو انداختم پشت یه خاڪریز
پاڪت نامه فرمانده رو باز ڪردم
خشڪم زد ...
خشڪم زد
به جای وصیت نامه، یه عڪس دیدم
عڪس دخترش بود
دختری ڪه تازه دنیا اومده بود و
هنوز ندیده بودش ...
تازه فهمیدم تڪون دادن دستاش برا خداحافظی نبوده :) میخواسته بگه برگرد یه بار هم ڪه شده عڪس دخترم رو ببینم
شهدا
شرمنده ایم
روسیاهه روسیاهیم ...
•| @khademalshohada72