حاجیان جمع اند دور هم همہ
پس ڪجا رفتہ #حسـین فاطمہ
حاجـیان رفتند یڪ سر در منا
پس چرا او رفتہ سوے #ڪربـلا
او بجاے موے سر ، سـر مےدهد
#قاسم و #عباس و #اڪبر مےدهد
سعے حـج او صفا با خنجر اسٺ
مروه اش قبر #علـے_اصغر اسٺ
#شیعیان_دیگر_هواے_نینوا_دارد_حسین❤️
#هرڪہ_دارد_هوس_ڪرببلا_بسم_الله
🕊
╭━═🌼━⊰🍃💔🍃⊱━🌼═━╮
@khademe_alzahra313
╰━═🌸━⊰🍃💔🍃⊱━🌸═━╯
اَْلسَّلام عَلیکَ
وَ عَلیٰ أَبْنآئِکَ الْمُستَشهَدینَ
من به فدای تو
و فرزندان شهیدت
مثلا کوچکترینشان؛ علی اصغر(ع)
#علی_اصغر❤️
@khademe_alzahra313
5.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📱 #استوری
◾️ یا جوادالائمه ادرکنی
🌺 ایام ولادت #امام_جواد و حضرت #علی_اصغر
📽 #تصویری
@khademe_alzahra313
▪️در روز مرگی ها گرفتار شده ام . دلم زخم خورده از دنیا و آدم هایش و بغض هایم😢 سر ناسازگاری گذاشته اند. زمان را مدتی است به دست فراموشی سپرده ام⏱ و غرق شده ام در #ظلمتی که برای دنیای خودم ساخته ام..
▪️اگر عکس #حاج_عمار و شعر معروفش نبود، منِ جامانده از زمان، نمی دانستم #چهل_روز تا مُحرم باقی است. بازهم مثل همیشه سر موقع به دادم رسید..
▪️مُحَرم ، مَحرم ِحرف های در دل مانده و مرهم درد های دل است...
خیمه ای است که می توانی در گوشه ای از آن بنشینی اشک بریزی و دلت را آرام کنی.
▪️اما امسال نمی دانم خیمه ای باشد، هیئتی باشد و روضه ای خوانده شود😔 محروم شده ایم از همه چیز ...شاید هم قدر ندانستیم #هیئت ها را...
▪️حاج عمار ..
شما که راه را شناختی، عاشق شدی، همت شدی، باکری شدی و هم نشین شهدا🌷 کاری کن...🙏
▪️در جاذبه ی #دلبستگی های زمین مغلوب شده ام..دستم را بگیر و به سوی آسمان ببر ....🕊
▪️برایم روضه بخوان. از کربلا بگو، از #علی_اصغر شش ماهه و تیر سه شعبه.
از علی اکبر بگو و بدن اربا اربا. از فرق شکافته #سقا بگو و مشک پاره پاره. بگو و داغ دل سوخته را بیشتر کن💔
▪️می خواهم چله نوکری بگیرم. زیارت عاشورا بخوانم. #شال_مشکی و #پرچم_یاحسین(ع) آماده کنم.🏴
▪️دعا کن هیئت باشد و روضه خوانش آن غائب از نظر باشد و اشک چشم😭 روزی ام شود.
▪️نگران #اربعین هستم، خدا رحم کند دلتنگی ها را، #جامانده ها را....😞
✍نویسنده: #طاهره_بنایی منتظر
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
🌹🍃🌹🍃
♨️ حاضر نشده پدر و مادرشو بیدار کنه...
🌼برف شدیدی باریده بود. وقتی قطار🚉 دوکوهه وارد ایستگاه تهران شد، ساعت دو #نصف_شب بود.
🍃با چند نفر از رفقا حرکت کردیم. #علی_اصغر را جلوی خانه شان پیاده کردیم. هنوز پایش مجروح💔 بود.
🌼فردا رفتیم بهش سر بزنیم. وقتی وارد خانه شدیم #مادرش جلو آمد و بی مقدمه گفت: آقا سید شما یه چیزی بگو! دیشب دو ساعت با پای مجروح پشت در خونه، تو برف🌨 نشسته ولی حاضر نشده در بزنه و ما رو صدا کنه. صبح که #پدرش میخواسته بره مسجد، اصغر رو پشت در دیده.
#شهید_علی_اصغر_ارسنجانی🌷