eitaa logo
خادمان🌹شهدا🌹
424 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
15 فایل
ما‌ از خم‌ پرجوش‌ ولایت‌ مستیم عهدی‌ ازلی‌ با ره‌ مولا بستیم بنگر‌ که‌ وظیفه‌ چیست‌ در‌ این‌ میدان ما‌ افسر‌ جنگ‌نرم ♡‌آقا‌♡‌ هستیم ارتباط با مدیر 👇 @sarbaze_emamzman
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺 بخشی از خاطرات سرهنگ عراقي«صبار فلاح اللامي»* 🔻 آسمان در روز اشغال هويزه انگار خون مي‌باريد 🔹 وقتي شهر هويزه را كه ساكنانش عرب‌زبان بودند، اشغال كرديم، جنايات زشتي مرتكب شديم كه فكر نمي‌كنم خداوند به خاطر آنها ما را ببخشد. پيرمردي كهنسال در برابر افراد عشيره‌اش كشته شد؛ تنها به اين جرم كه به صورت افسر عراقي آب دهان انداخته بود. كودكي خردسال به جوخه اعدام سپرده شد؛ زيرا با زبان صادقانه و كودكانه‌اش گفته بود: «شما بيگانگان به چه حقي وارد ميهن ما شده‌ايد؟» 🔹 فضاي شهر بوي اشغال مي‌داد و اين همان داستاني است كه درباره مغولان شنيده بودم. هميشه با سرزنش به خودم مي‌گفتم: نمي‌دانم از چه رو اين همه بدبخت شده‌ايم؟! گويا ما دنباله‌رو مغول و چنگيز و سفاح هستيم و اكنون شيوه آنها را در هويزه و خرمشهر به كار مي‌بنديم. 🔹 آسمان در روز اشغال هويزه انگار خون مي‌باريد. به رغم عظمت اين حادثه تاريخي، هنوز داستان حقيقي اشغال هويزه به امانت نوشته نشده است. در اين باره، من شاهد عيني حوادث هويزه بودم. بدين‌رو سعي دارم آنچه را كه در آنجا مشاهده كردم، عيناً‌ نقل كنم . 🔹 وقتي وارد هويزه شديم، فردي بر سر ما داد مي‌زد و مي‌گفت: «لعنت بر شما ....» در اين هنگام، سرتيپ ستاد حمدالحمود (فرمانده لشكر) از خودرو پياده شد و به سوي آن خانواده رفت. پس از دقايقي، با استفاده از يك تانك، گلوله‌ توپي به طرف خانه آنها شليك كرد و همه اعضاي آن خانواده حتي طفل شيرخوارشان زير آوار مدفون شدند. بعد از اين اقدام، الحمود در حالي كه عرق صورتش را پاك مي‌كرد، به من گفت:«بُزدل ها به ما ناسزا مي‌گويند. ما آمده‌ايم آنها را نجات دهيم، آنان ما را لعن و نفرين مي‌كنند.» گفتم: قربان! شايد آنان چيزي را مي‌خواهند كه ما نمي‌فهميم. با عصبانيت گفت: «خير، خواسته‌شان همان خواسته‌هاي ماست؛ آنان هيچ چيز جز زندگي ذلت‌بار نمي‌خواهند.» 🔹 در آن حوالي يك تانكر بزرگ آب وجود داشت كه بر اثر اصابت چندين تركش سوراخ شده بود و آب زيادي از آن مي‌رفت. سربازان كوشيدند آن را تعمير و اصلاح كنند، اما نتوانستند. در اين لحظه، سرتيپ الحمود گفت:«كاري نداشته باشيد؛ الان به روش خودمان آن را تعمير مي‌كنيم.» آنگاه تانك را به طرف آن راند و تانكر را از زمين كَند. 🔹 در شهر هويزه، تعدادي از مغازه‌ها، سالم و پر از جنس بودند كه به دستور سرتيپ حمدالحمود، سربازان و افسران به غارت آنها پرداختند كه در اين باره من صحنه‌هاي زشت و تأسف‌باري را مشاهده كردم. سربازان، اجناس مغازه‌ها را بر سر گذاشته، مي‌بردند. زنان و كودكان به اين طرف و آن طرف مي‌گريختند، صاحبان مغاز‌ه‌ها زبان به اعتراض و شِكوه گشوده بودند و آتش در يكي از خانه‌ها همچنان شعله مي‌كشيد. 🔹 يكي از سربازاني كه كارتن هاي اجناس را بر سر داشت، نزديك من آمد و گفت:«قربان، اين كارتن مال شماست. در آن مقدار زيادي شكلات است.» با بي‌اعتنايي گفتم: ‌آن را ببر، نيازي به آن نيست. ما خوراكي زيادي داريم. 🔹 خودروهاي شخصي اهالي هويزه، وسيله‌اي براي تفريح و سرگرمي سربازان شده بود. يكي سوار خودرويي شده بود و آن را به ديواري مي كوبيد و مي‌خنديد و آن ديگري با خودروي ديگر تصادف مي‌كرد و از آن لذت مي‌برد. چون ورود ما به هويزه بدون برنامه قبلي بود، مدتي را در آنجا مانديم و براي مراحل بعدي طرح‌ريزي كرديم... 🔹 سرانجام پس از مدت ها حضور در هويزه، مردم اين شهر را قتل‌عام و شهر را به يك ويرانه تبديل كرديم. در واقع كشتار مردم هويزه، نمايانگر خباثت ما بود، اما تلويزيون عراق چيز ديگري به ملت عرضه كرد و با نمايش تصاوير اين جنايت اعلام كرد:«نيروهاي ايران با حمله به مواضع ما، هيچ سودي جز تلفات سنگين و اجساد بر زمين ريخته عايدشان نشد.» 🔹 بدين ترتيب، موجي از پيام هاي تبريك و تلگرام هاي تشويق‌آميز در حمايت از ارتش عراق از راديوهاي كويت و عربستان پخش شد. ⬅️| پی نوشت: * «صبار فلاح اللامي» در آغاز جنگ تحميلي از افسران فعال و وفادار حزب بعث بود اما چند سال بعد از عراق گريخت و خاطرات خود را به رشته تحرير در آورد. https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