فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی اگر میآزمایی
توان تحمل و صبر مرا زیاد کن
اگر میبخشائی
ظرفیتم را افزایش ده
اگر میستانی
گوهر کمالی را ارزانی دار
اگر میرهانی خدایا حتی لحظهای
مرا به حال خود رها مکن
نیاز نیازمندان را تنها تو پاسخگوئی
که بی نیاز از هر نیازی
پروردگارا
سعادت دنیا و آخرت را
نصیب ما و عزیزانمان بگردان
بارالها
فانوس سرنوشت را در مسیرم
همواره روشن نگه دار
که بی نور ایمانت
من در تاریکی و درماندگیام
شبتـ🌙ـون بـه نـور خـدا روشـن🌟
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
رمان گاندویی😎
رمان عاشقانه💞
رمان بسیجی🧔🏻🧕🏻
رمان نظامی💎♥️
رمان مذهبی❣
کلیپ های مذهبی🎥
کلیپ های نظامی🚨
کلیپ های گاندویی🎬
پروفایل های نظامی،مذهبی،گاندویی،مناسبتی🖼
تلنگر❗️❗️❗️
حکایت🔮
و.........
اگه یک رمان خون هستی و دنبال رمان میگردی برو تو کانال شون👇🏻👇🏻❤️❤️
اینم لینک☺️👇🏻
https://eitaa.com/dookhtaranehmohajjabe
دختری بی حجاب که با گذشت زمان و بلا های که به سرش میاد تصمیم میگیره عوض بشه و دختر محجبه ای میشه که با اتفاق های تلخ و شیرین ازدواج میکنه و بعد دوست قدیمیش برای گرفتن انتقام و برای اینکه همه چیز رو به دختر توضیح بده دختر رو گول میزنه و به ساختمانی دور از شهر و تاریک میکشه و
میخواهی ادامه رمان رو بخونی؟میخوای بدونی چه بلای سر دختر محجبه ای رمان مون میاد؟؟؟
بزن رو لینک و از پارت اول که سنجاق شده بخون.
https://eitaa.com/dookhtaranehmohajjabe
زود باش بزن رو لینک و برو بخون
مهیا نگاهی به بیرون دانشگاه انداخت و بعد از چند ثانیه نگاهش رو به شهاب داد
شهاب دستان خود را مشت کرد و به مهیا که خیلی ناراحت بود گفت:
_خودشه؟
مهیا با صدای لرزانی گفت
_آ..رر..ه
شهاب به سرعت به سمت مرد رفت که مهیا بازوی شهاب را گرفت و با ترس گفت:
_خواهش میکنم شهاب نرو
شهاب بدون حرکتی گفت
_دو کلمه حرف مردونه میخوام باهاش بزنم
و به سرعت به سمت مرد رفت
شهاب با اخم داشت با مرد حرف میزد که یهو شهاب مرد رو گرفت و به ماشین کوبید
مهیا حسابی ترسید و جیغی کشید که با جیغ مهیا، آش و بچه ها به شدید امدن بیرون و مهیا دوید به سمت شهاب و با التماس گفت
_شهاب تو رو خدا ولش کن
شهاب با صدای نسبتا بالای گفت
_مهیا برو کنار ....
دوست داری ادامه این رمان رو بخونی؟
خب اینکه مشکلی نداره بزن روی لینک و سریعی برو بخون از قسمت اولش هم سنجاق شده😍😉
https://eitaa.com/dookhtaranehmohajjabe
💠🌸💠🌸💠🌸
🌸💠
💠🌸
💠
💠
🍂🌼أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا کَسَبْتُمْ
🌼🍂از چیز های پاکیزه ای که به دست آورده اید انفاق کنید
{سوره بقره آیه ۲۶۷}
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
-_-_-_-_-_-_-_
#آیه_های_نور
#ادمین_بانو
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: یکشنبه - ۱۰ بهمن ۱۴۰۰
میلادی: Sunday - 30 January 2022
قمری: الأحد، 27 جماد ثاني 1443
🌹 امروز متعلق است به:
🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام
🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها)
❇️ وقایع مهم شیعه:
ا 🔹شهادت سلطان علی پسر امام باقر علیهما السلام، 116ه-ق
📆 روزشمار:
▪️2 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام
▪️3 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام
▪️5 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام
▪️12 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهما اسلام
▪️15 روز تا ولادت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
༺🦢༻
•°•°•°•°•
♥️✨آقایمن
مَن دائـماً برای تـو اسبـابِ زحمتم
پایِ گنــاهـِ من
تو فقـط ایســــتاده ای !
