eitaa logo
خادمان🌹شهدا🌹
427 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
15 فایل
ما‌ از خم‌ پرجوش‌ ولایت‌ مستیم عهدی‌ ازلی‌ با ره‌ مولا بستیم بنگر‌ که‌ وظیفه‌ چیست‌ در‌ این‌ میدان ما‌ افسر‌ جنگ‌نرم ♡‌آقا‌♡‌ هستیم ارتباط با مدیر 👇 @sarbaze_emamzman
مشاهده در ایتا
دانلود
15.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️ اگر به رهبری آسیب برسد نه حرم امام رضا علیه السلام خواهد ماند نه حرم امام علی و امام حسین علیه السلام و قرآن آسیب خواهد دید. https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
عــٰاقبت‌دوست‌داشتنت عــٰاقبتشان را‌بخیر‌کرد https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
السلام علیک یا ابا عبدالله 💠 ( ۱۸) دی 💠 ششصدو هفتادویکمین( ۶۷۱)روز وچهل ۴۰ مرتبه ذکر • •••••••••••••••••••••••• متوسل می شویم به ⬇️⬇️⬇️ کشتی نجات اباعبدالله(ع) و شهیدان معززراه اسلام ⬇️⬇️⬇️ 🌹 🌹 •••••••••••••••••••••••• ⏰ شروع ⏮ ۲۶ بهمن ( ۱۴۰۰ )-- ۱۳ رجب ❇️ ادامه ⏮ تازمانی که پروردگار توفیق عنایت نماید •••••••••••••••••••••••• دوستان معنوی گرانقدر اولین نیتمان از ✅سلامتی وتعجیل در ظهور امام زمان باشد وپس ازآن⬇️⬇️⬇️ ✅نماز اول وقت ⛔️ترک گناه ✅حاجات شخصی •••••••••••••••••••••••• ⏰زمان قرائت ازاذان صبح تا نیمه شب شرعی هرروز می باشد ••••••••••••••••••••••••• ان شاالله به هرنیتی مهمان شهدای گرانقدر شده اید حاجت روا باشید https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
🌹شهید سید حسین علم الهدی 🌹 در سال 1337 در شهر اهواز به دنیا آمد. حسین از ۶ سالگی شروع به آموختن قرآن نمود. در سال ۱۳۴۸ در سن ۱۱ سالگی به تدریس قرآن در مسجد به عنوان مربی مشغول بود در ۱۵ دی ۱۳۵۹ بنی‌صدر حمله دیگری (عملیات نصر) را برای آزادسازی خرمشهر در منطقه هویزه سامان می‌دهد. در این عملیات از جمعی از نیروهای سپاه سوسنگرد و هویزه خواسته می‌شود که از دو محور به عنوان نیروی پیاده، تانک‌های ارتش را همراهی کنند.
علم الهدی به عنوان فرمانده سپاه هویزه از محور (جنوب هویزه) چند کیلومتر قبل تر از تانک‌ها حرکت می‌کنند. در ابتدا وی و یارانش (سپاه پاسداران هویزه و جمعی از دانشجویان پیرو خط امام) موفق عمل می‌کنند به‌طوری‌که در مدت ۵ ساعت از شروع عملیات ۲۰ کیلومتر از اراضی اشغالی را آزاد و چند هزار عراقی را اسیر می‌کنند. پس از پاتک عراق، از سوی فرماندهی ارتش، به نیروهای زرهی دستور عقب‌نشینی داده می‌شود. به دلیل نابسامانی اوضاع این دستور به بعضی از واحدها از جمله علم‌الهدی و ۶۰ تن از یارانش با وجود داشتن بی‌سیم ابلاغ نمی‌شود و آن‌ها بی‌خبر از عقب‌نشینی تانک‌ها در دام نظامیان عراقی می‌افتند و پس از انهدام تعداد زیادی از تانک‌های عراقی و به‌شهادت رسیدن‌یارانش، علم الهدی مورد اصابت گلوله سه تانک قرار می‌گیرد و به شهادت می‌رسد. در این زمان تنها ۲۲ سال سن داشت.