#مشق_عشق
🔹گریه کن امام حسین عليه السلام بود.از اونایی که گریه کردنش با بقیه فرق می کرد.
وقتی از مجلس روضه امام حسین می آمد بیرون چشمانش سرخ شده بود، از بس گریه می کرد.
کارهاش طوری تنظیم می شد که به روضه امام حسین عليه السلام برسه.
🔸هر جا روضه بود می دیدیش. زیارت عاشورا می خوند، روزی چند بار. همیشه هم می گفت: «من توی بغل تو شهید می شم.» حرف اون شد،
تو بغل من شهید شد اونم با گلوی بریده.
روی سنگ قبرش با خط درشت نوشتند: هذا محب الحسین عليه السلام .
#رسم_خوبان
🔹از ناحیه ران مجروح شده بود. به خانه آمدم پایش را دراز کرده بود.
گفتم : «باباجان! گربه لگدت زده؟»
گفت:« آره آهسته لگد زده.»
گفتم: «پس محکم لگد نخوردی؟»
🔸خندیدیم و صورتش را بوسیدم. بچه های سپاه او را برای پانسمان می بردن. تمام مدت مجروحیتش نگذاشت ما زخم پایش را ببینیم.
#شهید_محمدحسن_اقبالیه🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۴۲/۱۱/۲ دامغان
شهادت : ۱۳۶۳/۱۱/۲۳ مهران
@khademe_alzahra313
#رسم_خوبان
💠بسیار صبور و بخشنده و دست و دل باز بود و اطرافیان را با بخشندگی خود خوشحال می کرد. احمد بسار با گذشت بود. هرگز از کسی خشمگین نمی شد و هرگز از کسی کینه به دل نمی گرفت و مواظب بود کسی از او دلگیر نشود.
💠عاشق امام خامنه ای بود و همه سخنرانی های ایشان را از شبکه صراط گوش می داد. می گفت باید در مسیر ولایت ثابت قدم باشیم و هر چه ایشان می گوید قبول داشته باشیم. احمد همیشه می گفت: ما هر چه داریم از عاشورا و انقلاب امام خمینی است.
💠اهمیت زیادی به محاسبه و مراقبه می داد و می گفتکه مادرم به من یاد داده خودم را قبل روز حساب، محاسبه کنم. در رابطه با اعمال خودش اهل حساب دقیق بود و در رابطه با اعمال دیگران می گفت: به عیب های دیگران نگاه نکن، به کارهای مثبت ان ها نگاه کن.
#روایٺــ_عِـشق ✒️
💠احمد بسیار تو دل برو و دوست داشتنی بود. با وقار رفتار می کرد. در رابطه من و احمد، اخلاص، دوست داشتن و مهربانی، احترام، محبت و صداقت موج می زد. رابطه صمیمی و تنگاتنگی با احمد داشتیم.
💠احمد نه تنها فرزند، که سنگ صبور و همه وجودم بود. احمد اهل بگو بخند با نامحرم نبود و حدود را به درستی رعایت می کرد و امکان نداشت با نامحرم صمیمی شود.
💠احمد این حدیث امام علی علیه السلام را همیشه برای من می خواند: “برای دنیای خودت چنان عمل کن که گویا تا ابد در دنیا زندگی می کنی و برای آخرت خودت چنان عمل کن که گویا همین فردا می میری.”
💠معتقد بود این حدیث باعث جلوگیری از افراط و تفریط در میان مسلمین می شود. احمد مبنای زندگی خودش را بر همین اساس گذاشته بود. اهل تفریح و خوش گذرانی به جا بود، با دوستانش بیرون می رفت، از ماشینش استفاده می کرد؛ ولی حد همه چیز را نگه می داشت و همه چیزش به جا بود. اهل اسراف و زیاده روی نبود. تلاش می کرد تا دیگران را شاد کند تا همه از زندگی لذت ببرند.
✍به روایت مادربزرگوارشهید
#شهید_احمد_محمد_مشلب🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۹۹۵/۸/۳۱ نبطیه ، لبنان (۱۳۷۴/۶/۹)
شهادت : ۲۰۱۶/۲/۲۹ ادلب ، سوریه ( ۱۳۹۴/۱۲/۱۰)
@khademe_alzahra313
#رسم_خوبان
🔹تازه رسیده بودم به قرارگاه و میخواستم حاج احمد را ببینم. همینطور که داشتم میرفتم، صحنۀ عجیبی دیدم درآن هوای گرم و در آن موقع از ظهر ،که تمامی نیروها از شدت گرما داخل سنگر ویا خواب بودند، حاج احمد کنار تانکر آب نشسته بود و باعشق، ظرف های ناهار بچه های قرارگاه را میشست.
🔸گفتم شاید حاج احمد نباشد، اما وقتی جلوتر رفتم، دیدم خود اوست آدمی مثل حاج احمد با آن همه برو بیا و فرماندهی تیپ و مسئول قرارگاه تاکتیکی، بیاید و کنار تانکر آب، بشقاب های نیروهایش را بشوید.
