eitaa logo
خادمان🌹شهدا🌹
431 دنبال‌کننده
10.3هزار عکس
5.6هزار ویدیو
15 فایل
ما‌ از خم‌ پرجوش‌ ولایت‌ مستیم عهدی‌ ازلی‌ با ره‌ مولا بستیم بنگر‌ که‌ وظیفه‌ چیست‌ در‌ این‌ میدان ما‌ افسر‌ جنگ‌نرم ♡‌آقا‌♡‌ هستیم ارتباط با مدیر 👇 @sarbaze_emamzman
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقای پزشکیان یوسف پزشکیان می شناسید؟! ⚠️ چه کسانی شما را از اصالت تان دور می کنند؟!!! https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مـذهـب هـای انـگـلـیـسـی... 🔻علت تغییر موضع فعلی گروه های تروریستی در عدم تخریب حرم ها، برنامه ای از پیش تعیین شده ای هست برای عدم تحریک تشیع در ابتدای تشکیل حکومت... https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅فرق دیدگاه یک شهید با بقیه : 🔹️اگر برای شوق پیروزی داریم میجنگیم معلومه برای دنیا داریم می‌جنگیم! https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هاشم الحیدری: از حوادث سوریه ناراحتیم ولی اینجا فرق حکومت اسلامی با دیگر حکومت‌ها مشخص می‌شود، در ایران ایمان و ولایت است نه فقط یک حکومت و سلاح و ارتش 🔹 دبیرکل جنبش عهدالله عراق در دانشگاه امام حسین: انسان از حوادث سوریه ناراحت می‌شود ولی اینجا فرق حکومت اسلامی با حکومت‌های دیگر مشخص می‌شود، اینجا (ایران) ایمان هست ولایت است نایب امام زمان هست نه فقط یک حکومت و چند تا سلاح و ارتش و اطلاعات. 🔹️ حکومت اسلامی فقط با مقاومت و سپاه و سلاح و چند تا موشک حل نمی‌شود؛ حکومت یعنی امام و امت. https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاقبت انقلاب اسلامی ایران از زبان آیت الله خامنه ای 🔷این پیش‌بینی حقیقتا حکیمانه است.چقدر باقاطعیت می‌فرمایند: "بنده می‌دانم" https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ثواب فعالیت های امروز کانال را از طرف شهیدان 🌷سعادت‌و‌سیامک‌وسعید_طبری🌷 به امام زمان (عج) تقدیم می کنیم. 🤲زندگی و عاقبتمون و ان شاالله 🤲 https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
السلام علیک یا ابا عبدالله 💠 (۲۱) آذر 💠 نهصد و هشتادو هفتمین( ۹۸۷)روز وچهل ۴۰ مرتبه ذکر • •••••••••••••••••••••••• متوسل می شویم به ⬇️⬇️⬇️ کشتی نجات اباعبدالله(ع) و شهیدان معززراه اسلام ⬇️⬇️⬇️ 🌹 🌹(شهیدمحراب) ••••••••••••••••••••••• ⏰ شروع ⏮ ۲۶ بهمن ( ۱۴۰۰ )-- ۱۳ رجب ❇️ ادامه ⏮ تازمانی که پروردگار توفیق عنایت نماید •••••••••••••••••••••••• دوستان معنوی گرانقدر اولین نیتمان از ✅سلامتی وتعجیل در ظهور امام زمان باشد وپس ازآن⬇️⬇️⬇️ ✅نماز اول وقت ⛔️ترک گناه ✅حاجات شخصی •••••••••••••••••••••••• ⏰زمان قرائت ازاذان صبح تا نیمه شب شرعی هرروز می باشد ••••••••••••••••••••••••• ان شاالله به هرنیتی مهمان شهدای گرانقدر شده اید حاجت روا باشید https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