عراقی‌ها با تانک از روی اجساد شهیدان هویزه گذشتند، به گونه‌ای که هیچ اثری از آن‌ها نماند. ۱۶ ماه پس ازبه‌شهادت رسیدن او، طی عملیات بیت‌المقدس این اراضی مجدداً بازپس گرفته شد، با تلاش گروه‌های تفحص جنازه‌ها به سختی شناسایی شدند. حسین علم‌الهدی را از قرآنی که در کنارش بود شناختند. قرآنی با امضای روح الله خمینی و علی خامنه‌ای. در حالی که می‌خواستند پیکر او را در اهواز به خاک بسپارند مادر او با منتشر کردن وصیت‌نامه علم الهدی، خواسته او مبنی بر دفن در محل به شهادت رسیدن را اعلام می‌کند. با مطلع شدن خانواده‌های همرزمانی که همراه علم‌الهدی ‌به شهادت رسیده بودند آن‌ها هم تمایل پیدا می‌کنند فرزندانشان را در کنار فرمانده خود به خاک بسپارند و این گونه گلزار شهدای هویزه بنا می‌شود https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
بخشی از وصیت نامه شهید حال می فهمم که علی ابن ابیطالب چگونه میفرماید: سجده های نماز، حرکت اوّل خم شدن روی مهر، این معنا را میدهد که خاک بوده ایم، حرکت دوّم این معنا را دارد که از خاک برخاسته ایم، متولّد شدیم. حرکت سوّم رفتن دوباره به خاک به این معناست که دوباره به خاک برمیگردیم مرگ. و حرکت چهارم به این معناست که دوباره زنده می شویم. حیات قیامت https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
15.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای آنان که گلچین حضرت زهرا سلام الله و حاج قاسم بودند... https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
🌸 قسمت³⁸ بعدِ یه ربع تا بیست دیقه رسیدیم دم هیئت. خلوت بودنِ خیابون هیئت نشون از تموم شدن مراسم میداد. با حالت اشکبار رو به بابا گفتم _اه دیدینننن چرا اخه انقدر دیرررر حالا دیگه ساعت نُهِ!!! نه ! +خب حالا برو ببین شاید کسی باشه. _نه دیگه دست شما درد نکنه ممنون لطف کردین تا همینجاشم برگردین خونه لطفا. بابا سوییچِ ماشینو زد که دیدم یکی از در هیئت اومد بیرون بلند گفتم _عههههه نگه دارین یه دقیقه این و گفتمو از ماشین پریدم بیرون دلم یه جورِ خاصی شد . هیچ وقت تو عمرم این حسُ نداشتم. ناخودآگاه کشیده شدم سمت در ورودی. به اونی که از هیئت اومد بیرون گفتم _هستن هنوز ؟ سرشو تکون داد و گفت +تو مردونه!!! ولی مراسم تموم شده. کفشمو در اوردم و رفتم قسمت آقایون. یه جای خیلی بزرگ بود . انتهاش یه سری آدم جمع شده بودن . بدون اینکه به دور و برم نگاه کنم اروم قدم بر میداشتم . که یه دفعه همه بلند شدن یه صدای آشنا گف +آروم بچه هآ آروم بلندش کنید!!! بسم الله یه یاعلی گفتنو تابوتو بلند کردن و گذاشتن رو شونشون ‌. حس کردم قلبم داره میاد تو دهنم. بی اختیار قدمامو تندتر کردم و رفتم سمتشون ‌ اوناهم دیگه حرکت کردن‌ چند قدمِ اخرِ باقی مونده رو دوییدم که همه نگاشون زوم‌شد رو من با هول و ولا دنبال آشنا میگشتم که دیدم محسن زیر تابوتُ گرفته... با چشایِ پر اشک نگاهش کردم اونم نگاهم کرد . دیگه اشکام سرازیر شد ملتمسانه گفتم _آ...آقا محسن....!! اطرافشو نگاه کرد _با شمام. میشه خواهش کنم یه دیقه نرید؟ همه با چشایِ گرد زل زدن به من. _خواهش میکنم یه دیقه شهیدُ بزارید زمین من به زور خودمو رسوندم اینجا . دیگه وایستاده بودن . مردد نگام کرد و نگاشو برگردوند یه سمت دیگه که صدای ریحانه رو شنیدم . +عه اومدی ؟ چرا انقد دیر؟ _میگم‌برات بعدا. میشه به اینا بگی فقط یه دیقه اجازه بدن منم ببینم شهیدُ؟ ریحانه با چشاش یه سمتُ نگاه کرد برگشتم طرف زاویه دیدش. که دیدم داره به یه پسری که لباس چریکی بسیجی تنشه نگاه میکنه .اول نشناختم بعد که بیشتر دقت کردم فهمیدم محمدِ!!! به محسن نگاه کرد و سرشو تکون دادو خودش رفت ... محسن اینام که زیر تابوتُ گرفته بودن اروم گذاشتنش زمین و رفتن کنار!! به ریحانه گفتم _میشه کنارش بشینم؟ وضو دارم به خدا! +بشین عزیزم بشین. فقط یه خورده سریع تر دیرشون شده! _قول میدم. یه لبخند به من زد و ازم دور شد ‌ ادمایی هم که اطرافم بودن ازم فاصله گرفتن. وایستادم کنارش. بهش نگاه کردم . همونی که تو خوابم دیدم . تو یه تابوت که دورش پرچم ایران پیچیده بود از همونایی که تو تلویزیون نشون میدادنُ تو پیج محمدم دیده بودم روش نوشته بود "شهید گمنام" (۱۸ ساله) ناخوداگاه اشکام میریخت رو گونم . شوری اشکمو رو لبم حس کردم. نمیفهمیدم چرا گریم گرفته!! از همه مهم تر نمیدونستم چرا به این شدت. سعی کردم اشکامو پنهون کنم که کسی متوجه نشه . به تابوت نگاه کردم . اروم گفتم _تو همونی که دستمو گرفتی؟ کمک کردی اره؟؟ تویی پسر حضرتِ زهرا؟ تو پستای این بچه ها خوندم تو بچه حضرت زهرایی!! اره درسته که میگن آرزوهارو براورده میکنی؟؟ اسمش چی بود اها همون"حاجت" تو منو دعوت کردی مراسمت!!؟ منِ بی سروپا!!!؟ من لیاقت داشتم؟ سرمو گذاشتم به حالت سجده رو تابوتُ بوسیدمش. دوباره نگاش کردمو دستمو اروم روش حرکت دادم _پس حالا که گرفتی دستمو ول نکن!! اینو گفتمو ازش فاصله گرفتم که دوباره اومدن سمت تابوتُ بلندش کردن.نشستم گوشه ی هیئت و به رفتنشون نگا کردم. پاهامو تو بغلم جمع کردم و اشکامو پاک کردم. سرمو برگردوندم گوشه ی دیگه ی هیئت که محمد با ریحانه نشسته بود. ریحانه با دیدن من خواست از جاش پاشه که محمد نزاشت. گوشه چادرشُ گرفت و بوسید و از جاش پاشد و دنبال تابوت رفت. بهش خیره شدم این لباس جذبشو بیشتر میکرد. میترسیدم بفهمه دارم نگاش میکنم. چقدر خوشگل تر و خوشتیپ تر از قبل. انگار میدرخشید. داشتم رفتنشو تماشا میکردم که ریحانه صدام کرد +نگفتی دختره؟؟ چیشد اومدی؟ تو که گفتی نمیای .... _نویسندگان: •فاطمه زهرا درزی •غزاله میرزاپور https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
مرد اونایی هستند که تو قطعه شهدا خوابن! https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
با توکل‌به‌خدا و توسل‌به‌امام‌زمان‌وشهدا کانال را راه اندازی کردیم باعضویت در این کانال مهمان‌شهدا باشید وشک نکنید دعوت شده از جانب شهدا هستید لطفا لینک کانال ⬇️⬇️⬇️ رابرای دوستان و آشنایان و محبین‌شهدا و اهل‌بیت ارسال نمایید ودر ثواب آن سهیم باشید خادمان 🌹شهدا 🌹 ‌https://eitaa.com/khademanshohada ✅در ترویج فرهنگ جهاد و شهادت سهیم شوید و لینک را انتشار دهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃رفیق خوشبخت ما از نام او وحشت دارند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
24.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلام مادر شهیده دانشجومعلم هنگام تدفین... 《تو رو خدا چادرتون رو زمین نذارید https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