eitaa logo
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
1.8هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.3هزار ویدیو
161 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ🍃 خدایا امروزمان را نیز با نام تو آغاز می‌کنیم که روشنگر جانی امروز قلبمان مالامال از شکرگزاری برای موهبت زندگیست الهی کمکمان کن تا داستان زندگیمان را به همان زیبائی بیافرینیم که تو جهان را آفریدی 🌸 الهـی بـه امیـد تــو 🌸 💠خادم _-_-_-_•°•°•🌸•°•°•_-_-_-_ 💠@Khademngoo💠           =========              
🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🔹🔶🔹🔶🔹 🔶🔹🔶🔹 🔹🔶🔹 🔶🔹 🌼🍃أَفَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذَابِ أَفَأَنتَ تُنقِذُ مَن فِى النَّارِ لَکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْاْ رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِّن فَوْقِهَا غُرَفٌ مَّبْنِیَّةٌ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَعْدَ اللَّهِ لَا یُخْلِفُ اللَّهُ الْمِیعَادَ 🍃🌼 🌸🍃پس آیا کسى را که حکم عذاب بر او حتمى شده است (مى‏ توانى هدایت کنى؟) آیا تو مى ‏توانى کسى را که در آتش است رهایى بخشى؟ ولى کسانى که از پروردگارشان پروا دارند، برایشان غرفه ‏هایى (در بهشت) است که بالاى آن غرفه ‏ها، غرفه ‏هاى دیگرى بنا شده و از زیر آنها نهرها جارى است، (این،) وعده‏ الهى است و خداوند در وعده ‏اش خلاف نمى 🍃🌸 {سوره ی زمر ، آیات ۱۹ و ۲۰ } 💠 نکته ها : «غُرَف» جمع «غرفة» به معناى آبى است که از محل خود بالا رود یا بنایى است که در طبقه‏ بالا ساخته شود. پیامبر اسلام براى هدایت افراد لجوج دلسوزى بسیارى داشت، لذا خداوند مى‏ فرماید: بیش از این خود را به رنج مینداز زیرا که سنّت خداوند درباره این گروه عذاب قطعى است و نجاتشان در اختیار تو نیست 💠 پیام آیه : ۱-برخى انسان‏ها با عناد و لجاجت خود، روزنه‏ هاى عفو الهى را مى‏ بندند. «حقّ علیه کلمة العذاب» ۲- انحراف، در حقیقت آتش است. «تنقذ مَن فى النار» ۳- بیم و امید باید در کنار هم باشند. در آیه ۱۶ خواندیم: «لهم من فوقهم ظللٌ من النار» یعنى لایه‏ هایى از آتش بالاى سر دوزخیان است و در این آیه مى‏ خوانیم: «لهم غرف من فوقها غرف» یعنى براى اهل تقوى غرفه ‏هائى است که بالاى آنها غرفه‏ هاى دیگر است. ۴- در بشارت و وعده‏ هاى الهى خلافى نیست، ولى در هشدار و وعیدهاى خدا شاید عفو و لطفى پیش آید و به آنها عمل نشود. «وعداللّه لایخلف اللّه المیعاد» 💠خادم _-_-_-_•°•°•🌸•°•°•_-_-_-_ 💠@Khademngoo💠 =========
🏝چه خوشبخت است قلبی که شما صاحبش باشید.... چه باسعادت است جانی که از آتش فراق شما شعله‌ور باشد.... هرکه در آسمان مهر شما پرواز کرد ، دیگر به دانه‌های قفس دل نمی‌بندد ... هر که در بهاران معطر یاد شما نفس کشید، دیگر هوایی در سر ندارد ... هرکه شما را دارد،چه ندارد...؟🏝 ⚘اَللّهُمَّ نَوِّرْ بِنُورِهِ كُلَّ ظُلْمَةٍ، وَ هُدَّ بِرُكْنِهِ كُلَّ بِدْعَةٍ بار خدايا! هر ظلمتى را با نورش روشنى بخش، و با استوارى ‌اش هر بدعتى را ويران كن⚘ 📚مفاتیح الجنان،صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی 💠خادم _-_-_-_•°•°•🌸•°•°•_-_-_-_ 💠@Khademngoo💠           =========              
