صداش رو شنیدم_بیا
لباسش رو با یک تیشرت قهوه ای عوض کرده بود و لباس کثیفش دستش بود ...جلو رفتم و لباس
رو گرفتم
_صبر کن محیا خودم میشورمش
ابروهام وباالا دادم
_یعنی من بلد نیستم بشورم
کلافه نفس کشید
_آب حیاط سرده، دستهات....!!
#ادامه_دارد...
https://eitaa.com/khademngoo
🌹🌿🌹🌿🌹
🌿🌹🌿🌹
🌹🌿🌹
🌿🌹
🌹
|📄🙃 #تایم_رمان |
♥️ #رمان_عشق_با_طعم_سادگی
🖇 #قسمت_37
نزاشتم ادامه بده _میرم توی روشویی دستشویی آب داغ بگیرم لک چربش بره بعد بیرون آب
میکشمش
خواست مخالفت کنه که مهلتش ندادم و با قدمهای سریع بیرون اومدم
یقه لباس رو به بینیم نزدیک کردم پر از عطر امیرعلی بود ...دیده بودم همیشه به گردنش عطر
میزنه...خوب نفس کشیدم عطرش رو و بعد شروع کردم به شستن!
وقتی مطمئن شدم اثری از لکه نیست دستهای پرکفم رو آب کشیدم و لباس رو برداشتم تا توی
حیاط راحت بتونم آب کشیش کنم بیرون که اومدم چادر رنگی افتاد روی سرم و من با تعجب
امیرعلی رو دیدم که صورتش پراز لبخند عمیق بود
آروم گفت: امیر محمد اینا اومدن
با یک دست لباس رو نگه داشتم و با دست دیگه چادر رودرست گرفتم
_از دختر دایی ما کار می کشی امیر علی؟!
نگاهی به امیر محمدانداختم که با کت و شلوار مشکی بود و دستهاش توی جیب شلوارش_ سلام
سری تکون داد_علیک سلام دختر دایی... بابا بده بشوره خودش این لباسهاش رو این وضع
هرروزشه ها!
دیدم مشت شدن دست امیرعلی رو ...لحن شوخ امیرمحمد میگفت قصد کنایه زدن نداشته ولی
امیرعلی حسابی نیش خورده بود!
لبخندی زدم_خودم خواستم ...مگه میداد لباسش رو اگه هرروزم باشه روی چشمهام وظیفمه
حالت امیرعلی تغییر نکردو امیرمحمد لبخند معنی داری زد... دوست نداشتم ادامه این صحبت
رو_نفیسه جون و امیرسام کجان؟
امیرمحمد_زودتر رفتن تو خونه امیرسام بی تابی می کرد شیر می خواست
سرم رو به نشونه فهمیدن تکون دادم و با گفتن ببخشیدی رفتم سمت شیر آب با رفتن امیرمحمدو بسته شدن در چوبی هال امیر علی تکیه از دیوار گرفت و اومد نزدیک من
_ بده من خودم آب میکشم برو تو خونه
لحنش تلخ بودو صورتش پر اخم توجهی نکردم و لباس رو به دوطرف زیر شیر آب پیچوندم
دستش جلو اومدو نشست روی دستهام_می گم بده به من
دیگه خیلی تلخ شده بود و تند... نگاهی به چشمهاش انداختم و با لجبازی گفتم : نمیدم
دستش مشت شد روی دستم
آروم گفتم: خودت خوب میدونی آقا امیرمحمد فقط می خواست شوخی کنه!
نفس عمیقی کشیدو من بادستم آب ریختم روی سرشیر آب که کفی شده بود و آب رو بستم
_خسته شدم... حتی از خودم که فکر می کنم همه چیز کنایه است ...قبال برام مهم نبود ولی حاالا
دوست ندارم تو اذیت بشی و خجالت بکشی از کنار من بودن
آب لباس رو محکم چلوندم و بعد توی هوا تکوندم تا آب اضافیش کامل بره و خیلی چروک نشه
همون طور که میرفتم سمت طنابی که عمه از این سرتا اون سر حیاط وصل کرده بود برای خشک
کردن لباسها گفتم: گمونم صحبت کرده بودیم راجع به این موضوع ...اونشب خونه بابابزرگ قصه
نمیگفتم برات امیرعلی!