سلام امام مهربان تر از جانم🤚❤️
#صبحت_بخیر_آقای_من
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
🔆 متن شبهه:
مرجعیت دینی در سراشیبی سقوط و انفعال!
سخنی بی پرده با مراجع تقلید و آیات عظام دامت افاضات: جناب آقایان مکارم شیرازی، نوری همدانی، صافی گلپایگانی، وحید خراسانی و دیگر مراجع و آیات عظام ... چرا در برابر فروش و تقدیم ایران به چین کمونیست ویا حتی قرار داد تجاری فی مابین، سکوت اختیار کرده و صدایی از شما بر نمی خیزد؟
مگر طبق سخن صریح امام خمینی و روایات متعدد دینی، تجارت با کفار، حرام و ممنوع نیست؟
پس چرا با قرارداد 25 ساله ایران و چین و ورود نیروی نظامی چین کمونیست، مخالفتی ندارید؟
این بار دیگر صحبت از تعامل و تجارت با اهل کتاب نیست، با کمونیست هایی است که کوچکترین اعتقادی به خدا و معاد و هیچ دین و مذهبی ندارند و اقلیت مسلمان خودشان را هم بشدت سرکوب می کنند!
شما که با نمایان شدن چند تار موی زنان، رگ غیرتتان باد کرده و گوش فلک را با موعظه هایتان کر می کنید، اینک صدای رسا و میهن پرستی و مخالفتتان چه شده؟
یا چرا از مسلمانان ایغور چین که زیر شدیدترین شکنجه ها هستند وناموسشان را به حراج گذاشته اند و فرزندانشان در اردوگاههای کاری اجباری کافران کمونیست وبی خدا هستند دفاع نمی کنید.؟؟؟
واجب بود که کفن می پوشیدید و در برابر مجلس، تحصن کرده و این ننگ و رسوایی عظیم را بر خویش و ملت نمی پذیرفتید!
نکند از جمهوری اسلامی ویا حتی دولت معظم چین، حق السکوت دریافت کرده که ...گرفته اید؟
( متن شبهه خلاصه شده)
🔆 پاسخ شبهه:
1️⃣ علیه قرارداد ۲۵ ساله بین ایران و چین همواره اتهاماتی مثل فروش ایران یا شایعاتی مثل حضور نظامیان چینی در ایران و...مطرح میکنند و علیرغم اینکه بارها در مورد آن روشنگری شده باز هم توسط برخی تکرار میشود!
اما درباره تجارت با کفار باید گفت:
۲ نوع کافر داریم. کافر حربی و کافر غیر حربی
۱. کافر حربی (کافری که مشغول جنگ با مسلمانان است): روابط اقتصادى با کافران حربی ممنوع است.
۲. امّا کافران غیرحربى: اصل اولى جایز بودن روابط بازرگانى با آنان است.
🌐porseman.com/article/amp//26363
2⃣ خداوند در آیه هشتم سوره ممتحنه می فرماید: «خدا شما را از آنان که با شما در دین قتال و دشمنی نکرده و شما را از دیارتان بیرون ننموده اند، نهی نمیکند که با آنان نیکی کنید و به عدالت و انصاف رفتار نمایید»
از این آیه می فهمیم با کشورهایی که با ما قصد دوستی، ارتباط ومبادله اقتصادی دارند و این ارتباط کاملاً در راستای منافع جمهوری اسلامی ایران است، می توانیم دست به مبادلات و ارتباط با این کشورها بزنیم ولی رابطه و دوستی با آنهایی که دستشان به خون سرداران و ملت ما رنگین است و همواره علیه ما توطئه می کنند، نهی شده است.
🌐irna.ir/xjz2Gy
3⃣ نویسنده شبهه از موضع گیری مراجع یا بی اطلاع است یا خود را به نادانی زده است!واکنش مراجع به کشتار مسلمانان چین را ببینید:
🌐tabnak.ir/000EPJ
ایران و مسأله ایغورها:
🌐irna.ir/xjz9xj
4⃣ فتاوای آیت الله سیستانی در باب خمس تفاوتی با سایر مراجع عظام تقلید ندارد.
