eitaa logo
خادمان🌹شهدا🌹
432 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
5.6هزار ویدیو
15 فایل
ما‌ از خم‌ پرجوش‌ ولایت‌ مستیم عهدی‌ ازلی‌ با ره‌ مولا بستیم بنگر‌ که‌ وظیفه‌ چیست‌ در‌ این‌ میدان ما‌ افسر‌ جنگ‌نرم ♡‌آقا‌♡‌ هستیم ارتباط با مدیر 👇 @sarbaze_emamzman
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️خاطره ای از شهید اسدلله لاجوردی ««دادستان تهران در دهه ۶٠»» https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زمانی که مشکلی برایتان پیش می‌آید یه خدمتی برای عج انجام دهید! مرحوم شیخ محمود تولایی خود را قبل آماده‌ کنیم https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصویر خدا عکس گل آمنه است بر کوه دلم نام علی فاطمه است احمد بودش یارو علی یاور او هر کس که محب علی خامنه است https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
ثواب فعالیت های امروز کانال را از طرف شهید 🌷مهدی_فیروزی🌷 به امام زمان (عج) تقدیم می کنیم. 🤲زندگی و عاقبتمون و ان شاالله 🤲 https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
السلام علیک یا ابا عبدالله 💠 (۲) مهر 💠 نهصد و بیست و یکمین( ۹۲۱)روز وچهل ۴۰ مرتبه ذکر • •••••••••••••••••••••••• متوسل می شویم به ⬇️⬇️⬇️ کشتی نجات اباعبدالله(ع) و شهیدان معززراه اسلام ⬇️⬇️⬇️ 🌹 🌹 ••••••••••••••••••••••• ⏰ شروع ⏮ ۲۶ بهمن ( ۱۴۰۰ )-- ۱۳ رجب ❇️ ادامه ⏮ تازمانی که پروردگار توفیق عنایت نماید •••••••••••••••••••••••• دوستان معنوی گرانقدر اولین نیتمان از ✅سلامتی وتعجیل در ظهور امام زمان باشد وپس ازآن⬇️⬇️⬇️ ✅نماز اول وقت ⛔️ترک گناه ✅حاجات شخصی •••••••••••••••••••••••• ⏰زمان قرائت ازاذان صبح تا نیمه شب شرعی هرروز می باشد ••••••••••••••••••••••••• ان شاالله به هرنیتی مهمان شهدای گرانقدر شده اید حاجت روا باشید https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 زنده یاد حاج ذبیح الله یوسفی وردنجانی سال‌های متمادی در جبهه های حق علیه باطل حضور داشت وبه درجه جانبازی نائل آمد 💠 وی از حافظان قرآن کریم وارادتمندان به ساحت مقدس اهلبیت عصمت وطهارت علیهم السلام بود که در اغلب محافل قرآنی ومجالس آل الله علیهم السلام حضور فعالی داشت این جانباز هشت سال دفاع مقدس ۳۰شهریور۱۴۰۳ دار فانی را وداع وبه خیل همرزمانش پیوست https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
41.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مراسم تشییع جانبازشهید ذبیح‌الله یوسفی روحش شاد و یادش گرامی https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
رمان ⬇️⬇️⬇️ https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
بعد خوردن چای عصرانه با مارال به اتاقش رفت تا حاضر شود. تیپ مشکی زد و چادرش را به سر کرد. قرآن و جانمازش را برداشت و داخل کیفی گذاشت تا با خود ببرد. مریم خانم هنوز نیامده بود. دلش می خواست مارال را با خود ببرد اما می ترسید که با برگشتن مریم خانم همه چی بهم بریزد اگر ببیند دخترش نیست. کیفش را برداشت و از خانه خارج شد. سر کوچه کنار مسجد منتظر هدی ماند. ده دقیقه ای گذشت که هدی آمد و حورا را از تنهایی در آورد. _سلام دوستی جونم. حورا بغلش کرد و گفت:سلام علیکم خانم طلا. خوبی؟ چه خبرا؟ _خوبم ممنون بریم تو که سرده منم هیچی نپوشیدم. حورا دستش را گرفت و با هم داخل مسجد شدند. دم در حیاط مسجد، کنار حوض آبی چشم حورا به امیر مهدی افتاد که با پسری تقریبا شبیه خودش ایستاده بود و حرف می زد. امیرمهدی هم با دیدن حورا خودش را جمع و جور کرد و با سر سلامی کرد. حورا با خجالت سرش را تکانی داد و با هدی رفتند داخل. امیر رضا، برادرش را با دست تکانی داد و گفت: مهدی کجایی؟ معلوم هست؟! دختره کی بود؟ _دختر عمه مهرزاده. امیر رضا با تعجب پرسید:چی؟ مهرزاد؟ همین مهرزاد خودمون؟؟ _ آره داداش بریم تو که الان نمازو میبندن. امیر رضا چفیه اش را روی شانه اش مرتب کرد و با دست پشت برادرش زد و گفت:بریم سید. با هم وارد مسجد شدند که حاج آقا هم رسید و نماز را بستند. در قسمت خواهران، حورا بعد نماز مغرب رو کرد به هدی و گفت:قبول باشه آبجی. _قبول حق. خب بگو ببینم چه خبرا؟ چطور شد ما رو دعوت کردی مسجد محلتون؟ حورا خندید و گفت:بی مزه نشو اگه میتونستم حتما دعوتت می کردم خونه. _فدات آبحی از شما به ما زیاد رسیده. بی خیال چرا انقدر تو همی؟ خوبی؟ _اره الان که با تو ام عالیم‌. حالم خوبه آبجی. https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