اومد نزدیک و من بی توجه به نگاه سنگینش گیره های قرمز رنگ رو زدم روی لباس
زیرلب گفت: ببخشید بد حرف زدم
نگاهم رو دوختم تو نگاه پشیمونش _طعنه های بقیه اذیتم نمیکنه امیرعلی هرچند تا حاالا هم طعنه
ای در کار نبوده و هرکی رو که از دوست وآشنا دیدم ازت تعریف کرده... اهمیت هم نمیدم به
حرفهایی که زیاد مهم نیستن ولی اذیتم میکنه این رفتارت که یک دفعه غریبه میشی و غریبه
میشم برات!
نگاهش هنوز توی چشمهام بود که با قدمهای آرومی رفتم توی اتاقش و روسریم رو جلو آینه
انداختم روی سرم و مدل عربی بستم ...بعد چند لحظه اومد و در اتاق رو پشت سرش بست
حاشیه روسریم رو مرتب کردم _چرا اومدی اینجا میرفتی توی هال منم میومدم
به خاطر سکوتش چرخیدم که نزدیک اومد و فاصله مون شد به زور چهار انگشت ...بازوهام رو
گرفت توی دست هاش_قهری ؟
لپهام رو باد کردم باصدا خالی_نه ...دلخورم انگشت شصت و اشاره ام رو روی هم گذاشتم ونصف بند انگشتم رو نشونش دادم_یک این قده
هم قهرم
لبهاش به یک خنده باز شد ...بازم طاقتم نیاوردم و دستهام حلقه شد دور کمرش...فکر کنم باز
شکه شد که دستهایی رو که باهاش بازوهام رو گرفته بود توی هوا موند...
من که آروم شده بودم از نفس کشیدن عطرش به این نزدیکی و شنیدن صدای ضربان قلبش که
روی دورتند رفته بود آروم گفتم:
امیرعلی نمیشه دوستم داشته باشی ؟؟ تو رو جون من به خاطر این حرفهای مسخره این قدر بهم
نریز ! من مطمئنم تنها کسی که می تونم با اطمینان بهش تکیه کنم تویی ...این قدر از من دور
نشو ...این قدر وقتی نزدیکت نیستم فکرهای بیخودی نکن !
خواهش می کنم مثل من باش که هر ثانیه ام بافکر تو میگذره !
نفهمیدم کی بغض کردم و کی اشکهام روی گونه ام ریخت و دفن میشد توی تار پود لباس امیر
علی...
دستهاش حلقه شد دور بازوهام و چونه اش نشست روی شونه ام و آروم گفت: گریه نکن
...خواهش می کنم ...ببخشید!
همین جمله کافی بود تا اشکهام بند بیادو دستهام رو محکمتر کنم و حلقه دستم رو تنگ تر...
گفتم_ دوستت دارم امیرعلی!
https://eitaa.com/khademngoo
🌹🌿🌹🌿🌹
🌿🌹🌿🌹
🌹🌿🌹
🌿🌹
🌹
|📄🙃 #تایم_رمان |
♥️ #رمان_عشق_با_طعم_سادگی
🖇 #قسمت_38
نفس عمیقی کشید بافشارارومی که به بازوهام اوردمن روازخودش جداکردوبا انگشتش رداشکموگرفت
_راستی ممنون بخاطرلباسم تمیزشده بود! نگاهمودوختم به چشاش..نمیدونم چراحس کردم چشاش بهم میگه دوسم داره!به زبون نیاوردومسیرصحبتوتغییرداد..
فقط آروم گفتم_وظیفه ام بود احتیاجی به این همه تشکر نیست
_شروع کلاسها خوبه محیا جون
صحبتم رو با عطیه تموم کردم و سر چرخوندم تا جواب نفیسه رو بدم
_ممنون خوبه هنوز که اولشه ولی خب درسها یک خورده یعنی بیشتر از یک خورده سخته!
کلاسهامونم ترم اولی حسابی فشرده است.
امیرمحمد _رشته ات انتخاب خودته یا رفتی پیش مشاور تحصیلی؟
نگاهم چرخید روی امیرمحمد _انتخاب خودمه نرفتم مشاوره!حل کردن مسئله های ریاضی حس
خوبی به من میده!
عطیه دستش و به طرفم نشونه گرفت و رو به بقیه گفت: دیوونه است دیگه ...آخه کی از ریاضی
خوشش میاد ؟
-من!
نگاه ذوق زده ام و به امیرعلی دوختم که عطیه ابرو باالا انداخت-نه بابا!کی میره این هم راه و ...