🌸🌸🌸 جلسه بیست ویکم🌸🌸🌸 از آثار گناه صحبت بود ،عرض شد از آثار گناه کم شدن عمر هست چند تا از مصادیق این گناهانی که باعث کم شدن عمر میشه رو صحبت کردیم ◀️یکیش عاق والدین بود این که معنای دقیق عاق والدین چی هست رو از زبان علامه مجلسی عرض کنم : 🔺ایشون میگن عقوق والدین به این هست که فرزند حرمت اونا رو رعایت نکنه 🔺بی ادبی کنه 🔺و با رفتار یا گفتارش باعث آزار و رنجش اونا بشه 🔺و از اونها نافرمانی کنه ⏪هر کدوم از این کارا اتفاق بیفته فرزند عاق والدین شده 👈 در مورد اطاعت از پدر و مادر استثنائاتی هست ، اگه حرف اونها عقلا یا شرعا درست نباشه اطاعت لازم نیست.👇 مثلا بگن نماز نخون ،یا حجاب نداشته باش یامثلا بگن برو فلان رشته تحصیل کن در حالی که همه مشاورا و کارشناسا میگن اون رشته فایده نداره. خلاصه اون کارهایی که مخالف عقل و شرع هست ،اطاعت نیاز نیست . ◀️ولی نکته مهم اینه که حتی تو این موارد هم نباید بی احترامی کرد . ⏪یعنی فقط اون کار رو ترک میکنیم ولی با حفظ احترام . _-_-_-_•°•°•🌸•°•°•_-_-_-_ 💠@Khademngoo💠 =========
📜این روایت رو ببینیم👇👇 مرد جوانی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله اومد و گفت: مادر پیری دارم که از حرکت افتاده به دوش میکشمش ،لقمه در دهانش میگذارم و کثافات او رو پاک میکنم و موقع این کار روم رو برمیگردونم تا خجالت نکشه ❓آیا حقش رو ادا کردم؟ پیامبر فرمود: نه 👈چون شکمش مدتی جای تو بود از شیر او غذای تو آماده میشد دست و پایش نگهدار تو بود و در تمام این احوال آرزوی حیات تو را داشت ولی تو در حال خدمت به او آرزوی مرگش را داری تا زودتر خلاص شوی 🔸حرف دیگه اینه که نه تنها نافرمانی حرام هست .⏪نیکی به اونها هم واجبه ✅یه روایت زیبایی هست که خاطرمه این رو برای جوونی که قصد اعزام به سوریه داشت و کارش جور نمیشد خوندم. 📜مردی خدمت پیامبر اومد و گفت من مشتاق جهاد هستم ،حضرت فرمود پس جهاد کن ،که اگه کشته بشی نزد خدا زنده ای و روزی میخوری و اگه به سلامت برگردی از گناهان پاک میشی مثل روز اول تولدت . مرد گفت: پدر مادرم پیر هستن با من انس دارن و دوست ندارن تنهاشون بزارم. حضرت فرمود پس نزد ایشان بمان قسم به خدا انس پدر و مادرت در یک شب به تو از جهاد یک سال بیشتر است ! ⁉️دقت میکنین؟! 🌹جهاد در رکاب پیامبر خدا اونم یک سال یک شب کنار پدر مادر موندن و مهربونی به اونها ازین جهاد بالاتره . ‼️گاهی فکر میکنم چه قدر بی عرضه هست کسی که بهشت نره ! _-_-_-_•°•°•🌸•°•°•_-_-_-_ 💠@Khademngoo💠 =========
👈یکی از موارد مهم نسبت به پدر و مادر که باید بهش توجه داشته باشیم ، وظایف فرزندان برای بعد از حیات پدر مادر هست یعنی وظایف فرزندان با تموم شدن زندگی پدر و مادر تموم نمیشه🔻🔻 🔴 گاهی میشه پدر مادر در زمان حیاتشون از فرزند راضی هستن ولی بعد از مرگ فرزند رو عاق میکنن😢 چون فرزند وظیفش رو درست انجام نمیده و باعث ناراحتی اونا میشه😔 ⏪ مثلا واجباتی که از والدین فوت شده رو فرزند انجام نده ، ⏪ یا این که پدر و مادر رو فراموش کنه و خیراتی براشون نفرسته ⏪ یا دعاشون نکنه و طلب مغفرت نکنه . ✅ البته ازون طرف میشه یه فرزندی در زمان حیات عاق والدین باشه ولی بعد از مرگشون با خیراتی که انجام میده و توجه به والدینش باعث رضایتشون بشه . _-_-_-_•°•°•🌸•°•°•_-_-_-_ 💠@Khademngoo💠 =========