🌐sistani.org/persian/book/25103/4040/
همه مراجع در مواردی پرداخت خمس در جهت مصارف دیگر را مجاز میدانند
بنا به اجازه آیات عظام سیستانی، مکارمشیرازی، صافیگلپایگانی، وحیدخراسانی، شبیریزنجانی و مقام معظم رهبری مومنین میتوانند سهم امام (ع) را تا پایان ربیعالاول به زندانیانغیرعمد اختصاص دهند.
🌐ipro.ir/fa/news/1259/
ماجرای فتوای منتسب به آیتﷲالعظمی سیستانی دربارهی مصرف وجوهات که در فضای مجازی منتشر شده است:
🌐hawzahnews.com/detail/News/428978
5⃣ مراجع سهم امام را که بخشی از مصارف خمس است در جایی مصرف می کنند که در پیشبرد اسلام موثر باشد و این تصور که تمام سهم امام به طلاب اختصاص می یابد و صرف پرداخت شهریه آنان میشود اشتباه است، در ضمن شهریه نیز تنها به طلبه هایی داده می شود که نیازمند آن مال باشند.
مسئله خمس همچنان که در آیه 41 سوره مبارکه انفال آمده است، شامل دو بخش سهم امام و سهم سادات فقیر می شود؛ و شخصی که می خواهد خمس مال خود را پرداخت کند، اجباری برای او وجود ندارد تا این مال را فقط به دفتر مراجع بدهد، بلکه پس از محاسبه خمس اموال خود، با کسب اجازه از مرجع تقلید، خودش می تواند در همان دو بخشی که ذکر شد، خمس مال خود را پرداخت کند.
و سهم امام یک بخش از خمس است که باید در راه اسلام و برای تبلیغ دین و در جامعه اسلامی خرج شود، البته بخشی از بیمارستان ها، مساجد، مدارس و حتی خوابگاه های دانشجویی از سهم امام خمس های پرداخت شده، تاسیس و ایجاد شده است.
🌐isna.ir/amp/97091004144/
✅ #پرسمان_نماز
🕋 چرا باید #نماز رو عربی بخونیم؟ 🕋
💠 یه نوجونی از من پرسید: «حاج آقا زبان مادری ما که عربی نیست. چرا باید عربی با خدا حرف بزنیم؟ نماز بخونیم؟»
ازش پرسیدم: «همه خلبان ها که زبان مادری شون انگلیسی نیست چرا با زبان انگلیسی با هم حرف می زنند؟؟»
🔹 گفت: آخه این یه قرارداد بین المللیه.
گفتم: ببین خلبانی چون کار جهانی هست نیاز به زبان واحد داره، دین اسلام هم چون دین جهانی هست نیاز به زبان واحد دارد.
🌹 میلیونها مسلمان تو مکه کربلا تو شهر های مختلف کنار هم قرار میگیرند با زبان های مختلف.
کدوم یکی از این دو تا رو می پسندی ؟؟
🔻 همشون با یک زبان با خدا حرف بزنند تا قدرت و وحدت شون بیشتر بشه یا هر کدوم برن یه گوشه ای به زبان مادری شون با خدا حرف بزنند!!!
گفت: خُب اگه همه با هم باشند که بهتره، قدرت و وحدت شون بیشتر میشه.
💠 آخه یه سوال دارم.
اون زبان واحد چرا باید عربی باشه؟؟
گفتم: ببین خدا همه زبان ها رو بلده. اهل پارتی بازی هم نیست خداوند برای ما انتخاب کرده که با زبان عربی با خودش صحبت کنیم. به انتخاب خدا حاضری احترام بذاری؟؟
🔹 گفت: فقط یه مشکل وجود داره!! گفتم: چی ؟؟
گفت: خُب اگه ما نمازمون رو غلط بخوانیم نمازمون باطل میشه.
🌹 گفتم: تو تلاشت رو بکن، خدا سختگیر که نیست.
بلال حبشی شین رو سین می گفت. می گفت: «اَسهَدُ اَن لا اِلهَ اِلّا الله».
بعضی تُرک ها «ق» رو «گ» میگن، میگن «گل هُوَ الله ...» چون تلاش شون رو کردند خدا قبول میکنه.
