🔶🔹
🔷🔸#سیره_ستاره_ها
گفت: " امشب من این جا بخوابم ؟ "
گفتم: " بخواب. ولی پتو نداریم."
یک برزنت گوشه ی سنگر بود.
گفت: " اون مال کیه ؟ "
گفتم: " مال هیشکی.بردار بخواب."
همان را برداشت کشید رویش. دم در خوابید.
صبح فردا، سر نماز، بچه ها بهش می گفتند: " حاج حسین شما جلو بایستید."😳😳
#شهید_حسین_خرازی از فرماندهان بزرگ دوران دفاع مقدس بود
✍پ. ن
تا بحال چقدر از اطرافیان دلخور شده ایم که #شأن ما را رعایت نکرده اند و #احترام درخور را به ما نگذاشته اند.
#از_شهدا_بیاموزیم
@khademe_alzahra313
💖💖
مراسم #عقد انجام شد.☺️
بعد از مراسم آقا عبدالله خواست تا با من حرف بزند. اولین برخورد #زندگی_مشترک مان بود.
قبل از صحبت از من خواست تا یک مهر برایش بیاورم.
از باب شوخی گفتم: "مهر؟ مهر برای چی؟ مگر#حاج_آقا تا این موقع نمازشان را نخوانده اند؟"
دیدم حال عجیبی دارد. نگاهی به من کرد و گفت:"حالا شما یک مهر بیاورید."اما من دست بردار نبودم. گفتم:"تا نگویید مهر برای چه می خواهید،نمی آورم." گفت: "می خواهم #نماز_شکر بخوانم و از اینکه خداوند چنین #همسری به من داده از او #تشکرکنم."
دیگر حرفی نزدم. رفتم و با دو #جانماز برگشتم ...😍☺️
#شهید_عبدالله_میثمی
#سیره_ستاره_ها
💕مذهبی ها عاشق ترند 💕
@khademe_alzahra313
💕🌷💕🌷💕
#خستگی_مانع_محبت_نشود
✍ شب اومد خانه چشم هایش از بیخوابی شدید، سرخ بود. 😴
رفتم سفره را بیاورم، ولی نگذاشت.
گفت: امشب نوبت منه، امشب باید از خجالتت در بیام. ☺️
گفتم:تو بعد از این همه وقت خسته و کوفته اومدی...
نگذاشت حرفم تمام بشود بلند شد و غذا را آورد. 👏
بعد غذای #مهدی را با #حوصله به او داد و سفره را جمع کرد. بعد چایی ریخت و گفت: «بفرما».☕️
#شهید_همت🌷
📚به مجنون گفتم زنده بمان، ص۲
#سیره_ستاره_ها