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با سلام هر حرفی دارین با مدیران کانال خادم به صورت ناشناس بیان کنید ( در مورد پستها چی حذف بشه چی اضافه بشه _ مسابقه برای تنوع چی بذاریم و ... هر انتقادی و پیشنهادی بود در خدمتیم ) https://abzarek.ir/service-p/msg/150595 منتظر نظراتتون هستیم با تشکر 🌹🌹🌹
🔆 متن شبهه : علامه طباطبایی با انقلاب و جمهوری اسلامی مخالف بود.. 🔆 پاسخ شبهه: 1️⃣ این ادعا کذب محض است. چطور می‌شود کسی مخالف انقلاب باشد ولی اکثر شاگردان برجسته او مانند شهید بهشتی، شهید مطهری، علامه جوادی آملی، علامه حسن زاده آملی و .... و حتی نوه ایشان یعنی آیت الله قدوسی، جزو رهبران طراز اول انقلاب باشند. 2️⃣ آیت‌الله دوست محمدی از شاگردان نزدیک علامه نیز این ادعاها را رد کرده و نمونه های متعددی از همراهی ایشان با امام خمینی و انقلاب ذکر می‌کند. برای مطالعه مشروح مصاحبه ایشان به پیوند زیر مراجعه کنید: 🌐mashreghnews.ir/amp/499232/ _-_-_-_•°•°•🌸•°•°•_-_-_-_ 💠@Khademngoo💠 =========
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
🔺یک قرار روزانه 🔺 هرروز یک فراز از زیارت جامعه کبیره (قسمت ۹) برای شناخت امام و انس با حضرت از امرو
🔺یک قرار روزانه 🔺 هرروز یک فراز از زیارت جامعه کبیره (قسمت ۱۰) برای شناخت امام و انس با حضرت از امروز با هم زیارت جامعه کبیره را خطاب به حضرت ولی عصر عج میخوانیم 🔆 أشْهَدُ أَنَّ انتم شُهَدَاءَ عَلَى خَلْقِهِ وَ أَعْلاما لِعِبَادِهِ وَ مَنَارا فِي بِلادِهِ وَ أَدِلاءَ عَلَى صِرَاطِهِ مولا جانم (عج)، شما "دلیلُ عَلَى صِرَاطِهِ" هستید 🔅 شمایید که مقصد میشناسید شمایید که راه به مقصد رسیدن میدانید شمایید که پرچمدار به مقصد رساندن هستید شمایید که چراغ راهنمای مقصدید شمایید که دلیل و نشانه راهید 🔅شمایید که میدانید کجا میرویم شمایید که میدانید راه چگونه است شمایید که میدانید چگونه باید رفت _-_-_-_•°•°•🌸•°•°•_-_-_-_ 💠@Khademngoo💠 =========
امام رضا(علیه‌السلام): هر گاه بندگان مرتكب گناهانى شوند كه قبلاً انجام نمى داده اند ، خداوند بلاهايى را بر ايشان پديد آورد كه سابقه نداشته است. 📚کافی،۲۷۵،۲ -_-_-_•°•°•🌸•°•°•_-_-_-_ 💠@Khademngoo💠           =========
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
با سلام ممنون از پیشنهادتون مقدوره به آیدی زیر پیام بدید جهت راهنمایی بیشتر @khadem6239
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
با سلام واقعا بی انصافی میکنید واقعا ما مسابقه نداریم ؟ بعد قبلا هم گفتیم تو کانال وسع ما در حد این هست که به 4 نفر در ازای هر 100 نفر جایزه بدیم حالا اگه واقعا کمه هر کس توانشو داره برای کار فرهنگی بسم الله قدم پیش بذاره در خدمتیم
🔰 هشت جمله طلایی از رهبر انقلاب درباره بسیج به مناسبت فرارسیدن «هفته بسیج» _-_-_-_•°•°•🌸•°•°•_-_-_-_ 💠@Khademngoo💠 =========
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاک آسمونی_راهیان نور.mp3
9.32M
می‌خوام بگیرم اذنِ رهایـے .. !'