🔻 گفت: آخه ترجمه نماز رو نمیفهمم چیه!!!
گفتم: ببین نماز ۱۹ تا جمله واجب داره. خیلی از کلماتش رو هم که ترجمه ش رو بلدی مثلِ الله، رحمان، رحیم.
اگر یک ساعت وقت بذاری بقیه جملات رو هم به راحتی می تونی یاد بگیری.
💠 گفت: اینها رو قبول کردم آخه اگر با زبان مادری ام با خدا حرف بزنم بیشتر حال می کنم.
گفتم: ببین تو ۱۷ دقیقه از شبانه روز، ۱۷ رکعت رو با زبان عربی بخون، بقیه دقایق شبانه روز «هیچ ترتیبی و آدابی مجوی به هر زبانی خواستی با خدا سخن بگو».
🔹 حتی تعقیبات نماز رو می تونیم با زبان مادری با خدا حرف بزنیم. خیلی مراجع اجازه دادهاند قنوت نماز واجب با زبان مادریمون باشه. همه مراجع اجازه دادن قنوت نماز مستحبی با زبان غیر عربی باشه.
🌹 ازش پرسیدم از جواب های من قانع شدی ؟ گفت: بله
🔻 گفتم: موفق باشی.
📚 آرشیو تصویری مرکز تخصصی نماز، پرسمان نماز دانش آموزی، پرسش ۳.
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
✍ حاجآقا مرتضی تهرانی(ره):
*کسانی که خود را به صورتِ کامل در اختیارِ خدایِ سبحان قرار دادهاند،*
*اعمال و رفتارشان خالصانه برای خدا است و شیطان نمیتواند چنین انسانهایی را گمراه کند.*
*کسانی که در بزنگاهها پایشان میلغزد، اعمال و رفتارشان خالصانه برای خدای متعال نبوده است،*
*زیرا خودشان را به صورت کامل در اختیارِ حقتعالی و بندگیِ او قرار ندادهاند.*
📚 کتاب چشمهایت را باز کن! ص۲۰۱
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
🔸️ بعضیا، روز قیامت، به همدیگه میگن؛
ما از جهنم رد شدیم، ولی خاموش بود!
💥جریان چیه؟
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
❖
اگر به من بگويند زيباترين واژه ای که يادگرفتی چيست؟
ميگويم "پذيرش" است.
🔹پذيرش يعنی ...
پذيرفتن شرايط با تمام سختی هاش
🔸پذيرش يعنی ...
پذيرفتن آدم ها با تمام نقص هاشون
🔹پذيرش يعنی ...
پذيرفتن اینکه مشکلات هست،
و بايد به مسير ادامه داد
🔸پذيرش يعنی ...
پذيرفتن اينکه گاهی من هم اشتباه ميکنم
🔹پذيرش يعنی ...
پذيرفتن اينکه من کامل نيستم
🔸پذيرش يعنی ...
پذيرفتن اينکه هيچ کس
مسئول زندگی من نيست
🔹پذيرش يعنی ...
پذيرفتن اينکه انتظار از ديگران نداشتن
✅ داشتن پذيرش توی زندگی يعنی پايان دادن به تمام دعواها، اختلاف ها و جدل ها
#مثبتاندیشی
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏝روشهای دوستی با امام زمان ارواحنافداه
⏪ قسمت دوم
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
با سلام و احترام خدمت اعضای محترم کانال خادم
بنده مدیر جدید رمان هستم از امروز در کانال روزی ۳ پارت از رمان عشق با طعم سادگی، گذاشته میشه
روز های شنبه تا پنج شنبه
با تشکر✨
🌹🌿🌹🌿🌹
🌿🌹🌿🌹
🌹🌿🌹
🌿🌹
🌹
|📄🙃 #تایم_رمان |
♥️ #رمان_عشق_با_طعم_سادگی
🖇 #قسمت_1
قلبــم بی وقفه می تپید!
باز دلم برای دیدنش در لباس مشکی محرمیش ضعف میرفت ...
با اینکه محـــرم امسال با همه سالها فرق داشت و میتونستم دزدکی دیدش نزنم!
کاری که سالها بود انجام
میدادم !
درست از اون شبـی که توی همین اتاق صداش رو شنیدم و نفهمیدم چرا قلبــم به تپش افتاد و درونم آتیــش به پا شد!