💠یادی از سید الشهدای استان فارس 💠شب جمعه بود. آقا دعای کمیل را در مسجد جامع خواندند و برگشتند. بعد از شام جلو تلوزیون نشسته بودند. تلوزیون دعای کمیل همان شب آقا را پخش کرد. از اول تا آخر دعا با صدای خودشان، گریه کردند! معمولاً شب ها ساعت ۲ نیمه شب، برای تهجد بیدار می شدند. خواب بدی دیدم. از خواب بیدار شدم. ناگهان آقا هم از خواب پریدند. دست به پیشانی کشیدند و گفتند: لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم . انا لله و انا الیه راجعون. معنی اش را نفهمیدم. قبل از ظهر رو به من گفتند: شما دیگه تنها شدی! گفتم آقا قطره تان را بخورید. با خنده گفت دیگر قطره برای من اثر ندارد! بعد هم گفت خداحافظ. چند دقیقه بعد آقا رفتند. من هم آماده می شدم بروم که صدای انفجاری از بیرون خانه آمد... فهمیدم آقا داشت وداع می کرد و من متوجه نبودم.... هدیه به شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از جاهای استجاب دعا... امام صادق(علیه السلام) : ...بروید سر قبر پدر و مادرتان... بانوای دلنشین شهید آیت الله دستغیب رحمت الله علیه 🏴 ۲۰ آذر ماه، سالروز شهادت https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
آهای بسیجی !!! خوب گوش کن چه می‌گویم می‌خواهم به تو پیشنهاد معامله ای بدهم که در این معامله سرت کلاه برود ! منِ دستغیب حاضرم یک جا ثواب هفتاد سال نمازهای واجب و نوافل و روزه ها و تهجّدها و شب زنده‌داری هایم را بدهم به تو، و در عوض ، ثواب آن دو رکعت نمازی را که تو در میدان جنگ ، بدون وضو پشت به قبله ، با لباس خونی و بدن نجس خوانده‌ای ، از تو بگیرم آیا تو حاضر به چنین معامله ای هستی؟! https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
رمان 🔽🔽🔽 https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
🔻 قسمت کمیل برگه را برمیدارد و از جایش بلند می شود ؛ ــ با من بیاید سمانه از جایش بلند می شود و هم قدم کمیل از اتاق خارج می شوند،سمانه با حیرت به کسانی که برای کمیل احترام نظامی میگذاشتند نگاه می کرد،با صدای کمیل به دری که کمیل باز کرده بود خیره شد: ــ بفرمایید داخل سمانه وارد اتاق شد و با اشاره ی کمیل بر روی میز نشست ،با کنجکاوی اتاق را رصد کرد،حدس می زد اتاق کمیل باشد. ـــ من باید برم جایی ،تا وقتی برمیگردم بشینید فکر کنید،شاید چیزی یادتون بیاد که بخواید به من بگید سمانه با نگرانی گفت: ــ کجا دارید میرید؟اصلا ساعت چنده؟میدونید الان خانوادم چقدر نگران شدن،من باید برم ــ سمانه خانم نمیتونی بری سمانه حیرت زده گفت : ــ چی؟؟ ــ تا وقتی که این مسئله روشن نشه ،شما اجازه بیرون رفتن از این جارو ندارید سمانه با عصبانیت از جایش بلند شد و گفت: ــ یعنی چی؟مگه زندانی ام ،من اینجا نمیمونم ،شما نمیتونس منو اینجا نگه دارید کمیل با اخم فقط نظاره گر عصیانگری های سمانه بود. سمانه با دیدن اخم و سکوت کمیل، او هم سکوت کرد! ــسمانه خانم مثل اینکه متوجه نیستید الان کجایید،اینجا یکی از بخش های وزارت اطلاعاته و شما به جرم برهم زدن محیط دانشگاه اینجا هستید،الان شما باید بازداشگاه بودید نه تو اتاق من،خداروشکر کنید که پروندتون افتاده دست من،خداروشکر کنید که من اینجا بودم،اگه نبودم شرایط سخت تر از اونی بود که شما بخواید اینجوری عصبانی به من تشر