خب تو هم یکی لنگه این محیایی دیگه!
امیرعلی ابروهاش و باالا داد- آها یعنی منم دیوونه ام
عطیه لبش و به طرز مسخره ای گزید-بلانسبت داداش من محیا رو گفتم
امیرعلی خنده اش گرفته بود ولی سعی میکرد جدی باشه-محیاهم خانوممه دوباره نبینم بهش
بگی دیوونه ها!
من بیشتر از قبل ذوق کردم ... نگاه پرتشکرم رو به امیرعلی دوختم و عطیه براق شد چیزی بگه
که امیرمحمد با خنده پایان داد به این دعوایی که شوخی بود!
امیرمحمد_ کار خوبی کردی محیا خانوم آدم باید طبق خواسته خودش انتخاب کنه اگه رشته ات رو
دوست نداشته باشی علاقه ات هم به درس خوندن از بین میره!
سرم رو به نشونه تایید حرفش تکون دادم
اینبار مخاطب امیرمحمد عطیه شد_ خب عطیه خانوم ان شالله امسال که دیگه سخت می خونی
یک رشته خوب قبول بشی ؟
عطیه _دارم می خونم دیگه حالا شما دعا کنین اون رشته خوبه رو قبول بشم!
امیرمحمد خندید به لحن جسور عطیه !
دیگه به ادامه صحبت امیرمحمدو عطیه توجه نکردم و رو به امیرعلی که کنار من نشسته بودو رفته
بود توی فکر گفتم:فردا هم میری؟
با پرسش سربلند کرد که گفتم: کمک عمو اکبرت ؟
لبخند محوی زد_معمولا هر جمعه میرم
_میشه یک روز منم باهات بیام؟ چشمهاش گشاد شد_جدی که نمی گی
لبهام روبازبونم تر کردم_چرا اتفاقا جدی جدی هستم
میون بهت نیشخندی زد_محیا هنوز یادم نرفته روز تشییع جنازه اون مامان بزرگت رو !
قلبم فشرده شد از یاد مامان بزرگ مادریم سوم راهنمایی بودم که فوت شدو و روز تشییع جنازه
موقع وداع با دیدن بدن کفن پوشش از حال رفتم و تا یک ماه از وحشت کنار مامانی می خوابیدم
که خودش سخت عزادار بود
مامان با فوت مامان بزرگ رسما تنها شد بابابزرگ رو قبل دنیا اومدن من از دست داده بود...مثل
من تک دختر بودو بافوت مامان بزرگ دودایی بزرگم رو هم دیگه خیلی کم میدیدیم و دیدارهامون
رسید به عیدتا عید! گاهی چه قدر دلم تنگ میشد برای مامان بزرگم با اون گیس های سفیدش که
همیشه بافته بود!
_ولی دوست دارم بیام !
سری به نشونه منفی تکون داد_اصلا نمیشه
وارفتم فکر می کردم استقبالم میکنه_چرا نه؟ پس خودت چرا رفتی؟
امیرعلی با مهربونی بهم خیره شد_من فرق می کنم محیا من یک مردم باید بتونم به ترس هام
غلبه کنم
با لجبازی گفتم : خواهش میکنم فقط یک بار اگه دیدم طاقت ندارم خودم میام بیرون !
امیرعلی_ دوست ندارم بازم برات کابوس شب درست کنم... نمیشه !میدونم ترسویی!
اخم مصنوعی کردم و دلخور گفتم: امیرعلی!!!!!!!!!
خندید_جونم ؟
گرم شدم از جونم گفتنش و اخمهام باز شد و یادم رفت دلخوریم...