که با یک مشت و دو مشت آب خنک هم حالم جا نیومد
تازه با ســـــلام کردن و دیدنش فقط کم مونده بود پس بیافتم و خودم اصلا نفهمیدم چرا این احساسهای تازه در
من جون گرفته؟!
آره دقیقا از همون شب لعنتی شروع شد...!
این دزدکی دید زدنهایی که برای یک
دختر سنگین و متین زشت بود
و بی حیایی
ولی امان از قلب سر کشم که نمی گذاشت اینکارروتکرارو تکرار نکنم!
با دو انگشتم کمی دوالیه ی فلزی پرده کرکره قهوه ای رنـــــگ و رو رفته رو باز می کنم...
در حد کم!
که فقط من ببینم بدون جلب توجه❗️
نگاهم روش ثابت موندو وای به قلب بی قرارو عاشقم
دست برنمیداشت از این کوبش و خودم نمی فهمیدم حاالا چرا ؟!!
حاالا که محرمش شده بودم...
نه هنوزم نه
هنوز جرئت نمی کردم برم نزدیک با اینکه دیگه عادی بود این نزدیک شدن
نه هنوز نمی تونستم برم بتکونم خاک روی لباس مشکیش رو...
که حاصل جابه جایی دیگ ها از
زیرزمین به حیاط بودو من هر سال چه قدر دلم می خواست این کار رو بکنم و یک خسته نباشید
چاشنی کارم کنم
ولی نه نمیشدکه..نمیشد!
هنوز هم عشـــــق من تنها سهم خودم بود و میدونستم اگر برای همه طبیعی باشه
رفتارهای عاشقانه
و از ته قلبم،
ولی چین میفته بین پیشونیش و چشم غره هاش من رو نشونه میره اگه وسط نامحرمهای حیاط پیدام بشه!
حیاط پر از هیاهو بود..
پر از صدای صلوات
پر از دودی که از کنده های تازه آتیـــش گرفته بلندشده بود
ولی عطر اسپند میداد
و من چه قدر دوست دشتم این بو رو که پر از دود بود و پرآرامش!
با خم شدنش نگاه گرفتم از این همه هیاهو...❗️
چون اصل نگاهم فقط مال اون بود
کسی که نه تنها ازخودمم فراری بودومن نمیفهمیدم چرا
https://eitaa.com/khademngoo
🌹🌿🌹🌿🌹
🌿🌹🌿🌹
🌹🌿🌹
🌿🌹
🌹
|📄🙃 #تایم_رمان |
♥️ #رمان_عشق_با_طعم_سادگی
🖇 #قسمت_2
بعد سه هفته عقد کردن و محرم بودن...
خاک شلوارش رو تکوند...
اواخر پاییـــز بودیم ولی هوا عطرو سرمای زمستــونی داشت اماامیرعلی فقط همون یک پیراهن مشکی تنش بود نه کت
و نه بافت!
از عطیه شنیده بودم که امیرعلی گفته: لباس زیادی دست و پاگیرش میشه توی عزاداریا
و من فقط از عطیه شنیده بودم
خواهرِکوچیک امیر علی و دوست و دختر عمه ی من!
و من هر سال چه قدر
نگران بودم که نکنه سرما بخوره حاالاهم کم نشده بود این دل نگرانی ها و بیشتر شده بود
بعداز خوندن اون خطبه عقدی که حس خوبی به قلــــبم ریخت و امیر علی
اخم نشست رو صورتش
و همون اخم جرئت گرفت از من که نشون بدم این دلنگرانیم رو..
وبازم سکوت کرده بودم و سکوت!
آه پر صدایی کشیدم...
صدای دسته های عزاداریکه از خیابون رد میشدن من رو به خودم آورد
با صدای تبل و سنجی که دلم رو لرزوند و مداحی که با نوحه سراییش از واقعه کربلارد اشک
گذاشت توی چشمهام یک اشک واقعی!
امیر علی سر بلند کرد رو به آسمون که رو به غروب میرفت وگرفته تر بود دوبه نظر من سرخ!
اشک روی صورتش رو دیدم و دلم ضعف رفت برای این اشکهای مردونه که غرور نداشتن و پای روضه های سید الشهدا(ع)
بی محابا غلت می خوردن رو گونه هایی که همیشه ته ریش داشت!