بزنید منتی سرتون نمیزارم اما،شما الان یک فرد سیاسی محسوب میشید که با یه برنامه ریزی برای یه تجمع اوضاع کل کشورو بهم ریختید و رسانه های اونور آب از صبح تا الان دارن برای خودشون کارشناسی میکنن این موضوعو ،بازم بگم یا متوجه شدید که این موضوع خیلی مهم و خطرناکه سمانه بر روی صندلی نشست،دیگر پاهایش نای ایستادن نداشت،موضوع از چیزی که فکر میکرد،پیچیده تر و خطرناک تر بود،دستان لرزانش را در هم فشرد،احساس می کرد بدنش یخ کرده است چشمانش را محکم بر روی هم می بندد،دعا می کند که این اتفاقات یک خواب باشد و با،باز کردن چشمانش همه چیز تمام شود اما با صدای آب چشمانش را باز کرد ! کمیل لیوان آبی را جلوی سمانه گذاشت و نگاهی به چهره ی ترسیده اش انداخت، از جایش بلند شد و گفت: ــ این اتاق منه ،میگم کسی نیاد داخل ،میتونید راحت باشید من همه تلاشمو میکنم که هر چه زودتر از اینجا برید به طرف در رفت اما با صدای سمانه برگشت،که با صدای ترسیده و لرزان صدایش کرده بود: ــ آقا کمیل ــ نگران نباشید،زود برمیگردم حرف دیگری نزد و از اتاق خارج شد... : فاطمه امیری https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
🔻 قسمت از اتاق خارج شد و در را بست،امیرعلی به طرفش آمد و بعد از سلام واحوالپرسی دستی بر روی شونه اش گذاشت: ــ اینا چی میگن؟ کمیل در حالی که به سمت در میرفت جوابش را داد: ــ کیا؟ ــ بچه های اینجا ــ چی میگن؟ ــ یکی از متهم هارو بردی تو اتاقت،موقع بازجویی شنود و دوربینو خاموش کردی. کمیل با اخم نگاهی به امیرعلی انداخت و گقت: ــ بچه های اینجا همیشه اینقدر فضولن ــ فضول نیستن،اما غیر عادی بود چون اولین باره اینکارو میکنی کمیل با عصبانیت غرید: ــ به اونا مربوط نیست،بهشون بگو هر کی سرش تو کار خودش باشه ،والا اینجا جایی ندارن ــ چقدر زود عصبی میشی کمیل ــ امیرعلی ،تو این وضعیت بحرانی کشور ،به جای اینکه تو فکر امنیت مردم باشن دارن فضولی میکنن ــ هستن،باور کن گروه خودت یک هفته است حتی به خونه هاشون سر نزدن شبانه روزی دارن کار میکنن ــ من باید برم اما برمیگردم،کسی حق نداره بره تو اتاقم ،هیچکس امیرعلی،اینجارو میسپارم به تو تا بیام .برگشتم یه گزارش کامل از مناطقی که زیر نظر ما هستن روی میزم باشه ــ باشه حتما،برو بسلامت سوار ماشین شد و از آنجا دور شد،به سمت آدرسی که سمانه برای او نوشته بود رفت،خیابان ها شلوغ بود،مثل اینکه طرفداران رئیس جمهور سعی نداشتند،جشن هایشان را به پایان برسانند!! کل خیابان ها بسته شده بودند،ترافیک سنگینی بود،صدای بوق ها و صدای جیغ و سوت های طرفداران و صدای دادهای معترضانه ی راننده های ماشین ها،در سرش می پیچیدند و سردردش را بیشتر می کردند، سرش را میان دستانش گرفت و محکم فشرد اما فایده ای نداشت،سرش را روی فرمون گذاشت و چشمانش را بست،آنقدر سردرد داشت،که دوست داشت چندباری سرش را روی فرمون بکوبد،با صدای بوق ماشین عقبی سرش را بالا برد ،مسیر باز شده بود. روبه روی کافی نت پارک کرد،سریع پیاده شد و وارد کافی نت شد.... : فاطمه امیری https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