فوری دوربینم را آماده کردم و خیلی سریع، قبل از اینکه متوجه شود از او در آن حالت عکس گرفتم.
🖊 #روایت_عشق
🌷حاج احمد در یکی از عملیات ها زخمی شده بود و یکی از پاهایش هم در گچ بود. او هر روز بین ساعت ۱۱ تا ۱۲ برای تعویض پانسمان به بیمارستان می آمد، اما یک روز نیامد و از آنجا که بسیار دقیق و مقرراتی بود، این غیبتش موجب نگرانی همه شد.
🌷با پیگیری و پرس و جوی فراوان يكي از رزمندگان گفت: «حاج احمد از صبح تا عصر در حمام بوده است.» خطاب به رزمنده گفتیم: «او نباید آن قدر در حمام بماند؛ ممکن است گچ پایش نم بكشد.»
🌷سراسیمه به حمام رفتیم و صحنه عجیبی را مشاهده کردیم. گچ پای حاج احمد كاملا سالم بود اما از انگشتانش خون می چكيد! حاج احمد در حال شستن لباس همه رزمندگانش بود، وقتی علت را پرسیدیم در جواب گفت: «حواسم به گچ پایم بود، چون كه بیت المال است.»
📎فرماندهٔ دلاور لشگر۲۷ محمدرسولالله(ص)
#شهیدجاویدالاثر_حاجاحمد_متوسلیان🌷
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۳۲/۱/۱۵ تهران
شهادت : ۱۳۶۱/۴/۱۴ لبنان
#رسم_خوبان
سجاد همیشه باوضو بود. خیلی از غیبت کردن بدش میآمد. یکی از بارزترین ویژگیهایش حیا و سر به زیری بود. از حقوقی که داشت برای انجام کارهای خیر هزینه میکرد. در انجام مسئولیت بالاترین دقت عمل را داشت. با بچهها مانند خودشان بود.
زبان آنها را خوب متوجه میشد. وقتی از سر کار میآمد پسرمان حامد را با خودش بیرون میبرد و میگفت از صبح با شما بود حالا وظیفه من است که او را سرگرم کنم.
یکی از دلایلی که سجاد خودش را به جمع شهدای حرم بیبی رساند، اخلاص و پاکیاش بود. بسیار با خلوص نیت کار میکرد.
بارها به خودم میگفتم خدایا شکرت که بندهای به این خوبی آفریدی. همسرم بسیار شیفته اهل بیت بود. ارادت ویژهای به حضرت زهرا(س) داشت.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_سجاد_دهقان🌷
#سالروز_ولادت🌸🌸🌸🌸🌸
#رسم_خوبان
#سالروز_ولادت
یک روز دیدم علی با محمدرضا دعوا می کند. محمدرضا، علی را تهدید کرد و گفت: اگر کوتاه نیایی به بابا می گویم در مدرسه چکار می کنی.
من با شنیدن این حرف کمی ترسیدم، اما آن موقع به روی خود نیاوردم. آنها کلاس دوم و سوم ابتدایی بودند و با اوضاعی که آن روزها داشت، حسابی هوایشان را داشتم.
مدتی بعد محمد را کنار کشیدم و گفتم بابا، علیرضا در مدرسه چکار می کند؟ محمد گفت: بابا نمی دانی با پول توجیبی که بهش می دهی چه می کند؟ من ترسم بیشتر شد و حسابی مضطرب شدم، خوب بابا بگو با آن پول چه می کند؟ جواب داد: دفتر و مداد می خرد و می دهد به بچه هایی که خانواده شان فقیر هستند.
✍به روایت پدربزرگوارشهید
#شهید_علیرضا_موحددانش🌷
ولادت : ۱۳۳۷/۶/۲۷ تهران
شهادت : ۱۳۶۲/۵/۱۳ حاجعمران ، عملیات والفجر۲
@khademe_alzahra313
•.¸¸.•✫ 🦋🌸🦋 ✫•.¸¸.•
#رسم_خوبان🕊
🌅هر هفته غروب جمعه کہ می شد
همسر و فرزندان را در گوشهای
از خانه جمع می کرد
و خودش زیارت آل یاسین می خواند.
💕 هر هفته در خانهاش برای #امام_زمان برنامه داشت.
#شهید_عبدالرضا_مجیری🌷
#سالروز_ولادت
#رسم_خوبان
خواهرش پیراهن برایش فرستاده بود. من هم یک شلوار خریدم، تا وقتی از منطقه آمد، با هم بپوشد. لباس ها را که دید، گفت «تو این شرایط جنگی وابسته ام می کنین به دنیا.» گفتم «آخه یه وقتایی نباید به دنیای ماها هم سربزنی؟» بالاخره پوشید رفت بیرون ؛ وقتی آمد، دوباره همان لباس های کهنه تنش بود. چیزی نپرسیدم. خودش گفت «یکی از بچه های سپاه عقدش بود لباس درست و حسابی نداشت.»
#شهید_مهدی_زینالدین🌷
@khademe_alzahra313