انگشتهام کشیده شدو پرده باصدای بدی به هم خورد و دست من از روی پیراهن مشکی چنگ زد
قلبی رو که بازم بی قراری میکردطبق برنامه ی هرساله اش!
با همه تفاوتی که توی این سال بود!
روی تخت فلزی وارفتم و چادر مشکی ام سر خورد روی شونه هام ...
برای آروم کردن قلــــب بی
قرارم از بس لبه های چادر توی مشتم رو فشار
داده بودم خیس شده بود ...
چه قدر حال امروزم پر
از گریه بود
چون یک قطره اشک بدون گذر از گونه ام از چشمهام افتاد و گم شد توی تارو پودِچادرم!!
https://eitaa.com/khademngoo
🌹🌿🌹🌿🌹
🌿🌹🌿🌹
🌹🌿🌹
🌿🌹
🌹
|📄🙃 #تایم_رمان |
♥️ #رمان_عشق_با_طعم_سادگی
🖇 #قسمت_3
تقه ای به در خوردو بعد صدای بابابزرگ که یاالله می گفت برای ورود به اتاق خودشون... !
دستی روی چشمهای پر از اشکم کشیدم و قبل ریزششون سد کردم راهشون رو و صدای پر بغضم رو
صاف!
_بفرمایید بابابزرگ فقط من اینجام!
دستگیره در به طرف پایین کشیده شدو بابابزرگ داخل اتاق شد ... آستینهای بالا زده و دستها و
صورت خیسش نشونه این بود که وضو گرفته و اومده برای نماز اول وقتش مثل همیشه!
لبخندی به روم پاشید_ خوبی بابا؟
به زور لبخندی زدم لعنت به چشمهایی که همیشه لو میدادن گریه کردنم رو
چون قبل حتی یک قطره اشک سرخ میشدن و پر از شبنم های براق!
و بابابزرگ هم حالا دقیق توی صورتم و چشمهام بودوامروز دوباره میپرسید احوالم رو!
پیشگیری کردم از سوالها بازادامه دادم اون لبخند کذایی رو..! _ممنون ...اذون دادن؟
بابابزرگ نگاه از صورتم گرفت و بعد کمی مکث انگار فکر میکرد چی پرسیدم گفت:الان که...
صدای بلند الله اکبر
از مسجد نزدیکی خونه بابا بزرگ بلند شدو حرف بابابزرگ نیمه موند و به جاش لبخند زد و حرفش رو این طور تموم کرد
_دارن اذون میدن
اینبار لبخند پر محبتی روی لبهام نشوندم و به سرو صورت سفید شده ی بابابزرگ نگاه کردم و چادرم رو روی سرم مرتب!
_پس من میرم وضو بگیرم و شما هم راحت نمازتون رو بخونین
بابابزرگ رفت سمت سجاده اش که همیشه بوی گلاب میداد و توی طاقچه اتاق بود و باشه بابایی
گفت...
من هم از اتاق بیرون اومدم.
نسیم خنکی به خاطر باز بودن در کوچک راهرو که به حیاط راه داشت به داخل خونه میزد!
به همراه بوی اسپندی که غلیظی عطرش کمتر شده بود
وصدای اذون واضح تر و آرامش میپاشید به دلم!
با صدای قل خوردن دیگ فلزی وسط حیاط بی هوا روی پاشنه پا چرخیدم
اول از همه نگاهم روی دیگ فلزی شسته شده ثابت موند، که قل می خورد و رد خیسی از خودش روی موزایکهای حیاط میزاشت!
بازم نگاه چرخوندم و نگاهم روی امیر علی که زیر لب قرآن می خوندو مسح سر می کشید موند و برای ثانیه ای گره خورد نگاهمون و دل من باز هری ریخت!
با مکث دست راستش پایین اومد و کنارش افتاد و چینی بین ابروهای مردونه اش جا خوش کرد!!
نفس عمیقی کشیدو نگاه زیر افتاده اش رو دوباره رو به من گرفت ولی نه مستقیم به چشمهام
وهمین کافی بودکه من لبخند بزنم! گرم!...دوستانه!
برای امیرعلی هم همین لبخند کافی بود تاغلظت بده اخمش رو و لب بزنه:
_برو تو خونه!!
https://eitaa.com/khademngoo