کمیتهخادمینشهدااستانفارس
قتلگاه پر از انگشتر بود.
این شعر را میخوندیم از زبان سه ساله امام حسین(ع):
من دوست دارم این را
این زخم را که اینجاست
ردی که بر رخم هست
جای نگین باباست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما چه جوری در مقابل خون شهدا باید جوابگو باشیم....؟!
بدهکاریم بد...
کمیتهخادمینشهدااستانفارس
إن شاءالله زندگی ها در پناه حسین فاطمه (سلام الله) #اربعین
بچه هایی ک امسال پیاده رفتید کربلا....
بیاین این سفر را حفظ کنیم
و بیاد این سفر
هر شب سلام بدیم به آقا اباعبدالله(ع)
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله(ع)
گاهی آنچه باید انجام داد را در و دیوار به تو میگویند!
روی میزش عکس شهیدی بود
شهید علی محمد پیمانی:
مهدی را صدا کنید
برنامه عصر امروز گلزارشهداشیراز
ساعت ۱۷:۳۰
با روایتگری برادر متولی
کمیتهخادمینشهدااستانفارس
ما تو را دوست داریم
پاییز سال 1361 بود. بار دیگر ابراهیم عازم مناطق عملیاتی شد. نَقل همه مجالس، توسلهای ابراهیم به حضرت زهرا بود. هرجا میرفت حرف از او بود. خیلی از بچهها داستانها و حماسهآفرینیهای او را در عملیاتها تعریف میکردند. همه آنها با توسل به حضرت صدیقه طاهره انجام شده بود.
به منطقه سومار رفت. به هر سنگری میرفت از ابراهیم میخواستند که برای آنها مداحی کند و ازحضرت زهرا بخواند.
یکشب ابراهیم در جمع بچههای یکی از گردانها شروع به مداحی کرد. صدای ابراهیم بهخاطر خستگی و طولانی شدن مجالس گرفته بود. بعد از تمام شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند. بعد هم چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد. آن شب قبل از خواب، ابراهیم خیلی عصبانی بود و گفت: من مهم نیستم، اینها مجلس حضرت را شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمیکنم. هرچه هم که همرزمش میگفت: حرف بچهها را به دل نگیر، آقا ابراهیم تو کار خودت را بکن، فایدهای نداشت.
آخر شب برگشت مَقَر و قسم خورد که دیگر مداحی نمیکنم.
صبح اذان گفت و نماز جماعت صبح را برپا کرد. بعد از نماز و تسبیحات، ابراهیم شروع به خواندن دعا کرد. بعد هم مداحی حضرت زهرا. اشعار زیبای ابراهیم اشک چشمان همه بچهها را جاری کرد.
بعد از خوردن صبحانه به همراه بچهها به سمت سومار حرکت کرد. همرزمش در بین راه دائم در فکر کارهای عجیب او بود. ابراهیم نگاه معنی داری به او کرد و گفت: میخواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟
بعد هم گفت: چیزی که میگویم تا زندهام جایی نقل نکن. بعد کمیمکث کرد و ادامه داد: دیشب خواب به چشمم نمیآمد. نیمههای شب کمیخوابم برد. یک دفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه طاهره تشریف آوردند و گفتند: نگو نمیخوانم، ما تو را دوست داریم، هرکه گفت بخوان تو هم بخوان.
دیگرگریه امان صحبت کردن به او نمیداد. ابراهیم بعد از آن به مداحی کردن ادامه داد.
@khademfars
کمیتهخادمینشهدااستانفارس
ميگفت: «بعد از توكل به خدا، توسل به حضرات معصومين مخصوصاًًً حضرت زهرا سلاماللهعلیها کارسازه»
Najm Al Sagheb - Emam Reza (1).mp3
4.41M
#سرود
هرچی که دارم امام رضا (ع) بمن داد
برا هر کی که دلتنگ امام رضا (ع) هست بفرستید.
@khademfars
استاد_عالی_در_نهایت_هر_گره_وا_می_کنی.mp3
1.96M
در نهایت هر گره وا میکنی ...
🎙استاد عالی
#شهادت_امام_رضا
🏴http://eitaa.com/khademfars
کمیتهخادمینشهدااستانفارس
السلام علیک یا مولا یا صاحب الزمان(عج)
این روز اول ماه را با سلام به آقا شروع کنیم
🌺
کمیتهخادمینشهدااستانفارس
آقا یاسر شجاعیان
متولد سال ۶۷ نورآباد ممسنی بود....
کارگر بود....
یک فرزند دختر هم داشت....
در سالگرد جنبش دروغین زن_زندگی_آزادی
زندگی دختر آقا یاسر را بدون پدر رقم زدند.