https://eitaa.com/khademngoo
ولنتـاین، سپندارمـذگان
یا هر روز عشق دیگری
و به هر فرهنگی فرقی نمیکند
بد نیست گاهی به هر بهانهای
یادمان بیفتد که عشـ♥️ـق
واقعاً مقدس است
بد نیست یادمان باشد که عزیزانمان فقط
به دوست داشتن دلی ما نیاز ندارند
بدون ابراز که نمیشود
گاهی باید با رفتاری، کلامی، لبخندی
هدیهای به آنها یادآوری کنیم
که دوستشان داریم
یادمان باشد میزان علاقه و دوست داشتن
ما را هیچکس نمیتواند حدس بزند
و یادمان باشد علاقه و دوست داشتنها را
باید گفت قبل از آنکه دیر شود
در عشق، غرور، واقعاً بیمعناست
اگر کسی را دوست داری
همین امروز هر جور شده اثباتش کن
همه ما به عشق نیاز داریم
بدون عشق آدم شبیه رُبات میشود
#روزعشــقمبـااااااارک♥️
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
نازد بہ خودش خدا ڪه حیدر دارد💚
دریاے فضائلے مطهر دارد💚
همتاےعلےنخواهد آمد والله💚
صد بار اگر ڪـ🕋عبہ ترڪ بردارد💚
#میلاد_نور_مبارڪ_باد🌸🌺
-
روز مرد نداشتند؛ ولیکن روزها را مردانه ساختند!
تنها جورابشان سوراخ نبود،بلکه پیکری سوراخ شده از گلوله و ترکش داشتند . .
پاس میداریم یاد مردانِ مردِ سرزمین مان را ، پیشاپیش روز مردان واقعی مبارک🎉💛
#میلاد_امام_علی💚
🖊 #مقام_معظم_رهبری:
در دعاى صحیفهى سجّادیّه تعبیر عجیبى است؛ میفرماید که پروردگارا! به من آن روحیّه را عطا کن، آن فهم را عطا کن که من امید رسیدن نفَس بعدى را به این نفَس نداشته باشم: [حَتّى لانُؤَمِّلَ ...] وَلاَاتِّصالَ نَفَسٍ بِنَفَسٍ، وَ لاَ لُحوقَ قَدَمٍ بِقَدَمٍ؛ داریم راه میرویم، اینکه قدم بعدى حتما از سوى ما برداشته خواهد شد را ما خاطرجمع نباشیم؛ ممکن است برویم. خب این حالت ترقّب موت در انسان خیلى برکات دارد: کار را انسان عقب نمیاندازد؛ کارهاى لازمى را که باید انجام بدهد، انجام میدهد؛ منافاتى هم ندارد با اینکه انسان با توجّه به اینکه با همین احتمال که ممکن است تا یک ساعت دیگر، تا یک روز دیگر نباشد، کارهاى بلندمدّت را هم شروع کند؛ با هم منافاتى ندارد. چون سود کارهاى بلندمدّت حتما به شخص ما که نخواهد رسید؛ به دیگران هم که برسد به این تعبیر بگوییم سودش به ما رسیده است. بنابراین «اعمَل لِدُنیَاکَ کَاَنَّکَ تَعیشُ اَبدًا»؛ کار آبادى دنیا، سامان دادن به امور زندگى دنیا را جورى انجام بده که گویا تا ابد بنا است زنده بمانى، یعنى حتما با استحکام انجام بده امّا «وَاعمَل لاِخِرَتِکَ کَاَنَّکَ تَموتُ غَدا»؛ کار آخرت را هم اینجورى انجام بده. معناى این این است که هر دو را درست انجام بده؛ کار دنیا را درست انجام بده مثل کسى که تا ابد زنده خواهد بود، کار آخرت را هم درست انجام بده مثل کسى که فردا خواهد مُرد و دیگر فرصتى برایش باقى نیست.
4_5782675746073873357.m4a
16.94M
#ترنم
🏝بازخوانی کتاب تکالیف الانام فی غیبة الامام عليهالسلام🏝
(پیوندمعنویباساحتقدسمهدوی)
🖊تاليف:صدرالاسلام همداني
#چهلروزچهلقسمت
#ازپنجمرجبتانیمهشعبان
⬅️ قسمت هفتم
(دکترعلیرضاهزار)
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
4_5787317785382096321.m4a
19.93M
#ترنم
🏝بازخوانی کتاب تکالیف الانام فی غیبة الامام عليهالسلام🏝
(پیوندمعنویباساحتقدسمهدوی)
🖊تاليف:صدرالاسلام همداني
#چهلروزچهلقسمت
#ازپنجمرجبتانیمهشعبان
⬅️ قسمت هشتم
(دکترعلیرضاهزار)
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
4_5783072270339542189.m4a
9.95M
#طارق
🏝شرحآیاتمهدوی🏝
#چهلروزچهلقسمت
#ازپنجمرجبتانیمهشعبان
قسمت هشتم⬅️ آيه۸۳سوره آلعمران
✨أَفَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ ﴿۸۳﴾
✨آيا جز دين خدا را مى جويند با آنكه هر كه در آسمانها و زمين است خواه و ناخواه سر به فرمان او نهاده است و به سوى او بازگردانيده مى شويد (۸۳)
آنچه در اين بخش مىشنويم🔰
❇️ يكى از مهمترين مباحث در مهدويت مربوط به كسانى است كه...
