eitaa logo
خادمان🌹شهدا🌹
432 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
5.6هزار ویدیو
15 فایل
ما‌ از خم‌ پرجوش‌ ولایت‌ مستیم عهدی‌ ازلی‌ با ره‌ مولا بستیم بنگر‌ که‌ وظیفه‌ چیست‌ در‌ این‌ میدان ما‌ افسر‌ جنگ‌نرم ♡‌آقا‌♡‌ هستیم ارتباط با مدیر 👇 @sarbaze_emamzman
مشاهده در ایتا
دانلود
السلام علیک یا ابا عبدالله 💠 (۳) مهر 💠 نهصد و بیست و دومین( ۹۲۲)روز وچهل ۴۰ مرتبه ذکر • •••••••••••••••••••••••• متوسل می شویم به ⬇️⬇️⬇️ کشتی نجات اباعبدالله(ع) و شهیدان معززراه اسلام ⬇️⬇️⬇️ 🌹 🌹 ••••••••••••••••••••••• ⏰ شروع ⏮ ۲۶ بهمن ( ۱۴۰۰ )-- ۱۳ رجب ❇️ ادامه ⏮ تازمانی که پروردگار توفیق عنایت نماید •••••••••••••••••••••••• دوستان معنوی گرانقدر اولین نیتمان از ✅سلامتی وتعجیل در ظهور امام زمان باشد وپس ازآن⬇️⬇️⬇️ ✅نماز اول وقت ⛔️ترک گناه ✅حاجات شخصی •••••••••••••••••••••••• ⏰زمان قرائت ازاذان صبح تا نیمه شب شرعی هرروز می باشد ••••••••••••••••••••••••• ان شاالله به هرنیتی مهمان شهدای گرانقدر شده اید حاجت روا باشید https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
در خانواده ما بود 🍃🌸پسر اول گفت: مادر جون برم جبهه؟ گفت: برو عزيزم رفت و والفجر مقدماتی شد.... 🍃🌸پسر دوم گفت: مادر! داداش كه رفت، من هم برم؟ گفت: برو عزيزم رفت و عمليات خيبر شد.... 🍃🌸همسرش گفت: حاج خانم بچه‌ها رفتند، ما هم بريم تفنگ بچه‌ها روی زمين نمونه، رفت و والفجر ۸ شد.... 🍃🌸مادر به خدا گفت: همه دنيام رو قبول كردی، خودم رو هم قبول كن رفت و در حج خونين شد... شادی روح و https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مجید جان حال و روز ما رو گفتی نه خودت فیلم تکان دهنده شهید مدافع حرم مجید سلمانیان قبل از شهادت... شهید مدافع حرم https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
رمان ⬇️⬇️⬇️ https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
بدون آن که با مهرزاد روبرو شود تا خانه مستقیم رفت و غذایش را گذاشت داخل یخچال و به اتاقش رفت. در رابست و لباس هایش را عوض کرد. پشت در اتاقش، مهرزاد منتظر و ناامید ایستاده بود و با غم به در نگاه می کرد. همه خواب بودند کاش می توانست با او حرف بزند اما می دانست که حورا او را قبول نمی کند. پس فقط پشت در چمباتمه زد و سرش را روی زانو هایش گذاشت. حورا دفتر یادداشتش را برداشت و پشت میز نشست. چراغ مطالعه را روشن کرد و نوشت. چیز هایی که در دلش بود را نوشت. "دلم آن چنان یک دوست ناب و بکر میخواهد, که همه ام را از نگاهم بخواند.. از چشمانم, از حرف های هنوز نگفته ام.... دلم آن چنان میخواهد کنارش فرسنگ ها قدم بزنم, از همه چیز بگویم و او هیچ نگوید, فقط گوش کند, با من ذوق کند با من بغض کند با من بخندد و با من همه راه های آمده و نیامده را طی کند.... و چقدر خوب که هدی را دارم." ورق زد و در صفحه بعدش نوشت "توی این دنیایی که همه موها بلند شده و بلوند، داشتن این فرفری های کوتاه و قهوه ای عجیب میچسبد... توی کافه ها که همه لته و اسپرسو سفارش میدهند، خوردن چای با عطر هل عجیب میچسبد... توی روزگاری که ته همه ی دوست داشتن ها به ماه هم نمیرسد، سالها عاشقانه ماندن به پای کسی عجیب میچسبد... توی زمانه ای که همه چهره ها شبیه به هم و رنگ چشم ها مثل هم شده، داشتن دماغی با یک قوز کوچک و چشمان قهوه ای معمولی عجیب میچسبد... توی روزهایی که دختران ساعت ها زیر دست آرایشگر مینشینند و وقت پسران توی باشگاه ها میگذرد، وقت گذراندن توی کافه کتاب ها و ساعت ها وقت برای عکاسی عجیب میچسبد... توی دوره ای که ملاک خوب و بد بودن آدم ها شده چهره و تیپ و قد و پول توی جیبشان، معمولی بودن و مورد پسند همه نبودن عجیب میچسبد..." این ها را نوشت و خوابید بدون فکر کردن به مهرزاد و امیر مهدی و حتی هدی.. https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