با سلام هر حرفی دارین با مدیران کانال خادم به صورت ناشناس بیان کنید ( در مورد پستها چی حذف بشه چی اضافه بشه _ مسابقه برای تنوع چی بذاریم و ... هر انتقادی و پیشنهادی بود در خدمتیم ) https://abzarek.ir/service-p/msg/150595 منتظر نظراتتون هستیم با تشکر 🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ "مدافع عــ♥️ــشق" آقا محمد بهم گفت برم خونه. اولش قبول نکردم؛ اما وقتی تحدیدم کرد که اخراجم می کنه، دیگه مخالفتی نکردم و به ناچار قبول کردم‌. البته ته دلم مطمئن بودم شوخی کرده و هیچ وقت دلش نمیاد ما ها رو اخراج کنه. رسول هم می خواست بره خونشون. مسیرمون تقریبا یکی بود. خونه رسول و سارا خانم، چند تا کوچه بالاتر از خونه ما بود. رسول نشست رو موتور و منم ترکش نشستمو حرکت کرد. بعد از ۳۰ دقیقه، رسیدیم سرِ کوچه. نزاشتم رسول بپیچه تو کوچه و پیاده شدم. ازش تشکر کردم. خواستم برم که صدام زد. - فرشید... برگشتم سمتش. + جانم؟ - مراقب باش. دیر وقته. آروم برو تو، یه وقت خواهرم از خواب نپره. لبخندی زدم. + چشم قربان. امر دیگه ای ندارین؟ - فعلا نه. اگه کاری داشتم، خبرت می کنم. + وقت دنیا رو می گیری با این شوخیات. هر دو خندیدیم. - یا علی. + علی یارت. رسول رفت. وارد کوچه شدم. دومین خونه، خونه ی ما بود. کلید انداختم و آروم درو باز کردم. چراغا خاموش بودن. حتما ریحانه خواب بود. رفتم تو. آروم درِ اتاقو باز کردم. درست حدس زدم. ریحانه خواب بود. لبخندی زدم. چقدر تو خواب مظلوم بود. درو بستم. خیلی تشنم بود. رفتم تو آشپزخونه. لامپو روشن کردم و رفتم سمتِ یخچال. درشو باز ‌کردم. بطری آبو برداشتم و سر کشیدم. یهو صدایی اومد. - سلام. برگشتم. ریحانه بود. خیلی ترسیدم. آب پرید تو گلوم. داشتم خفه می شدم. ریحانه با ترس و نگرانی گفت: چی شدی؟ چند بار زد پشتم. یکم بهتر شدم. نشست کنارم. - چته تو؟ مگه جن دیدی؟ لبخندی زدم. + اهم.... اهم.... جن چیه؟؟؟ فرشته دیدم... از خجالت، گونه هاش سرخ شد. + اهم.... ببخشید...... یهویی اومدی.... خیلی ترسیدم....‌ اهم..... اهم..... به بطری آب اشاره کرد و گفت: آب بخور بهتر شی. یکم دیگه آب خوردم. - تو ببخش. من یهویی اومدم. در ضمن، آبو می ریزن تو لیوان می خورن. با بطری سر نمیکشن. + ببخشید. خیلی تشنم بود. از این به بعد، مثلِ همیشه تو لیوان می خورم. خندید. - اشکال نداره. غذا گرم کنم برات؟ + چی هست غذا؟ - قیمه بادمجون که خیلی دوست داری. + به به. زحمت میشه. - نه بابا. چه زحمتی؟ تا تو لباساتو عوض کنی، منم غذا رو گرم کردم. رفتم تو اتاق و لباسامو عوض کردم. خیلی خوابم میومد. رو کاناپه دراز کشیدم. کم کم چشمام گرم شد و خوابم برد... تو عالمِ خواب و بیداری بودم، که صدایِ بسته شدن درِ اتاق اومد. رفتم بیرون.‌ دیدم لامپِ آشپزخونه روشنه. فرشید داشت آب می خورد. رفتم پشت سرش و گفتم: سلام. یهو آب پرید تو گلوش. کم کم حالش بهتر شد و سرفه هاش قطع شد. به دلم افتاده بود امشب فرشید میاد خونه. واسه همین غذایِ مورد علاقَشو درست کرده بودم. غذا رو گرم کردم. صداش زدم. اما جواب نداد. از آشپزخونه بیرون اومدم. رو کاناپه خوابش برده بود. لبخندی زدم. حتما خیلی خسته بوده. آروم روش پتو کشیدم. غذا رو گذاشتم تو یخچال. لامپِ آشپزخونه رو خاموش کردم. بعدم رفتم‌ تو اتاق و خوابیدم... ادامه دارد... ✍🏻 به قلم: م. اسکینی پ.ن1: محمد فرشیدو هم با تحدید فرستاد خونه.😐💔🤦🏻‍♀😂 پ.ن2: بیچاره فرشید... داشت خفه می شد...😢💔😂 پ.ن3: این قسمت، عاشقانه هایِ فرشید و ریحانه.🙂♥️ لینک کانال👇🏻 https://eitaa.com/khademngoo