رحمت خدا بر آقا یاسر
@khademfars
کمیتهخادمینشهدااستانفارس
آقا یاسر شجاعیان متولد سال ۶۷ نورآباد ممسنی بود.... کارگر بود.... یک فرزند دختر هم داشت.... در سال
یاسر شجاعیان همون شب بشهادت رسید؛ و پوریا خوشنام دومین بسیجی ای که بشدت اوضاعش وخیم بود
امروز صبح بشهادت رسید!
راستی دنبال چی بودید؟
زن؟
زندگی؟
آزادی؟؟؟؟
از زن فقط برهنگی زن را دنبال کردید.
از زندگی فقط هوسرانی را دنبال کردید.
از آزادی فقط آزادی حیوانی را دنبال کردید.
این جنبش فقط یک جنبش حیوانیه!
انتشار برای نخستین بار/ دستخط شهید مصطفی صدرزاده...
عملیات نظم در خانواده:
۱_با اعضای خانواده تمام احترام رعایت شود (در اوج محبت).
۲_باید حداقل هفته یک مرتبه برای همسر گل خریده شود.
۳_ساعت خوابیدن و بیدار شدن همیشه باید یکی باشد.
۴_لباس های شخصی خود را حدقل بشورم.
۵_ظرف های داخل آشپزخانه به محض رویت باید شسته شود.
۶_هرگونه ریخته و پاش در منزل باید به سرعت جمع آوری شود.
۷_باید در خانه همیشه نان تازه باشد.
۸_وضعیت لباس فرزند وهمسر باید کنترل شود و زمانی برای خرید ماهانه یا سالانه مشخص شود.
۹_بخشی از حقوق به خود همسر داده شود.
۱۰_به هیچ وجه سر همسر و فرزند نباید داد کشید.
۱۱_دیدار پدر و مادر و فامیل بسیار حساب شده و طی زمان بندی باشد.
۱۲_باید برنامه های منزل از یک هفته قبل تنظیم شود.
۱۳_باید زمان تفریح همسر و فرزند کامل منظم و مشخص شده باشد.
یقین شهید حبيب روزيطلب.mp3
44.28M
سخنرانی استاد شهید حبیب روزی طلب در شب قدر
#شهیدحبیب_روزیطلب
#شب_قدر
کمیتهخادمینشهدااستانفارس
سخنرانی استاد شهید حبیب روزی طلب در شب قدر #شهیدحبیب_روزیطلب #شب_قدر
حبیب دوستداشتنی را بارها در تاریکی نیمه شب، در حرم شاهچراغ زیارت کرده بودم.
نیمهشبهای جمعه، برای زیارت به حرم شاهچراغ میرفتم. میدانستم آن وقت شب جز حبیب و شهید احسان حدائق کسی آنجا نمیرود. آن شب به در ورودی حرم که رسیدم، دیدم حبیب با احترام خاصی نسبت به حضرت شاهچراغ(ع)، دست به سینه از جلو ضریح عقبعقب میآید. به در دو لنگه خروجی که جلو ضریح بود رسید. ایستاد. دوزانو روبروی ضریح حضرت شاهچراغ(ع) نشست. سرش را با ادب پایین انداخت. چنان حالت عجیبی داشت و نسبت به حضرت ادب کرده بود که با تمام وجودم حس میکردم، حضرت شاهچراغ از ضریح بیرون آمده و در حال بدرقه حبیب است که حبیب چنین ادب میکند...
⭐️یاد شهدا در کلام سردار شهیدحاج منوچهر(محمدباقر) رنجبر⭐️
🌹حاج منوچهر در مورد شهید شیخ اکبر خوشابی می گفت:
بهار سال 1365بود،شيخ جوانى به گردان امام مهدی جهت تبليغات معرفى شد. طولى نگذشت كه با اخلاق وروحيات بچه هاى جبهه خوگرفت به حدى كه نمى خواست ازانها جداشود. ماموریت یک ماه اش که تمام شد گفت: اقا به من مرخصی می دید؟
گفتم تو که ماموریتت تمومه, مرخصی برا چی؟
گفت: یک ماهی که اینجا بودم,چیزهایی دیدم و درسهایی گرفتم که با هفتاد سال درس خواندن تو حوزه و دانشگاه بدست نمیاد, میخوام با حوزه تسویه کنم برگردم جبهه!
ده روز از رفتنش نمى گذشت كه سر و كله اش پيدا شد. به او گفتم شيخ چطور شد به اين زودي برگشتى؟ گفت: همين چند روز هم كه طول كشيد مشغول تسويه حساب و تحويل دادن اتاق و وسائل بودم, كارهام رو كردم, مى خوام ديگه پهلو بچه ها بمونم . ماند تا کربلای 8 که شهید شد.
36.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به بهانه وداع
صحبت های سردار حاج منوچهر( محمدباقر) رنجبر در مورد شهید سپاسی و کربلای ۴