❇️ تعبير وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا در كلام على بن موسى الرضا عليه السلام تفسير فوق العاده مهمى دارد...
❇️ تعبير عرضه يك تعبير مهم در ادبيات حديثى ماست...
❇️ امام زمان ارواحنافداه با كسانى برخورد مىفرمايند كه...
❇️ سند اين روايت شريف...
❇️ امام صادق عليه السلام نيز در تفسير اين آيه مىفرمايند...
(دکترعلیرضاهزار)
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
4_5778662154970336803.m4a
10.01M
#طارق
🏝شرحآیاتمهدوی🏝
#چهلروزچهلقسمت
#ازپنجمرجبتانیمهشعبان
قسمت هفتم⬅️ آيه۳۶سوره آلعمران
✨فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنْثَى وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَى وَإِنِّي سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ وَإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ ﴿۳۶﴾
✨پس چون فرزندش را بزاد گفت پروردگارا من دختر زاده ام و خدا به آنچه او زاييد داناتر بود و پسر چون دختر نيست و من نامش را مريم نهادم و او و فرزندانش را از شيطان رانده شده به تو پناه مىدهم (۳۶)
آنچه در اين بخش مىشنويم🔰
❇️ معناى مجازى رجيم...
❇️ يكى از اعمال اصلى حج...
❇️ ماجراى رمى جمرات براى شيعه اماميه سمبليك نيست، بلكه...
❇️ امام عسكرى عليه السلام طبق نقل جناب عبدالعظيم حسنى مى فرمايند...
❇️ زمانى كه آقا امام زمان ارواحنافداه تشريف بياورند، حقيقت ماجراى رمى جمرات مشخص مى شود!
❇️ پايان عمر شيطان...
❇️ يكى از معانى پنهان اللهم عجل لوليك الفرج...
(دکترعلیرضاهزار)
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
4_5778662154970336804.m4a
10.26M
#ترجمان
🏝شرح زيارت آل ياسين🏝
#چهلروزچهلقسمت
#ازپنجمرجبتانیمهشعبان
قسمت هفتم ⬅️ مقدمه(۷)
آنچه در اين بخش مىشنويم🔰
⬅️ هدف از خواندن زيارت آل ياسين بايد اين باشد...
⬅️ تمام كار شيطان در دوبخش قابل تقسيمبندى است...
⬅️ بالاترين استعاذه به خداوند از شر شيطان رجيم...
⬅️ كانون توجه تمام فعاليتهاى زندگىمان را اينگونه تنظيم كنيم...
⬅️ از عبارت فقولوا معلوم مىشود كه..
⬅️ قال جواد الائمه علیه السلام:
مَنْ أَصْغی إِلی ناطِق فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإِنْ کانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللّهَ وَ إِنْ کانَ النّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إِبْلیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلیسَ
⬅️گوش جان سپردن يعنى...
(دکترعلیرضاهزار)
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
4_5783072270339542186.m4a
9.83M
#ترجمان
🏝شرح زيارت آل ياسين🏝
#چهلروزچهلقسمت
#ازپنجمرجبتانیمهشعبان
⬅️ قسمت هشتم
آنچه در اين بخش مىشنويم🔰
⏪ سؤال مهم معرفتى ايناست كه آيا زيارت آل ياسين انشاء امام زمان صلوات الله عليه است يا نقل ايشان؟
⏪ ما چهل سلام در اين زيارت شريف بر امام زمان عليه السلام مىدهيم
⏪ يك قاعده قرآنى كه از روايات به دست مىآيد اينست كه...