بعد نماز با هم از مسجد خارج شدند و به حسینیه که کنار مسجد بود رفتند. حورا باز هم امیر مهدی را دید اما بی ادبی دانست که جلو نرود و سلام نکند چون دوبار با هم چشم در چشم شده بودند. به هدی گفت:بیا بریم اینجا.. _کجا؟؟ چیزی نگفت و دستش را کشید. به امیر مهدی که رسیدند هر دو سلام کردند. امیر مهدی هم با روی باز جوابشان را داد و گفت:خوب هستین حورا خانم؟ _ممنونم خوبم. دور از ادب دیدم جلو نیام و عرض ادبی نکنم. امیر مهدی در دلش به خود سرزنش کرد. چرا او جلو نرفت؟ چرا او حرکتی نکرد که حالا شرمنده حورا بشود. متواضعانه دستش را روی پیراهن سیاهش گذاشت و گفت:اختیار دارین خیلی لطف کردین. سپس نگاهی به هدی انداخت و گفت:معرفی نمی کنید حورا خانم؟ _بله ایشون دوست صمیمیم هدی جان هستن. بعد به هدی نگاه کرد و گفت:ایشونم آقا امیر مهدی برادر دوست آقا مهرزاد هستن. با هم که آشنا شدند امیر رضا هم رسید. _مهدی بیا دیگه جلسه شروع شد. _امیر رضا جان ایشون حورا خانم ایشونم دوستشون هدی خانم هستن. رو کرد به دخترا و گفت:این آقای عجولم برادر بزرگ من امیر رضا و دوست مهرزاد. امیر رضا با دیدن حورا و هدی کلی شرمنده شد و گفت:شرمنده عجله داشتم ندیدمتون. خیلی خوشبختم از دیدارتون. حورا گفت:منم همین طور. هدی فقط سری تکان داد و گفت:خوشوقتم. خلاصه مجلس معارفه که تمام شد، امیر رضا پرسید:مهرزاد امشب نمیاد؟ حورا سرش را پایین انداخت و گفت:اطلاعی ندارم شرمنده. _ نه بابا دشمنتون شرمنده. بفرمایید داخل هوا سرده. دخترا به داخل حسینیه رفتند و پسر ها هم رفتند قسمت اقایون. بعد اتمام جلسه باز هم دم در هم دیگر را دیدند. این دفعه مهرزادم بود منتها با اخم هایی در هم و عصبی. حورا به هدی گفت:اونی که‌کنار امیر رضا وایستاده مهرزاده. _ عه؟ پسر دایی منفور؟ _ هدی بس کن غیبت نکن دختر. _ پس بزار یکم از خوبیای دوستاش بگم. ندیدی چقدر آقا و با شخصیتن؟ کمال هم نشین به این آقا مهرزاد چرا اثر نکرده نمی دونم. _هدی!! -خیلخب بیا بریم. جلو رفتند و سلام کوتاهی کردند. مهرزاد با خلق تلخ از حورا پرسید: چرا خبر ندادی تا باهات بیام؟ حورا از این لحن صمیمیش حسابی عصبی شد و مشتانش را به هم فشرد. رک و صریح جواب داد:دوست داشتم امشب با دوستم بیام. بعدشم قرار نیست شما هرشب بادیگارد من باشین. خودم میتونم از خودم مراقبت کنم. ظرف غذایش را از امیر مهدی گرفت و با هدی از در حسینیه بیرون رفتند. _کسی میاد دنبالت؟ _ اره بابام. اوناش اونجاست من دیگه برم. بابت امشب ممنونم خیلی خوب بود خوش گذشت. _فدات بشم مرسی که اومدی. سلام به خانواده برسون. _حتما گلم خدافظ.. شبت بخیر. _شب بخیر. بانو https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
37.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بیاد همسفر حج ابراهیمی سال ۱۴۰۲ جانباز و یادگار خوش غیرت جبهه ، مرد ایمانی و قرآنی مرحوم حاج آقا ذبیح الله یوسفی ایشان در مکه قرآن را پنج بار ختم کرد روحت شاد و یادت گرامی باد علیرضا اصغرزاده خبرنگار صدا وسیما https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
مداحی_آنلاین_دوای_هر_دردی_پیام_کیانی.mp3
4.94M
دوای هر دردے‌ ، دنیامو زیر و رو کردے‌... https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
هر شب به یاد بودن، نعمت‌وسعادتی است که باید قدرش را بدانیم و خداراشاکرباشیم که شهدا قبولمان کردند و به لحظه لحظه زندگیمان نظر می‌کنند و درمحفل نورانی و آسمانیشان راهمان دادند وچه حس خوب‌و لذت‌بخشی است‌با شهدا رفیق و همراه شدن... https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
29.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊زیارتنامه شهدا با قرائت سردار پر افتخار شهید حاج قاسم سلیمانی رضوان الله علیه🕊 https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