17.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روحیه عجیب شهید مدافع حرم #محمدرضا_سنجرانی هنگامی که در محاصره داعش هستند و تیر اسلحه دو انگشتش را سوراخ کرده...
♦️تصاویری دیده نشده از لحظه شهادت یک مدافع حرم در نبرد با داعش
♦️واقعا این شهدا کی بودن که چنین روحیههایی داشتند 😞
#مدافعان_حرم
#امنیت_اتفاقی_نیست
#یادشهداکمترازشهادتنیست
#باشهـــداوسیّدالشُّهداتــاظهــــور
خادمان 🌹شهدا 🌹
@khademanshohada
23.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهیدی که امام حسین را در هیئت دید و آقا بهشون گفتن تو مال این دنیا نیستی
◾️دنبال هیئتی بود که از تو دل اون هیئت، سرباز امام زمان در بیاد.
شهید علی امرایی
شادی روحش صلوات🌹
#یادشهداکمترازشهادتنیست
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
#سردارشهیدرضانورمحمدی
فرمانده شهیدی که سرش متلاشی شد و سینه اش شکافت
🔷️ یکی از فرماندهان بزرگ عملیاتی در خاطره ای از فرمانده شهید رضا نورمحمدی تعریف می کند:
🌷 شب اول عملیات بدر را به خوبی پشت سر گذاشتیم. تا شب نیز پشت خاکریزی که آن سوی ساحل دجله بود مستقر بودیم.
◇ شب دوم عملیات، رضا نورمحمدی که فرمانده محور عملیاتی بود نیروها را در یک کانال به ارتفاع ۱۷۰ و عرض ۷۰ سانتیمتر مستقر کرد و منتظر صدور فرمان حمله بودیم.
◇ هوا خیلی سرد بود و بالاپوش بچهها کم. من و نورمحمدی هر دو زیر یک پتو استراحت میکردیم. دشمن که گویی متوجه ما شده بود به شدت کانال و اطراف آن را زیر آتش گرفته بود
◇ چند نفر از بچهها شهید و مجروح میشدند ولی عزم ما برای ادامه عملیات جزم بود. رضا خواب بود و من هم داشتم به خواب میرفتم که خمپارهای نزدیک سرمان منفجر شد. رضا بیدار نشد.
◇ گفتم: آنقدر خسته است که خمپاره نیز حریفش نیست. لحظاتی بعد فرمانده لشکر با بیسیم رضا را صدا زد تا دستور آغاز حمله را به او بدهد.
◇ هرچه رضا را صدا زدم بیدار نشد. نگران شدم. پتو را که کنار زدم دیدم تمام لباسهایش غرق خون است و ترکشی به سینهاش اصابت کرده. البته در آن موقع سرش را ندیدم چون مغزش نیز متلاشی شده بود. درحالیکه دستانم از شدت ناراحتی میلرزید گوشی بیسیم را که مستمر میگفت: «رضا، رضا، احمد»
◇ بی سیم را برداشته با بغض گفتم: «احمد، احمد، رضا به میهمانی امام حسین علیه السلام رفت.»
#یادشهداکمترازشهادتنیست
🤲 دعای این شهید عزیز بدرقه زندگیتان ان شاء الله
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
#شهید_مجتبی_ذوالفقار_نسب
✅موهبت الهی دو فرزند شهید
💠 همسر شهید نقل میکند: فرزند اولم، علی در سال۱۳۸۲ به دنیا آمد. شیر نمیخورد. واهمه داشتم که اگر علی شیر نخورد، مجبور خواهم بود از شیرخشک استفاده کنم. مجتبی کتاب قرآن را برداشت، نیت کرد، قرآن را باز کرد و سوره محمدﷺ آمد. علی را در آغوش گرفت و سوره محمدﷺ را آرامآرام در گوشش خواند و در کنار آن آیات زیبا گریه میکرد. صدای زیبایش طنینانداز اتاق شده بود و اشکهایی که روی گونههایش جاری بود، از ذهنم پاک نمی شود. پس از آن، به راحتی علی شیر خورد.
💠 عباس، پسر دومم، سال۱۳۸۴ به دنیا آمد. قبل از تولدش در خواب سواری را با اسب سفید دیدم که از او طلب شفای فرزندم را داشتم و حسّی میگفت که او حضرت عباس علیهالسلام است. خواب را برای مجتبی تعریف کردم و او نیّت کرد که هر ساله در روز تاسوعا نذری بدهیم. زمانی که عباس به دنیا آمد، حال جسمی خوبی نداشت. پس از چند مدت حالش خوب شد و هیچ نشانهای از بیماری در بدنش نبود. مجتبی دلداده اهلبیت بود و در ایّام ولادت ائمه، شیرینی میگرفت و به منزل میآورد یا در پادگان بین سربازان پخش میکرد.
#یادشهداکمترازشهادتنیست
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