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ "مدافع عــ♥️ــشق" آقا محمد ازم خواست برم خونه. اما من گفتم نمیرم. وقتی دید زیرِ بار نمیرم، تحدید کرد که اخراجم می کنه. منم قبول کردم برم خونه. خندید و گفت: وقت دنیا رو می گیری رسول. حتما باید تحدیدت کنن که حرف گوش کنی؟ خندیدم و محکم بغلِش کردم. مثلِ همیشه، وقتی بغلِش کردم، آروم شدم. با همه خداحافظی کردم. فرشید هم اومد و رفتیم. رسوندمش و رفتم خونه. بعد از چند دقیقه، رسیدم. موتورو خاموش کردم. می دونستم این موقع شب، حتما سارا خوابیده. آروم موتورو بردم تو و درو بستم. رفتم داخل. یهو صدایِ جیغِ سارا اومد. نگرانش شدم. سریع لامپو روشن کردم. سارا رو به روم وایساده بود و یه ماهیتابه دستش بود. نتونستم جلو خودمو بگیرم. داشتم از خنده منفجر می شدم. افتاده بودم رو زمین و می خندیدم. از شدت خنده، اشک از چشمام میومد و دلم درد گرفته بود. سارا فقط با جدیت نگام می کرد. خنده هام تموم شد. خودمو جمع و جور کردم و وایسادم. سعی کردم جدی باشم. + سلام - علیک سلام. به سلامتی خنده هاتون تموم شد؟ لبخندی زدم. + ببخشید. واقعا نتونستم جلو خودمو بگیرم. بله، تموم شد. بدون هیچ حرفی، رفت آشپزخونه و ماهیتابه رو گذاشت سرِ جاش. خواست بره تو اتاق که گفتم: حالت خوبه؟ برگشت سمتم. - حالم خوبه؟ داشتم از ترس سکته می کردم. + چرا؟ - واقعا می پرسی چرا؟ ساعت چنده؟ نگاهی به ساعتم انداختم. یا خدا. ۱۲ شب بود. تازه دو اُزاریم افتاد. - این موقع شب میای خونه، نباید منو خبر کنی؟ + آخ... ببخشید... اصلا حواسم نبود. فکر کردم خوابیدی. نخواستم بیدارت کنم. لبخندی زد. - خواب که بودم؛ اما من خوابم سبکه. صدایِ در اومد. بیدار شدم. خیلی ترسیدم. فکر کردم دزد اومده. لبخندی زدم و سعی کردم نخندم. با صدایی که خنده توش موج می زد گفتم: آخه خانمِ من، با ماهیتابه می خوای از خودت دفاع کنی؟ - چیکار کنم خب؟ ترسیدم، هول شدم. + واقعا شرمندم که ترسوندمت. آروم خندید. - اشکال نداره. از سعید خبر داری؟ همون طور که کاپشنمو آویزون می کردم گفتم: آره. چطور؟ + از دیروز تا الان موبایلش خاموشه. - شارژ گوشیش تموم شده بود. واسه همین خاموش بود. نگران نباش حالش خوبه. - خودت چی؟ + خودم چی؟ - خودتم خوبی؟ + شما خوب باشی، منم خوبم. راستی یه چیزی... - چی؟ + تا وقتی من مردِ این خونم، هیچ کس جرئت نمی کنه واسه دزدی به این خونه نزدیک بشه و تو رو بترسونه و اذیتت کنه. خندید. + بریم بخوابیم؟ - بریم. خیلی خسته بودم. واسه همین خیلی زود خوابم برد... ادامه دارد... ✍🏻 به قلم: م. اسکینی پ.ن1: بیچاره سارا...😢 پ.ن2: چرا رسول می خنده؟🤨😂 پ.ن3: با ماهیتابه آخه؟😂 پ.ن4: احسنت به رسول...👌🏻👏🏻خوشم اومد. تا وقتی رسول مردِ خونست، هیچ کس جرئت نداره سارا رو بترسونه و اذیتش کنه.😌 لینک کانال👇🏻 https://eitaa.com/khademngoo