(دکترعلیرضاهزار)
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
هـر شــ🌙ــب
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
💞 پــــــــدر 💞
جوانی تعریف میکرد:
با پدرم بحث کردم و صداها بالا رفت
از هم جدا شدیم، شب به تخت خوابم رفتم
به خدا قسم اندوه قلب و عقلم را
فرا گرفته بود مثل همیشه سرم را روی بالش
گذاشتم چون هر وقت غمها زیاد میشوند
با خواب از آنها میگریزم
روز بعد از دانشگاه بیرون آمدم و موبایلم
را جلو در دانشگاه درآوردم و پیامی برای
پدرم نوشتم تا به این وسیله از او دلجوئی کنم
در آن نوشتم:
شنیدم که کف پای انسان از پشت آن
نرمتر و لطیفتر است
آیا پای شما به من اجازه میدهد که
با لبم از درستی این ادعا مطمئن شوم؟
به خانه رسیدم و در را باز کردم
دیدم پدرم در سالن منتظر من هست
و چشمانش اشکبار هست
پدرم گفت: اجازه نمیدهم که پایم را ببوسی
ولی این ادعا درست است و من شخصاً
بارها آن را انجام دادهام
وقتی کوچک بودی کف و پشت پای تو را میبوسیدم
اشک از چشمانم سرازیر شد
مواظب دل پدرها باشید
دل پدر که بشکنه متوجه نمیشی
مثل مادر نیست که بارونی شدن چشمهای
مهربونش بهت بفهمونه که دلشو شکستی
دل پدر که بشکنه هیچی نمیفهمی
اما کمی دقت کنی شکسته شدن قامتش
و اضافه شدن چین و چروک صورتش
آتیشت میزنه
پدرم دوستت دارم♥️
🕊وجود پدرم بهم ثابت کرد که مردها
هم میتونن فرشته باشن
یک روز پدرتان از این دنیا میرود
قبل از اینکه او را از دست دهید
به او نزدیک شوید
اگر هم از دنیا رفته است یادش را
گرامی دارید و بر او رحمت و درود بفرستید
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خـ♡ـدایا
در این شب فرخنده و مبارک
برترینها و زیباترینها
را برای همه پدران سرزمینم
از درگاهت خواهانم
خـ♡ـدایا
قلبشان را خوشحال
و سرشار از آرامش کن
انشاءالله سایه تمام پدرها
بالا سر خانوادشون باشه
و خدا پدرهای سفر کرده رو
هم شامل رحمت خودش قرار بده
و مهمان حضرت مولا باشند
و یک دسته گل زیبای فاتحه
و صلوات هدیه کنیم
بر این پـ♡ـدران
شبتـ🌙ـون علــوی🌟
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به نام خدائی که روز را برای تلاش
و شب را برای آرامشم قرار داد
به نام خدائی که در این نزدیکی است
ياد خدااااااا
آرام بخش دلهاست
روزت را متبرک كن
با نام و ياد خدا
خدا صداى بندههايش را
دوست دارد
🍃بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ🍃
🌸 الهـی بـه امیـد تــو 🌸
💠خادم
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
#ادمین_بانو
🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🔹🔶🔹🔶🔹
🔶🔹🔶🔹
🔹🔶🔹
🔶🔹
🌼🍃 وَلَا تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَطِلِ وَتَکْتُمُواْ الْحَقَّ وَ أَنْتُم تَعْلَمُونَ🍃🌼
🌸🍃و حقّ را با باطل نپوشانید و حقیقت را با اینکه مى دانید، کتمان نکنید🍃🌸
{سوره ی بقره ، آیه ۴۲ }
💠 نکته ها :
امتیاز انسان، به شناخت اوست و کسانی که با ایجاد شکّ و وسوسه و شیطنت، حقّ را از مردم می پوشانند و شناخت صحیح را از مردم می گیرند، در حقیقت یگانه امتیاز انسان بودن را گرفته اند و این بزرگ ترین ظلم است.
امام علی (ع) میفرماید: اگر باطل خالصانه مطرح شود، نگرانی نیست. (چون مردم آگاه میشوند و آن را ترک می کنند.) و اگر حقّ نیز خالصانه مطرح شود، زبان مخالف بسته می شود. لکن خطر آنجاست که حقّ و باطل، به هم آمیخته شده و از هر کدام بخشی چنان جلوه داده می شود که زمینه تسلّط شیطان بر هوادارانش فراهم شود. .
💠 پیام آیه :
> ۱- نه حقّ را با باطل مخلوط کنیم و آنرا تغییر دهیم و نه باطل را در لباس حقّ مطرح سازیم. (لا تَلبسوا الحقّ، لا تکَتموا الحَقّ)
۲- وجدان و فطرت، بهترین گواه بر حقّ پوشی انسان است. (و انتم تعلَمون)
#آیه_های_نور
💠خادم
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
#ادمین_بانو