صبح موقع نماز حورا بیدار شد تا وضو بگیرد. در اتاقش را که باز کرد ی چیزی افتاد تو. حورا دستش را جلوی دهانش گرفت و آرام جیغ زد. با دیدن مهرزاد تندی به سمت چادرش دوید و هول هولکی به سر کرد. مهرزاد سریع برخواست و گفت:ب..ببخشید حوراخانم من دیشب.. پشت در.. خوابم برد. حورا لبش را گزید و گفت:چرا پشت در؟ مگه اتاق ندارید؟ مهرزاد با شرمندگی سرش را به زیر انداخت و فقط گفت:ببخشید.. سپس به اتاقش رفت. حورا همان طور سر جایش خشکش زد. او دیشب پشت در اتاق حورا چه می کرد؟ چرا خوابش برد؟ اصلا چه دلیل داشت پشت در بنشیند؟ حورا از کار های مهرزاد خسته شده بود و نمی دانشت چطور به او بگوید تا ناراحت نشود. نمازش را خواند و به تخت خواب رفت. صبح باید برای نتایج به کافی نت می رفت. اما قبلش به یاد مارال افتاد. اول او را باید بیدار و راهی مدرسه می کرد. خواب از سرش پرید. برخواست و به آشپزخانه رفت تا چای را آماده کند و صبحانه مختصری برای مارال درست کند. ساعت۶ونیم به اتاق مارال رفت و بالای سرش نشست. _مارال خانومی؟ خانم خانما؟ بیدار نمی شی فسقلی؟باید بری مدرسه ها.. پاشو برو دستشویی صورت ماهتو بشور بعدم بیا صبحونه بخور و برو. مارال با خوش رویی از دیدن حورا خوشحال شد و بغلش کرد. _وای حورا جونی تو خیلی مهربونی. ممنون که بیدارم کردی. _علیک سلام گل دختر من. پاشو که دیرت نشه. _ببخشید سلام. چشم الان میرم. مارال که به دستشویی رفت، حورا اتاقش را ترک کرد و به آشپزخانه رفت. چای ریخت و نبات نی داری درونش انداخت. پنیر و کره و مربا و گردو را سر میز گذاشت و منتظر مارال نشست. مارال که آمد با اشتها شروع کرد به خوردن صبحانه و بعد با برداشتن ساندویچی که حورا برایش درست کرده بود به اتاقش رفت تا حاضر شود. حورا که خیالش از رفتن مارال راحت شد میز راجمع کرد و چای لیوانی برای خودش ریخت. لیوان به دست به اتاقش رفت و شروع کرد به مرتب کردن کتابخانه اش. کتاب های اضافی را کنار گذاشت تا به کتابخانه دانشگاه اهدا کند و جزوه ای به درد نخور را درون بازیافت انداخت. به ساعت نگاه کرد. ساعت۸بود. حاضر شد و از خانه بیرون رفت. کافی نت محله شان مرد مسن و جا افتاده ای بود که حورا را می شناخت. _به به حورا خانم‌. از این ورا دخترم. حالت خوبه؟ _سلام. ممنون اقای هدایت شما خوبین؟ _سلام علیکم دخترم. خوبم شکر خدا. کاری داری؟ _ یه سیستم می خواستم. _برو پشت سیستم۲. _ممنون آقای هدایت. حورا پشت سیستم نشست و خیلی سریع وارد سایت دانشگاهش شد. مشغول بازیابی نمره ها بود که صدای آشنایی شنید. سرش را برگرداند تا او را شناسایی کند. امیر مهدی بود که این بار لباس چهارخانه مشکی نقره ای به تن داشت با شلوار لی مشکی. هیچ وقت حورا به صورت او دقت نکرده بود. از دیدن دوباره اش انگار ارام شد. نمی دانست چرا وقتی او را می بیند این همه آرامش می گیرد. https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
مداحی آنلاین - نماهنگ مولانا حسین - محمد اسداللهی.mp3
3.48M
چقدر مردی ... امام حسین منو عوض کردی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
29.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊زیارتنامه شهدا با قرائت سردار پر افتخار شهید حاج قاسم سلیمانی رضوان الله علیه🕊 https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
سفر پر ماجرا 47.mp3
6.06M
۴۷ ✨اگه قلبت ایمان آورد و با خدا عجین شد؛ عزیزکرده خدایی. و درست وقتیکه همه تنهات میذارن، همون رفیق قدیمی یه عالَمه فرشته رو میفرسته استقبالت تا آب توی دلت تکون نخوره https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دین می‌گوید: اگر ما فرزندمان را توحیدی و ولایی تربیت کنیم، خود به خود دچار خیلی از مشکلات نمی‌شوند. اساسا چرا ما به دنبال درمان پرخاشگری هستیم؟ دین می‌گوید، اگر زیر ۷ سال بچه را آزاد بگذاریم که خوب بازی کند، اصلا دچار لجبازی و پرخاشگری نمی‌شود. حواسمان باشد نسخه دین در تربیت، نسخه خالق برای مخلوق و نسخه غرب برای تربیت، نسخه مخلوق برای مخلوق است. خالق، به انسان اِشراف دارد و از بالا به او نگاه می‌کند اما مخلوق تازه دارد شروع می‌کند، تا چیزی از انسان سر در بیاورد. خالق، اِشرافش به جسم و روح است و مخلوق سراسر جهل به روح و جسم است. 🔰 https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امر‌به‌معروف و نهی از منکر قطعا اثر دارد این کار رو ببین و با روحیه و انگیزه بالا، به این واجب الهی عمل کن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
🔰دستورات رهبری به مسئولین جهت برخورد با بی حجابی https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